2014-02-10، 02:31
با سلام اسم من امیر و یک معتاد هستم.
پس از مشارکتم در مورد خدمات و حمایت از جلسات نوپا دوستانم از من خواستند در مورد ان در تالار بنویسم ، راستش دوست دارم خدمتگزار باشم نه منت گذار اما اگر به دیگران کمک میکند چشم.
حدود ۱۰ سال پبش در یکی از جلسات اعلام شد جلسه ای در مکان...........استارت میخورد و درخواست حمایت شد من هم در ان جلسه شرکت کردم اری درست شنیدید انجا گداخانه بود!
انموقع هنوز کمیته زندانها و بیمارستانها تشکیل نشده بود و اعضا مثل امروز اموزش دیده نبودند'
بگذریم ان شب من برای اولین بار در عمرم یک گداخانه واقعی دیدم پر از ادمهای دردمند که متکدی بودند و در جلسه انشب خیلیهایشان مشارکت کردند که روزگاری خانه و زندگی داشته اند و اعتیاد انها را به اینروز کشانده بود!
پیام خوبی برایم داشت و همان شب که برای خدمت منشی رای گیری شد من هم بلند شدم و رای اوردم.حدود ۵۰ نفر بودیم که قول داده بودیم انجا را حمایت کنیم اما....... اتفاقات روز بعد باعث شد سرنوشت جور دیگری شود
راستش انجا خیلی بوی تعفن میداد و در روز مورد نظر اعضای انجا یکی پس از دیگری بالا می اوردند وچند تایشان خون بالا می اوردند، بلافاصه اعضای ما تصمیم گرفتند انجا را ترک کنند که من هرگز نمیگویم کارشان اشتباه است یا درست، برعکس همان شب جلسه ناحیه هم تشکیل میشد و به غیر از من و دو نفر دیگر بقیه به جلسه ناحیه رفتند و تقاضای انحلال ان جلسه را دادند چون معتقد بودند ممکن است اعضا را مریض کند که البته زیاد هم بیراه نمیگفتند و ناحیه هم پاسخ داده بود ما نمیتوانیم انجا را منحل کنیم خودتان تصمیم بگیرید،
خلاصه همه رفتند و من و ان دو نفر تصمیم گرفتیم ادامه دهیم اری من ماندم و ادامه دادم، من ادمی که چه در زمان مصرف و چه پاکی همیشه ادکلن زده بودم ماندم ، ماندم و بوی بد ان مکان که ضمنا بگویم مکان خصوصی بود نه دولتی را تحمل کردم،
من ماندم در حالیکه همیشه بهمن حالت تهوع دست میداد
من در انروزها عشق خاصی داشتم و خطر مریض شدن را به جانم میخریدم چون معتقد بودم این راهیاست که خدا سر راه من گذاشته و نباید من به چپ و راست نگاه کنم و فقط باید خدمت کنم'
بعدها حدود ۱۰ نفر از اعضای انجا به جلسات ان ای امدند، کار گرفتند، ازدواج کردند و خلاصه عضو مفیداجتماع شدند، این را هم بگویم که من اصلا منمنظورم این نیست که شما سلامتیتان را به خطر اندازید مخصوصا اینکه امروز اینگونه خدمات حتما باید با هماهنگی کمیته زندانها و بیماستانها باشد و اموزشهای خاصی را میطلبد اما
اما من در سالهای بعد خدمات زیادی در ساختار خدماتی به عنوان مسوول کمیته های فرعی یا مسوول اداری داشتم اما ان خدمت برایم لذتبخشترین بود و کمک زیادی به من مرد چون با از خودگذشتگی زیادی بود( تکرار میکنم این فقط تجربه شخصی بود و اینگونه خدمات هرگز نباید خودسرانه انجام شود)
پس از مشارکتم در مورد خدمات و حمایت از جلسات نوپا دوستانم از من خواستند در مورد ان در تالار بنویسم ، راستش دوست دارم خدمتگزار باشم نه منت گذار اما اگر به دیگران کمک میکند چشم.
حدود ۱۰ سال پبش در یکی از جلسات اعلام شد جلسه ای در مکان...........استارت میخورد و درخواست حمایت شد من هم در ان جلسه شرکت کردم اری درست شنیدید انجا گداخانه بود!
انموقع هنوز کمیته زندانها و بیمارستانها تشکیل نشده بود و اعضا مثل امروز اموزش دیده نبودند'
بگذریم ان شب من برای اولین بار در عمرم یک گداخانه واقعی دیدم پر از ادمهای دردمند که متکدی بودند و در جلسه انشب خیلیهایشان مشارکت کردند که روزگاری خانه و زندگی داشته اند و اعتیاد انها را به اینروز کشانده بود!
پیام خوبی برایم داشت و همان شب که برای خدمت منشی رای گیری شد من هم بلند شدم و رای اوردم.حدود ۵۰ نفر بودیم که قول داده بودیم انجا را حمایت کنیم اما....... اتفاقات روز بعد باعث شد سرنوشت جور دیگری شود
راستش انجا خیلی بوی تعفن میداد و در روز مورد نظر اعضای انجا یکی پس از دیگری بالا می اوردند وچند تایشان خون بالا می اوردند، بلافاصه اعضای ما تصمیم گرفتند انجا را ترک کنند که من هرگز نمیگویم کارشان اشتباه است یا درست، برعکس همان شب جلسه ناحیه هم تشکیل میشد و به غیر از من و دو نفر دیگر بقیه به جلسه ناحیه رفتند و تقاضای انحلال ان جلسه را دادند چون معتقد بودند ممکن است اعضا را مریض کند که البته زیاد هم بیراه نمیگفتند و ناحیه هم پاسخ داده بود ما نمیتوانیم انجا را منحل کنیم خودتان تصمیم بگیرید،
خلاصه همه رفتند و من و ان دو نفر تصمیم گرفتیم ادامه دهیم اری من ماندم و ادامه دادم، من ادمی که چه در زمان مصرف و چه پاکی همیشه ادکلن زده بودم ماندم ، ماندم و بوی بد ان مکان که ضمنا بگویم مکان خصوصی بود نه دولتی را تحمل کردم،
من ماندم در حالیکه همیشه بهمن حالت تهوع دست میداد
من در انروزها عشق خاصی داشتم و خطر مریض شدن را به جانم میخریدم چون معتقد بودم این راهیاست که خدا سر راه من گذاشته و نباید من به چپ و راست نگاه کنم و فقط باید خدمت کنم'
بعدها حدود ۱۰ نفر از اعضای انجا به جلسات ان ای امدند، کار گرفتند، ازدواج کردند و خلاصه عضو مفیداجتماع شدند، این را هم بگویم که من اصلا منمنظورم این نیست که شما سلامتیتان را به خطر اندازید مخصوصا اینکه امروز اینگونه خدمات حتما باید با هماهنگی کمیته زندانها و بیماستانها باشد و اموزشهای خاصی را میطلبد اما
اما من در سالهای بعد خدمات زیادی در ساختار خدماتی به عنوان مسوول کمیته های فرعی یا مسوول اداری داشتم اما ان خدمت برایم لذتبخشترین بود و کمک زیادی به من مرد چون با از خودگذشتگی زیادی بود( تکرار میکنم این فقط تجربه شخصی بود و اینگونه خدمات هرگز نباید خودسرانه انجام شود)
تمام ارسالهایم تجربه گذشته ام است و دیدم نسبت به بهبودی تغییر کرده است و اینها نیست