2014-01-12، 07:00
ما تصمیم گرفتیم که اراده و زندگیمان را به مراقبت خداوند، بدانگونه که او را درک میکردیم بسپاریم.
ما با قدم یک و دو تسلیم شدن و تمایل خود برای به کارگیری راههای جدید و معنوی با اصول خودیاری سه قدم را نشان دادیم، که این راهکارها باعث به وجود آمدن امید در ما شد، امّا اگر این امید را سریعاً توسط اصول قدم سوّم و تصمیمگیری درست به عمل تبدیل نکنیم. تازگی و تأثیرات آن از بین خواهد رفت و ما دوباره به سر جای اوّل بیماری خود باز خواهیم گشت، از آنجا که ما میدانیم انسانهای کاملی نیستیم و احتمال بیراهه رفتن ما وجود دارد، باید روزانه و به طور منظم تصمیم خود را با خواندن دعای قدم سوّم تکرار و فقط برای امروز تأیید کنیم. ما هر قدر در بهبودی رُشد کنیم، فهم ما از درک خاص خود برای اتکال به خداوند نیز رُشد بیشتری میکند. هر کدام از ما طبق درک خود از خداوند و اعتماد خود به او تصمیمگیری سپردن را شروع میکنیم. در ابتدا با تداخل بیماری و تا درک قدرت نیروی برتر از خود به هر مقدار که بتوانیم، مدتها طبق اراده و قدرت خود عمل خواهیم کرد و گاهی هم از داشتن حق انتخاب و تصمیمگیری سوءاستفاده خواهیم کرد، ممکن است اینطور فکر کنیم که قدرت و اراده شخصی ما بیشتر مواقع به معنی کنار کشیدن از تلاش و انزوای کامل خواهد شد، که باعث میشود ما در دوران زندگی با شرایط بهبودی کاملاً مجذوب خود شده و در پیلهی بیماری خود تنها شویم. بعضی مواقع رفتار ما با ارادهی شخصی باعث میشود که ما هرگونه ملاحظه و مراعات دیگران را کنار گذاشته و فقط به دنبال خواستههای بیمارگونه خود باشیم، ما عواطف و احساسات و نیازهای دیگران را نادیده میگیریم و با تمام قدرت، هر کسی که بخواهد سرراه ما قرار بگیرد، این حق را به خود میدهیم که به او صدمه بزنیم. ما با اراده و قدرت شخصی بیمار خود به مانند سیل و تند باد به زندگی افراد خانواده و فرزندان و همسران و حریم مقدس ازدواج خود و دوستان و حتی دیگران لطمه خواهیم زد و کاملاً از عواقب و تأثیرات خرابکاریهایی که پشت سر میگذاریم نا آگاه هستیم. هرگاه شرایط دلخواه خودخواهانهی ما نباشد، سعی میکنیم به هر نحو ممکن آن را به گونهای دلخواه بیماری خود تغییر دهیم، تا به اهداف خود برسیم، حاضر میشویم به هر قیمتی به خواستههای مغرضانه و بیمارگونهی خود برسیم، گاهی چنان مشغول برنامه ریزیهای کینه توزانه خود میشویم که کاملاً رابطه ما با وجدان و عواطف و نیرویبرترمان قطع میشود و تقریباً باید گفت که این ارادهی ما وارونه کار میکند و در هیچ زمانی و برای هیچ کاری درست کار نمیکند و برای جلوگیری از خلافهای ما کافی نخواهد بود. گاهی اوقات میبینیم که در مباحصه و مجادله و بحثهای مختلف با دیگران برای مجاب کردنشان عصبی شدم و در اینکار زیاده میکنیم و آنقدر نظریه خود که بیشتر اوقات مغرضانه است، پا فشاری مینماییم که کارمان ممکن است به زدو خورد بکشد. گاهی به چیزی زیاد از حد گیر داده و به قول خودمان سریش شده و میچسبیم و خود را با آن مشغول میشویم، اگر به راستی و صداقت به درون خودمان گوش دهیم، احساسی میگوید که دیگر بس است، مقداری هم زندگی کن!
همیشه زیر بنای افکار و رفتارهای ما از ترس، رنجش از خود و دیگران است، خصوصاً وقتی مقایسهها و محرومیتها و خود محورهای ما عود میکند. باعث سرزنش و ملامت خودما نیز میشوند. امّا وقتی با خود صادق میشویم و خودمان را باچند روز و چند هفته و چند ماه و چند سال قبل مقایسه میکنیم، قدرت و اراده فعال خداوند را در زندگی روزانه خود میبینیم که چگونه ما را در مقابل بیاختیاری و وسوسه مصرف نگاه داشته است و میبینیم که ما فقط حق داریم خودمان را با خودمان مقایسه کنیم. ارادهی خداوند در در ارزشهایی خلاصه میشود که خواهان آن هستیم. ما معتادان همیشه حالتی طلبکارانه از خود و دیگران و خداوند داریم، در ظاهر این خودخواهی ما به گونهای دیگر وانمود میکند و ماسکهای مختلفی به نسبت شرایط محیط و شرایط برای دست یافتن و رسیدن به منظور و خواستههای خود بکار میبرد. هر حرکتی که باعث اذیت و آزار و رنجش او شود، رو در روی خداوند، مردم و شرایط و دنیا و بخت و اقبال میایستد. او همه را بدهکار خودش میداند و بابت هرکاری انتقام از اطرافیان و مردم و محیط زیست میگیرد. او هرکاری انجام میدهد توقع و انتظار دریافت عوض آن را دارد، او خداوند، مردم و دنیا را مسئول اتفاقات بد در زندگیش میداند. ما بایست اجازه دهیم نیروی برترمان با ما ارتباط برقرار کند و برای اینکار میتوان از طریق توجه کردن به احساسات، عکس العملها و اتفاقاتی که در درون یا اطرافمان رخ میدهد، انجام دهیم، ممکن است که این ارتباط از طریق مراقبه و طریق مراسم خاص شخصی ما برای وصل شدن به نیروی برتر از خودمان باشد. در جلسات گوش و ذهن خود را باز بگذارید، ممکن است نیروی برترمان از طریق اعضای دیگر گروه آواز رهایی با ما صحبت کند و پیام خودش را به ما برساند، یا به ما راهی را توسط آنها و کسان دیگر نشان دهد. لازم است ما به خود اجازه دهیم تا نسبت به خداوندی که خودمان درک میکنیم، با اصول دین و مذهب خودمان احساسی داشته باشیم، ممکن است از او عصبانی باشیم، ممکن است عاشق و شیدای او باشیم، ممکن است که از او ترسی داشته باشیم، ممکن است در هر شرایط تسلیم و سپاسگزار او باشیم. هیچ ایراد و مشکلی ندارد که در گروه آواز رهایی کل احساسات بشری خود را با نیرویبرتر از خودمان در میان بگذاریم و این به ما کمک میکند. تا نیرویی که به آن اتکا داریم، را باور کنیم و به آن احساس نزدیک بودن بیشتری نماییم و به مرور به او اعتماد کرده تا بتوانیم زندگی خود را به او بسپاریم، وقتی به عقأید ما، تمایلات ما، نیازهای ما در زندگی فعلی در مسیری مطمئن اهمیت داده شود، با همهی افراد و همه چیزهای اطراف خود در صلح و آرامش خواهیم بود. گاه در طول بهبودی ممکن است، اتفاقاتی رخ دهد که همهی باور و اعتقادات ما نسبت به نیرویبرترمان از بین برود و بهبودی ما را به خطر بکشد. یا ما را نسبت به اصالت وجود این نیرو در کل مشکوک و دو دل سازد و دوباره او را از دل خود بیرون برانیم، این اتفاقات ممکن است در اثر مرگ عزیزی، یا یک بیعدالتی و تهمت، یا از دست دادن چیزهایی باشد. وقوع هر اتفاقی ممکن است، که افکار و عقاید بیمارمان را عوض کند، در هر حال مشکل ما نبود خداوند در زندگیمان بوده است و تا آخر عمر باید یک راه و شیوه درست برای متکی بود به او را پیدا کنیم، انجام کارهای ارزشی و رعایت اصول و عملکرد به دو قدّم قبلی و ارتباط مداوم با راهنما و خدمت کردن در جلسات و تازه واردان نشان دهنده کارکرد اراده و قدرت نیرویبرتر در زندگی و بهبودی ما میباشد. اکنون در مسیر بهبودی و درک کنونی ما از نیرویبرتر به طور مداوم در حال تغییرات اساسی قرار دارد. لذا نیاز است که ما دائم دست کمک به سوی نیروی برتر دراز کنیم و از او درخواست کمک کنیم، که اگر امکان درک دلیل بعضی از اتفاقات وجود ندارد، حداقل قدرت پذیرش آن را به ما بدهد. لازم است که از او درخواست نیرو و انرژی ادامه دادن به زندگی بدون مواد مخدری را بکنیم، به تدریج رابطه خود را با او برقرار خواهیم کرد، با سپردن اراده و زندگیمان به خداوند، ما به خود اجازه میدهیم که به حمایت و امیدواریهای نیرویبرتر دسترسی داشته باشیم، ما با اتکال به خداوند بهترین راه را برای پیشرفت در زندگی کنونی پیدا میکنیم، مطمئناً راهکار و راه حلهایی که از یک اصول و اساس معنوی نشأت میگیرند، زیرا از راه حلهایی که خود ما به تنهایی اتخاذ میکردیم بسیار ارجعتر خواهند بود. ما هرچه بیشتر اراده و زندگی خود را به او بسپاریم به نیرویی حمایتگر نزدیکتر میشویم و کمتر نیاز پیدا میکنیم خود را در جمع دوستان مصرف کننده و بیمار قرار دهیم، وقتی به بررسی ارتباط خود با نیرویبرتر ادامه میدهیم، به تدریج انرژیی را در درون خود پیدا میکنیم که ما را قدرت داده و ما بیشتر رغبت پیدا میکنیم که همدم دائمی و یاور ما در رفع مشکلات و اجرای زندگی توسط نیروی برترمان باشد. متوجه میشویم از نظر معنوی با چیزی بزرگتر و فهمیدهتر از خودمان مرتبط شدهایم. برای اینکه راحتتر بتوانیم به نیرویبرتر خود اجازه دهیم تا مراقب زندگیمان باشد. نیاز داریم تا اعتماد خود را بیشتر توسعه دهیم و کم کم قسمتهایی از زندگیمان را به او بسپاریم. تجربه به ما نشان میدهد که ما ول کن بعضی چیزها در زندگیمان نیستیم، مثلاً فکر میکنیم خودمان از عهدهی کنترل کردن دخل و خرجمان بر میآیم یا آنکه رابطه خصوصی ما با افراد خانواده و همسرانمان که در حال بهبودی است، دیگر لزومی ندارد آن را به نیروی برترمان بسپاریم. زنده نگه داشتن اصول معنوی خودیاری تسلیم و واگذاری به مراقبت خداوند به آنگونه که او را درک میکردیمٰ در روح و فکرمان برای ما ضرورت مهمی دارد، حتی وقتی که همه چیز به نظرمان خوب و عالی پیش میرود. با توجه به اصول کاملاً معنوی قدم سوّم، ما در ابتدا بر تسلیم و تمایل تمرکز پیدا میکنیم. پس از آن میبینیم که امید تازه شکل گرفتهی ما چگونه به باور و اعتقاد و اعتماد و سپس به ایمان تبدیل میشود و در انتها متوجه میشویم که اصل معنوی تسلیم و عاجز بودن در قدم اوّل و خرابی افکار مخرب و تخیلی و توهم زدهی ما در قدم دوّم، با قدم سوّم ارتباط مستقیم دارد، تسلیم و عجز و اقرار باعث فروپاشی غرور کاذب و مدیریت شبکهای انکار در قدم اوّل و نداشتن سلامتی عقل و امیدواری به حمایت نیروی برتر برای رسیدن به سلامتی عقل در قدم دوّم، در حضور و مشورت با راهنما، رابطهی تنگاتنگ با او، حضور مرتب در جلسات و مشارکت و خدمتگزاری، ارتباط با دوستان بهبودی، رعایت اصول معنوی خودیاری، صداقت داشتن با خود، همان پیشرفت معنوی است، که از سیستم باور به سوی اعتقاد و اعتماد و ایمان در قدم سوم مرتبط میباشد. ما با امیدواری که توسط آشنایی در قدم دوم برایمان به وجود آمده است، قدم سوّم را شروع میکنیم، امیدواری به اینکه آگاهی و دانشی که در زندگی فعلی ما در اثر آشنایی با این اصول شکل گرفته است، سرمنشأ آن از امکانات سپردن به خداوند است. مسلماً شک و دودلی ما در اثر بیایمانی ماست که در فرایند بهبودی تبدیل به امید، باور، اعتقاد و اعتماد و سپس به ایمان میشود، مسلماً شک و تردید به مرور از بین میرود و نتایج ایمانآوری ما را به سمت اعمال و نیت خیر و کسب و جایگزینی فضیلتها سوق میدهند، ما در واقع کارهایی را با تجربیات همدردانی که به آنها باور داریم، به ما میگویند، وقتی آنها را انجام میدهیم، به وعدههایی که آنها به ما دادند و چیزهایی که میخواهستیم دست پیدا کنیم میرسیم. در قدم سوّم مراحل ایمانآوری، مشورت لازم برای اجرا در آوردن تصمیمگیری و عملی ساختن آن را به ما آموزش میدهد، احتمالاً تاکنون پیشرفت زیادی در راه رسیدن به اهداف خود داشتهایم و حالا برای ما معلوم شده است، که ما میتوانیم از طریق عمل مثبت و سازنده در زندگی بهبودی خود تأثیرگذار باشیم. امیدوار بودن در عملکرد به تصمیمات در آیندهمان، خودش برای گرفتن نتیجهی بهتر و بابت آن کارها خرابکاری نکردن، نتایج آن کارها را به نیروی برتر میسپاریم، داشتن روشن بینی برای تلاشهای خود و نخواستن نتیجهی کارها و درک آنها از زاویهی بهتر، با اصول معنوی سنجیدن، خواست و اراده خود را تحمیل نکردن، در اصل قرار ندادن ذهن بیمار خود و عناد و مخالفت با خواست نیرویبرتر را به خواست خود ترجیح دادن، انگیزهی مناسبی برای پیدا کردن اعتمادبه نفس و شروع عزت نفس در ماست، وقتی ما در جلسه یا در جمع دوستان همدرد هستیم یا با راهنمای خود در حال صحبت و مشورت قرار داریم، احساس میکنیم که نیرویبرتر از ما نیز در میانمان حضور دارد و هر چه بیشتر به این نیرو متوسل میشویم، اتکاء و اعتمادمان به او بیشتر از قبل میشود و همانطور هم از مواد مخدر و وسوسهی آن دور میشویم. ما دیگر میدان زندگی را خالی نمیکنیم. بلکه بعد از مقابله با هر مشکلی ارزش و بالندگی پیدا میکنیم. برای ما بودن در پست خدماتی درگروه آواز رهایی و قبول انتقال قدمها به تازه واردان همان ارزشمندی و دوستداشتنی بودن مورد نیاز در ماست. که نقش ما به عنوان راهنما برای دیگر معتادان در حال بهبودی و به خود و آنها خدمتکردن است. برای رفتن به جلسات و مشارکت راجع به حال و احوال خود، علیرغم هرگونه احساسی که داشته و دارم، تسلیم شدن و عاجز بودن در قدم یک اساس و پایه تسلیم در دیگر قدمها میباشد، تسلیم قدم یک شدن به ما میآموزد که در برابر اصول معنوی خودیاری سه قدم تسلیم باشیم و حتی علیرغم میل باطنی (غرایض بیماری در ما) اصول را به کار گیریم و همین شناخت و آشنایی از تسلیم در قدم اول به ما کمک میکند که در قدم سوم سهل تر تسلیم اصول قدمهای خودیاری باشیم و اراده و زندگیمان را به نیرویبرتر از خودمان بسپاریم. باز گذاشتن دریچهی افکار کپک زده، جدیت در به کارگیری اصول با تصمیم گیری، برای حل مسائل و رفع مشکلات خود، وقتی که مطمئن میشویم در راه درست قرار داریم، با خیال راحتر به جلو حرکت میکنیم! ما وقتی فرق بین تخیل و توهم و تفکر را متوجه شویم، یقیناً خیلی بهتر به مغز فعال و بیمارم تاکید میکنیم، که بهتر از قبل دریچهی خود را باز بگذارد و به روشها و مهارتهایی که به ما آموزش داده میشوند، را بپذیریم. در این موقع است که متوجه میشویم که منظور از بیماری مغزی و مغز کپک زده چیست!
ما با قدم یک و دو تسلیم شدن و تمایل خود برای به کارگیری راههای جدید و معنوی با اصول خودیاری سه قدم را نشان دادیم، که این راهکارها باعث به وجود آمدن امید در ما شد، امّا اگر این امید را سریعاً توسط اصول قدم سوّم و تصمیمگیری درست به عمل تبدیل نکنیم. تازگی و تأثیرات آن از بین خواهد رفت و ما دوباره به سر جای اوّل بیماری خود باز خواهیم گشت، از آنجا که ما میدانیم انسانهای کاملی نیستیم و احتمال بیراهه رفتن ما وجود دارد، باید روزانه و به طور منظم تصمیم خود را با خواندن دعای قدم سوّم تکرار و فقط برای امروز تأیید کنیم. ما هر قدر در بهبودی رُشد کنیم، فهم ما از درک خاص خود برای اتکال به خداوند نیز رُشد بیشتری میکند. هر کدام از ما طبق درک خود از خداوند و اعتماد خود به او تصمیمگیری سپردن را شروع میکنیم. در ابتدا با تداخل بیماری و تا درک قدرت نیروی برتر از خود به هر مقدار که بتوانیم، مدتها طبق اراده و قدرت خود عمل خواهیم کرد و گاهی هم از داشتن حق انتخاب و تصمیمگیری سوءاستفاده خواهیم کرد، ممکن است اینطور فکر کنیم که قدرت و اراده شخصی ما بیشتر مواقع به معنی کنار کشیدن از تلاش و انزوای کامل خواهد شد، که باعث میشود ما در دوران زندگی با شرایط بهبودی کاملاً مجذوب خود شده و در پیلهی بیماری خود تنها شویم. بعضی مواقع رفتار ما با ارادهی شخصی باعث میشود که ما هرگونه ملاحظه و مراعات دیگران را کنار گذاشته و فقط به دنبال خواستههای بیمارگونه خود باشیم، ما عواطف و احساسات و نیازهای دیگران را نادیده میگیریم و با تمام قدرت، هر کسی که بخواهد سرراه ما قرار بگیرد، این حق را به خود میدهیم که به او صدمه بزنیم. ما با اراده و قدرت شخصی بیمار خود به مانند سیل و تند باد به زندگی افراد خانواده و فرزندان و همسران و حریم مقدس ازدواج خود و دوستان و حتی دیگران لطمه خواهیم زد و کاملاً از عواقب و تأثیرات خرابکاریهایی که پشت سر میگذاریم نا آگاه هستیم. هرگاه شرایط دلخواه خودخواهانهی ما نباشد، سعی میکنیم به هر نحو ممکن آن را به گونهای دلخواه بیماری خود تغییر دهیم، تا به اهداف خود برسیم، حاضر میشویم به هر قیمتی به خواستههای مغرضانه و بیمارگونهی خود برسیم، گاهی چنان مشغول برنامه ریزیهای کینه توزانه خود میشویم که کاملاً رابطه ما با وجدان و عواطف و نیرویبرترمان قطع میشود و تقریباً باید گفت که این ارادهی ما وارونه کار میکند و در هیچ زمانی و برای هیچ کاری درست کار نمیکند و برای جلوگیری از خلافهای ما کافی نخواهد بود. گاهی اوقات میبینیم که در مباحصه و مجادله و بحثهای مختلف با دیگران برای مجاب کردنشان عصبی شدم و در اینکار زیاده میکنیم و آنقدر نظریه خود که بیشتر اوقات مغرضانه است، پا فشاری مینماییم که کارمان ممکن است به زدو خورد بکشد. گاهی به چیزی زیاد از حد گیر داده و به قول خودمان سریش شده و میچسبیم و خود را با آن مشغول میشویم، اگر به راستی و صداقت به درون خودمان گوش دهیم، احساسی میگوید که دیگر بس است، مقداری هم زندگی کن!
همیشه زیر بنای افکار و رفتارهای ما از ترس، رنجش از خود و دیگران است، خصوصاً وقتی مقایسهها و محرومیتها و خود محورهای ما عود میکند. باعث سرزنش و ملامت خودما نیز میشوند. امّا وقتی با خود صادق میشویم و خودمان را باچند روز و چند هفته و چند ماه و چند سال قبل مقایسه میکنیم، قدرت و اراده فعال خداوند را در زندگی روزانه خود میبینیم که چگونه ما را در مقابل بیاختیاری و وسوسه مصرف نگاه داشته است و میبینیم که ما فقط حق داریم خودمان را با خودمان مقایسه کنیم. ارادهی خداوند در در ارزشهایی خلاصه میشود که خواهان آن هستیم. ما معتادان همیشه حالتی طلبکارانه از خود و دیگران و خداوند داریم، در ظاهر این خودخواهی ما به گونهای دیگر وانمود میکند و ماسکهای مختلفی به نسبت شرایط محیط و شرایط برای دست یافتن و رسیدن به منظور و خواستههای خود بکار میبرد. هر حرکتی که باعث اذیت و آزار و رنجش او شود، رو در روی خداوند، مردم و شرایط و دنیا و بخت و اقبال میایستد. او همه را بدهکار خودش میداند و بابت هرکاری انتقام از اطرافیان و مردم و محیط زیست میگیرد. او هرکاری انجام میدهد توقع و انتظار دریافت عوض آن را دارد، او خداوند، مردم و دنیا را مسئول اتفاقات بد در زندگیش میداند. ما بایست اجازه دهیم نیروی برترمان با ما ارتباط برقرار کند و برای اینکار میتوان از طریق توجه کردن به احساسات، عکس العملها و اتفاقاتی که در درون یا اطرافمان رخ میدهد، انجام دهیم، ممکن است که این ارتباط از طریق مراقبه و طریق مراسم خاص شخصی ما برای وصل شدن به نیروی برتر از خودمان باشد. در جلسات گوش و ذهن خود را باز بگذارید، ممکن است نیروی برترمان از طریق اعضای دیگر گروه آواز رهایی با ما صحبت کند و پیام خودش را به ما برساند، یا به ما راهی را توسط آنها و کسان دیگر نشان دهد. لازم است ما به خود اجازه دهیم تا نسبت به خداوندی که خودمان درک میکنیم، با اصول دین و مذهب خودمان احساسی داشته باشیم، ممکن است از او عصبانی باشیم، ممکن است عاشق و شیدای او باشیم، ممکن است که از او ترسی داشته باشیم، ممکن است در هر شرایط تسلیم و سپاسگزار او باشیم. هیچ ایراد و مشکلی ندارد که در گروه آواز رهایی کل احساسات بشری خود را با نیرویبرتر از خودمان در میان بگذاریم و این به ما کمک میکند. تا نیرویی که به آن اتکا داریم، را باور کنیم و به آن احساس نزدیک بودن بیشتری نماییم و به مرور به او اعتماد کرده تا بتوانیم زندگی خود را به او بسپاریم، وقتی به عقأید ما، تمایلات ما، نیازهای ما در زندگی فعلی در مسیری مطمئن اهمیت داده شود، با همهی افراد و همه چیزهای اطراف خود در صلح و آرامش خواهیم بود. گاه در طول بهبودی ممکن است، اتفاقاتی رخ دهد که همهی باور و اعتقادات ما نسبت به نیرویبرترمان از بین برود و بهبودی ما را به خطر بکشد. یا ما را نسبت به اصالت وجود این نیرو در کل مشکوک و دو دل سازد و دوباره او را از دل خود بیرون برانیم، این اتفاقات ممکن است در اثر مرگ عزیزی، یا یک بیعدالتی و تهمت، یا از دست دادن چیزهایی باشد. وقوع هر اتفاقی ممکن است، که افکار و عقاید بیمارمان را عوض کند، در هر حال مشکل ما نبود خداوند در زندگیمان بوده است و تا آخر عمر باید یک راه و شیوه درست برای متکی بود به او را پیدا کنیم، انجام کارهای ارزشی و رعایت اصول و عملکرد به دو قدّم قبلی و ارتباط مداوم با راهنما و خدمت کردن در جلسات و تازه واردان نشان دهنده کارکرد اراده و قدرت نیرویبرتر در زندگی و بهبودی ما میباشد. اکنون در مسیر بهبودی و درک کنونی ما از نیرویبرتر به طور مداوم در حال تغییرات اساسی قرار دارد. لذا نیاز است که ما دائم دست کمک به سوی نیروی برتر دراز کنیم و از او درخواست کمک کنیم، که اگر امکان درک دلیل بعضی از اتفاقات وجود ندارد، حداقل قدرت پذیرش آن را به ما بدهد. لازم است که از او درخواست نیرو و انرژی ادامه دادن به زندگی بدون مواد مخدری را بکنیم، به تدریج رابطه خود را با او برقرار خواهیم کرد، با سپردن اراده و زندگیمان به خداوند، ما به خود اجازه میدهیم که به حمایت و امیدواریهای نیرویبرتر دسترسی داشته باشیم، ما با اتکال به خداوند بهترین راه را برای پیشرفت در زندگی کنونی پیدا میکنیم، مطمئناً راهکار و راه حلهایی که از یک اصول و اساس معنوی نشأت میگیرند، زیرا از راه حلهایی که خود ما به تنهایی اتخاذ میکردیم بسیار ارجعتر خواهند بود. ما هرچه بیشتر اراده و زندگی خود را به او بسپاریم به نیرویی حمایتگر نزدیکتر میشویم و کمتر نیاز پیدا میکنیم خود را در جمع دوستان مصرف کننده و بیمار قرار دهیم، وقتی به بررسی ارتباط خود با نیرویبرتر ادامه میدهیم، به تدریج انرژیی را در درون خود پیدا میکنیم که ما را قدرت داده و ما بیشتر رغبت پیدا میکنیم که همدم دائمی و یاور ما در رفع مشکلات و اجرای زندگی توسط نیروی برترمان باشد. متوجه میشویم از نظر معنوی با چیزی بزرگتر و فهمیدهتر از خودمان مرتبط شدهایم. برای اینکه راحتتر بتوانیم به نیرویبرتر خود اجازه دهیم تا مراقب زندگیمان باشد. نیاز داریم تا اعتماد خود را بیشتر توسعه دهیم و کم کم قسمتهایی از زندگیمان را به او بسپاریم. تجربه به ما نشان میدهد که ما ول کن بعضی چیزها در زندگیمان نیستیم، مثلاً فکر میکنیم خودمان از عهدهی کنترل کردن دخل و خرجمان بر میآیم یا آنکه رابطه خصوصی ما با افراد خانواده و همسرانمان که در حال بهبودی است، دیگر لزومی ندارد آن را به نیروی برترمان بسپاریم. زنده نگه داشتن اصول معنوی خودیاری تسلیم و واگذاری به مراقبت خداوند به آنگونه که او را درک میکردیمٰ در روح و فکرمان برای ما ضرورت مهمی دارد، حتی وقتی که همه چیز به نظرمان خوب و عالی پیش میرود. با توجه به اصول کاملاً معنوی قدم سوّم، ما در ابتدا بر تسلیم و تمایل تمرکز پیدا میکنیم. پس از آن میبینیم که امید تازه شکل گرفتهی ما چگونه به باور و اعتقاد و اعتماد و سپس به ایمان تبدیل میشود و در انتها متوجه میشویم که اصل معنوی تسلیم و عاجز بودن در قدم اوّل و خرابی افکار مخرب و تخیلی و توهم زدهی ما در قدم دوّم، با قدم سوّم ارتباط مستقیم دارد، تسلیم و عجز و اقرار باعث فروپاشی غرور کاذب و مدیریت شبکهای انکار در قدم اوّل و نداشتن سلامتی عقل و امیدواری به حمایت نیروی برتر برای رسیدن به سلامتی عقل در قدم دوّم، در حضور و مشورت با راهنما، رابطهی تنگاتنگ با او، حضور مرتب در جلسات و مشارکت و خدمتگزاری، ارتباط با دوستان بهبودی، رعایت اصول معنوی خودیاری، صداقت داشتن با خود، همان پیشرفت معنوی است، که از سیستم باور به سوی اعتقاد و اعتماد و ایمان در قدم سوم مرتبط میباشد. ما با امیدواری که توسط آشنایی در قدم دوم برایمان به وجود آمده است، قدم سوّم را شروع میکنیم، امیدواری به اینکه آگاهی و دانشی که در زندگی فعلی ما در اثر آشنایی با این اصول شکل گرفته است، سرمنشأ آن از امکانات سپردن به خداوند است. مسلماً شک و دودلی ما در اثر بیایمانی ماست که در فرایند بهبودی تبدیل به امید، باور، اعتقاد و اعتماد و سپس به ایمان میشود، مسلماً شک و تردید به مرور از بین میرود و نتایج ایمانآوری ما را به سمت اعمال و نیت خیر و کسب و جایگزینی فضیلتها سوق میدهند، ما در واقع کارهایی را با تجربیات همدردانی که به آنها باور داریم، به ما میگویند، وقتی آنها را انجام میدهیم، به وعدههایی که آنها به ما دادند و چیزهایی که میخواهستیم دست پیدا کنیم میرسیم. در قدم سوّم مراحل ایمانآوری، مشورت لازم برای اجرا در آوردن تصمیمگیری و عملی ساختن آن را به ما آموزش میدهد، احتمالاً تاکنون پیشرفت زیادی در راه رسیدن به اهداف خود داشتهایم و حالا برای ما معلوم شده است، که ما میتوانیم از طریق عمل مثبت و سازنده در زندگی بهبودی خود تأثیرگذار باشیم. امیدوار بودن در عملکرد به تصمیمات در آیندهمان، خودش برای گرفتن نتیجهی بهتر و بابت آن کارها خرابکاری نکردن، نتایج آن کارها را به نیروی برتر میسپاریم، داشتن روشن بینی برای تلاشهای خود و نخواستن نتیجهی کارها و درک آنها از زاویهی بهتر، با اصول معنوی سنجیدن، خواست و اراده خود را تحمیل نکردن، در اصل قرار ندادن ذهن بیمار خود و عناد و مخالفت با خواست نیرویبرتر را به خواست خود ترجیح دادن، انگیزهی مناسبی برای پیدا کردن اعتمادبه نفس و شروع عزت نفس در ماست، وقتی ما در جلسه یا در جمع دوستان همدرد هستیم یا با راهنمای خود در حال صحبت و مشورت قرار داریم، احساس میکنیم که نیرویبرتر از ما نیز در میانمان حضور دارد و هر چه بیشتر به این نیرو متوسل میشویم، اتکاء و اعتمادمان به او بیشتر از قبل میشود و همانطور هم از مواد مخدر و وسوسهی آن دور میشویم. ما دیگر میدان زندگی را خالی نمیکنیم. بلکه بعد از مقابله با هر مشکلی ارزش و بالندگی پیدا میکنیم. برای ما بودن در پست خدماتی درگروه آواز رهایی و قبول انتقال قدمها به تازه واردان همان ارزشمندی و دوستداشتنی بودن مورد نیاز در ماست. که نقش ما به عنوان راهنما برای دیگر معتادان در حال بهبودی و به خود و آنها خدمتکردن است. برای رفتن به جلسات و مشارکت راجع به حال و احوال خود، علیرغم هرگونه احساسی که داشته و دارم، تسلیم شدن و عاجز بودن در قدم یک اساس و پایه تسلیم در دیگر قدمها میباشد، تسلیم قدم یک شدن به ما میآموزد که در برابر اصول معنوی خودیاری سه قدم تسلیم باشیم و حتی علیرغم میل باطنی (غرایض بیماری در ما) اصول را به کار گیریم و همین شناخت و آشنایی از تسلیم در قدم اول به ما کمک میکند که در قدم سوم سهل تر تسلیم اصول قدمهای خودیاری باشیم و اراده و زندگیمان را به نیرویبرتر از خودمان بسپاریم. باز گذاشتن دریچهی افکار کپک زده، جدیت در به کارگیری اصول با تصمیم گیری، برای حل مسائل و رفع مشکلات خود، وقتی که مطمئن میشویم در راه درست قرار داریم، با خیال راحتر به جلو حرکت میکنیم! ما وقتی فرق بین تخیل و توهم و تفکر را متوجه شویم، یقیناً خیلی بهتر به مغز فعال و بیمارم تاکید میکنیم، که بهتر از قبل دریچهی خود را باز بگذارد و به روشها و مهارتهایی که به ما آموزش داده میشوند، را بپذیریم. در این موقع است که متوجه میشویم که منظور از بیماری مغزی و مغز کپک زده چیست!