پسرک جلوی خانومی را میگیرد و با التماس میگوید : خانم ! تو رو خدا یه شاخه گل بخرید زن در حالی که گل را از دستش میگرفت نگاه پسرک را روی کفش هایش حس کرد چه کفش های قشنگی دارید ! زن لبخندی زد و گفت:برادرم برایم خریده است دوست داشتی جای من بودی؟ پسرک بی هیچ درنگی محکم گفت: نه ولی دوست داشتم جای برادرت بودم! تا من هم برای خواهرم کفش می خریدم!