2014-04-03، 02:41
قدم دوّم. به مرور ايمان آورديم كه يك نيروي برتر از خودمان آماده است، سلامت عقل را به ما باز گرداند. امیدی هست اگر ما بخواهیم!! فلسفهي معنوی در قدم دوّم، اميدواري داشتن در درون سياهترين دوران زندگيمان است، كه اين اميدواري به قدرتي برتر از ما بستگی دارد، كه اگر خودمان از او بخواهيم حاضر و آماده است به ما كمك کند. قدرتي كه ما را براي بازگشت سلامت عقل وجفت و جور کردن زندگی آشفته، ما را اميدوار مينمايد. بايد اينرا بدانيم و به خودمان تأکید کنیم، كه هرچند به عاجز بودن و عجزهای خودمان راجع به حالت اجباری در موقع وسوسه قمار و شرط بستن و بی اختیاری در مقابل دوستان همدوره ای مُعترف هستيم. امّا بيچاره و تنها نيستيم و علاجي برايمان وجود دارد. با اين كه براي عدهي بسياري از ما درك و پذيرش نيرويبرتر از خودمان مشكل است. براي عدهاي هم اين گمان پيش ميآيد كه نكند، اين اصول از اصول مذاهب و اديان مختلف باشد، درحاليكه اين چنين نيست، ما از يك قدرتي صحبت ميكنيم كه حامي و پشتيبان ما در مقابل رهايي از وابستگيهای بزرگ و هموابستگیهای خطرناک است، كه اگر خودما از او کمک بخواهيم ما را در تمام موارد بیماریمان ياري و مساعدت مينمايد. ما وقتي در قدم اوّل از ناتواني و عجز خودمان در مقابل کنترل بیماری و اعتیادمان صحبت بميان آورديم، ترسیدیم وحالمان از اين اقرار ناتواني بدتر از قبل شد. حقيقتاً نميتوانستيم بپذيريم كه آنقدر در مقابل وسواس شرط بستن و قمار و دوستان همبازي عاجز شدهايم، كه ديگر نميتوانيم تصميم بگيريم در كنارشان باشيم. فکر میکردیم اگر از اراده و قدرت بشري خودمان سود ببريم، فکری ازدرد واحساس ناتوانی به عنوان وسوسه اینکه حتماً ميتوانيم در كنارشان باشیم و قمار و شرطبندی کنیم و بدون آسيب ديدن از آنها زندگي كنيم و بازی کنیم بدون دخالت دادن پول برای سرگرمی خودمان. در قدم دوّم بدون انکار و رودر بایستی رُشد معنوی در برنامه را تأکیداً روي نداشتن سلامتي عقل پایه میگذارد و تأکید ميكند، ما از سلامتي عقل بهره نبردهايم، كه اين چنين اموالمان را به باد داديم. دلايل نداشتن سلامتي عقل در ما آنقدر قوي و غیرقابل انکار است، جاي شكی در ما نميگذارد، كه خودمان را عاقل و دوراندیش و ناجی و سرپرست دیگران ندانيم. ما با كدام عقل سالم و دوراندیشی و مدیریت درست ميتوانستيم، بلاهاي این چنینی را سر خود و ديگران آورده باشيم؟ تكرار يك كار اشتباه و برداشت متفاوت از آن اشتباه ديوانگي است و ما هم هر روز اشتباه روزهاي قبلي را تكرار ميكرديم، به این امید که اینبار کارمان درست خواهد شد و اینبار خواهیم بُرد. گوش سپردن به تجربيات دوستان بهبودي و توجه كردن به مشارکتهای آنها و مشورت كردن با راهنما، دريچهاي از امیدواری در این گروه است، كه به ما اجازه ميدهد وارد حريم مقدس و معنوي قدم دوّم شويم و دست به دامان خالق و نیروی برتر از خودمان شویم. بدانیم کسی قابل دسترس است. پذيرش اصول معنوی و خودیاری قدم دوّم، خيلي مهمتر از ساير قدمها ميباشد، چون با اصول آن متوجهي اصل قضيه ميشويم و دیگر به عقل بيمارمان اعتماد و اطمينان نميكنيم و از آن سلب مسئوليت ميكنيم. در اصل دشمن را خلع سلاح میکنیم. در گروه آواز رهایی مشاوران و مددیاران خوبي مانند راهنمايان و دوستان بهبودي داريم. اعتماد ما به اين دوستان ما را به سمت نيروي برتر از خودمان كمك و حمايت ميكنند. آنهايي كه در وجودشان خداوند را باور و خودشان را دوست دارند، اين قدم يك مرور مطلوب در تمايلات مذهبي و ديني آنها ميباشد، آنها در هر اتفاقي به دوستي با خداوند براي رهايي از اين مُعضلات آماده ميباشند و به آساني اين باور را پيدا ميكنند، كه فقط خداوند ميتواند سلامت عقل را به آنها برگرداند. هستند كساني كه اعتقاد به مذهب و اديان ندارند، ميتوانند از دوستان بهبودي و جلسات براي خودشان نيرويبرتر درست كنند. بخاطر بسپاريد، كه ما در زندگيمان به خيلي از وابستگيها اعتياد داشتيم و بدون اراده آنرا انجام ميداديم و در مقابل آنها حتی زانو زدیم و يا از آنها اطاعت کورکورانه ميكرديم، مانند: هموابستگی به جنس مخالف و وابستگی به دروغگويي، دو بههمزني، دزدي، ناصادقي، خيانت به ديگران، دوزو کلک، بيوفايي به حرمتهاي انساني و عاطفی خانوادگي..... آنها نيروهايبرتر از ما بودند. كه درمقابل انجام ندادن اوامر آنها عاجز بوديم و كنترل و اختيارمان به دست آنها افتاده بود. پس انتخاب نيرويبرتر از خودمان که برایمان مثبت و خوشایند است، يك حق انتخاب درست است، كه ميتواند ما را در مسير بهبودي كمك نمايد، نيرويبرتر از خودمان توانايي دارد كه ما را از دست عقل بيمارمان كه دائم در حال خرابكاري و سناریو ساختن است برهاند. (حقیقاتاً جالب است، با اینکه میدانیم، ما در مقابل قرض كردن و وام و پول گرفتن از ديگران به پايشان هم ميافتاديم، عجز و التماس میکردیم. امّا چرا نميتوانيم در مقابل كسي كه از ما هيچ توقع و انتظاري ندارد، زانو بزنيم؟)
سناریوهای واقعی *- وقتي به مشاركتهاي قماربازان و شرطبندان اجباری در جلسات گوش ميدادم، بدنم تب كرده و عرق ميریختم، واقعاً آنها چطور جرأت ميكردند و چه جسارتي داشتند، كه در بين افراد غريبه رازهاي بگور بردنی خود را به این راحتی ميگفتند. در ابتدا با غرور و انکار فكر ميكردم، اعمالي كه آنها مرتكب شده بودند را من مرتكب نشده بودم، ولي در بعضي از مشاركتهای آنها نقش خودم را هم کاملاً واضح ميديدم، با اينكه منهم آن كارها را كرده بودم، ولي نميتوانستم تصور بكنم كه در يك سالن پُر از غريبه و ناشناس از رازهایم حرفی بزنم. واقعاً تصوري هراسناك و غیرقابل انجام برايم بود. بعد از مدتي منهم يخم باز شد و به آرامي صحبتهایم را آغاز كردم و با اوّلين مشاركت صادقانه، نخستين مرحلهي رهايي و بهبودي هم در من شروع گرديد. به اين ترتيب به ديگر همدردان اعلام كردم كه آنها را کاملاً درك و احساس ميكنم. در اين مشاركتها متوجه شدم كه ديوار انكار و غرور كاذب يك مانع بزرگي بين من و ساير همدردانم كشيده بود و من را از آنها دور ميكرد و من با آنها احساس متفاوت بودن ميكردم. در حالي كه من همهي ارزشهاي مادي و کرامات انساني خودم را از دست داده و فقط يك توپ خالي شده بودم، كه در مقابل واقعيتهاي بيماريم آنها را با تعصب و غرور انكار ميكردم و راههاي كمك رسیدن را بر روي خودم کاملاً بسته بودم! *- احساس میکردم تنها مشكلم فقط پول بود، اگر مقداري پول گير ميآوردم ميتوانستم همهي خرابكاريهای گذشته را جبران كنم. من تازه متوجه شده بودم كه در بین خیلی از قماربازان اسم و رسمی دارم و برای نگهداری اسمم بايد در گروه ديگري هم قماربازي و شرطبندی ميكردم. چون در گروه قبلي چند نفري بودند كه براي بردن من شرطبندی کرده و برایم نقشه ميكشيدند. یک درگیری که تحت اختیارم نبود. تمام افکارم گیر طرح و نقشه برای گیرآوردن مقداری پول برای شروع قمارم بود. از طرف دیگر هیچ اعتباری پیش دوستان و نزدیکان نداشتم، چون برای تصفیه بدهی قبلی به سراغشان نرفته بودم. اما منبرای یک بُرد بزرگ فکر میکردم. باید پولی گیر میآوردم و از حیثیت و نام خودم در بین جماعت قماربازان دفاع میکردم، اين اظهارنظر من برای تحت تأثیر قرار دادنشان، در بين دوستان و فاميل به صورت تعریف یک داستان هیجانی و شورانگیز مطرح میکردم و به آنها احساس گناه میدادم که من را حمایت کنند. میگفتم آبروی من آبروی آنهاست و حمایت از من جنبه تعصب آنها بود. به اين وسيله ميخواستم، به نوعي كه طرح و نقشه كشيده بودم، تاخامشان كنم، بتوانم از آنها مبالغي پول بگيرم. واقعيت اين بود از همه كساني كه توانايي داشتند، پول قرض كرده بودم و حتی از دو بانک هم وام کوتاه مدت گرفته بودم و نتوانسته بودم قرض آنها و وام بانکها را پس بدهم. مسير زندگي من كاملاً در تنهايي و انزواي آزار دهنده و سرزنشها و ملامتهای خودم و تحقیر دیگران سپري ميشد. ديگر كسي جواب سلامم را هم نميداد، حق داشتند، اگر جواب ميدادند و يا اشتباهي سلام ميكردند، چنان گيري به آنها ميدادم كه براي خلاصي از دست من مجبور ميشدند، مقداري از پول خود را به من بدهند. گاهي به محل شرطبندی میادین اسب سواری و محل قماربازي ميرفتم و در بين دوستان همدورهايم مينشستم و اگر برنده ميشدند، از آنها حق خوشقدمي ميگرفتم. اين رسمي بود كه در بين شرطبندان و قماربازان جاري بود. با اين كه اجباراً پول را دريافت ميكردم، ولي تحقيرات زيادي را متحمل ميشدم. اين روزگارم شده بود. امّا همه جا ادعا ميكردم، توانمندم فقط اگر پولي گيرم بيافتد، تمام باختهايم را جبران خواهم كرد و از اسم و رسمم دفاع خواهم کرد، تا اين كه روزی يكي از كساني كه به من پول قرض داده بود، از من شكايت كرد و من بازداشت و زنداني شدم، دوران سختي را در زندان سپري میكردم و پس از آزادي مجبور شدم كه شهرم را هم عوض نمايم، عوض كردن شهر هم نتوانست من را ازشرط بستن و قماربازي و دوستان همبازي منع كند. قمار و شرطبندی در همه جا رسم شده بود. در شهر جديد هم كارم خراب شد و دوباره همان اشتباه و ماجراهاي قبل، ناچاراً به شهر اصلی خودم برگشتم، تا اینکه خداوند به فکرم افتاد و پيام برنامه خودیاری گروه آواز رهایی را از دوستی که مانند من گرفتار اعتیاد قمار و شرط بستن بود گرفتم و اكنون خداوند مهربان را شكرگذارم كه با حمايت از من، دوباره زندگي و موقعيتهاي ماليام را در این مدت سه سال رهایی و بهبودی درست كرد و يك زندگي بدون شرطبندی و قمار و رفيقبازي را در آرامش طي ميكنم. من واقعاً نمیدانستم که میتوانم بدون بُرد و باخت کردن هم زندگی کنم و تشکیل خانواده بدهم، خداوند را شکرگزارم که فرزندم هنوز به دنیا نیامده تا پدرش را در جمع قماربازان و شرط کننده اجباری و بی اختیار ببیند. *- بيشتر فشارهای افکاری و رفتارهاي من از روي خشونتهاي عاطفي و احساسي و زد و خورد شروع ميشد. از همان دوران نوجوانی شرط بستن و قماربازي كردن نوعی مخالفت با والدینم و خيلي از افرادي بود، كه به عنوان نزدیکان و فاميل سعي در كنترل كردنم داشتند. من با لجاجت و مخالفت ميخواستم خودم را از زير زهرهبين آنها خارج نمايم و به وسيلهي اين اعمال ميخواستم، به پول و درآمدی برسم و خودم را از دست آنها نجات بدهم. قصدم با این رفتارها میخواستم آنها را كنترل نمايم و عقدهي خودم را روي سرشان خالي كنم. امّا روزي متوجه شدم كه خودم را در دامي ديگر انداختهام، دام اعتيادبه شرط بستن و قمارکردن و بودن با دوستان همبازی! امّا با استفاده از غرور و انكار سعي داشتم ذهنم را روي اعتيادم و قماربازي و شرط بستن متمركز نكنم، تا اينكه باز هم بلاي جديدتري سر خودم آوردم، برای فراموش کردن درد خودم، مصرف كنندهي الكل و سيگار شدم، البته از نوع حاد آن، روزي يك بطری الكل، دوبسته سيگار خارجي مصرف میکردم، با خودم مدعي بودم كه اينها جزء بساط قمار و قماربازان و کسانی است که شرطبند هستند. تا اينكه فکر مخربم کار جدیدتری دستم داد، موادمخدر را هم وارد زندگی سیاهم کردم. سپس برای تکمیل کردن پرونده خلافم به سمت روابط لجام گسيختهي جنسي رفتم و دردسرهای زیادی را هم برای خودم ساختم، به اين ترتيب، گُل بودم به سبزه هم آراستم. من هم مانند ساير معتادان به موادمخدر بيشتر لوازمات زندگيام را فروختم و پاي ميز قمار و شرطبندی باختم و برای اعتیادهای دیگرم از بین بُردم، من هرچه را که با قمار و دوزو کلک و شرط بستن دست آورده بودم، به راحتی و در عرض چند ماه در پای میزقمار از دست دادم. تا اينكه پدرم فوت شد و مبلغ زيادي به من ارث رسيد و در دوّمين روز رسيدن پول ارثيه، خودم را به محل تجمع قماربازان رساندم و تمام پولهايم را تا صبح باختم و با ناباوري در خودم فرو رفتم. نميدانستم كه بايد چهكاري بكنم، گاهي فكر ميكردم، نقشه ميكشيدم اين كساني كه پولهايم را بُرده بودند را بكُشم يا به طريقي پولم را از آنها پس بگيرم، تا اينكه يك فكر بكر و رفتار احمقانه باعث شد، سه ماه در بيمارستان بستري شدم، من به آنها گفتم كه در بازي با من تقلب و ساخت و پاخت كردهاند و اين حرفم باعث درگيري و دعوا شد و من به دليل فرو رفتن كاردي در ريهام به بيمارستان فرستاده شدم. در اين سه ماه با هماطاقيم كه در بیمارستان بستری بودیم و يك قماباز و شرطبند سابق بود، پيام رهايي از قمار و شرطبندی را گرفتم و در همانجا گاهی با دوستانش جلسه بهبودی راه میانداختیم و او را به عنوان راهنما انتخاب کردم و اصول برنامه سه قدم را در همان بیمارستان از او آموختم و همهي مراحل خودیاری اصول را با شرکت در جلسات گروه آواز رهایی آموزش ديدم و آنها را بين همدردانم که تازه وارد برنامه میشدند شريك شدم! براي اين كه فلسفهي قدم دوّم و نداشتن سلامتي عقل خود را درك و خودتان تأیید نماييد، به چند سؤالي كه در پايين ذكر شده است، جواب صادقانه بدهيد! جواب صادقانهي شما ميتواند به خود شما كمك نمايد، با صداقت خودتان ميتوانيد شخصيت مغرور و منكر خود را در جاي خودشان بنشانيد، كه دوباره شما را دچار دردسر نسازد، ما آنچه را كه كسب كردهايم، به شما اهدا خواهيم كرد، فقط يادتان باشد كه تنها مانع در اين مسير فعال بودن مدیریت انكار و غرور كاذب در شماست، كه نميگذارد ما اين عشق را تقديم شما نماييم، شما با حمايت از اين شخصيت مخرب (انكار و غرور) جلوي رهايي و بهبودي خود را ميگيريد! ما تجربیات و نیرو و انرژی خود را میتوانیم به همدیگر منتقل کنیم. احتیاج داریم که بطور روزانه این اصول را روی خود و سایرین بکار بگیریم و نتیجهی مطلوب آنرا ببینیم و پياده نماييم. برای نتیجهگیری از تجربیاتمان که نشان میدهد، اگر خواهان یک زندگی آزاد و بدون قید و بند و رها از قمار و شرط بستن و دوستان همدورهای هستيم، بايد اصولي را رعايت و شروع کنیم و به برنامه خودیاری سه قدمی و نتایج آن توجه کنیم و برای انتقال آن مبادرت بورزیم، موفق خواهیم بود. ما هیچ چارهای به غیر از انجام اصول این برنامه نداریم، چون با بازگشت به دامان شرط بستن و قمارو رفیق بازی، مصائب و بدبختی و ترس را دوباره در زندگیمان بوجود میآوریم. ما هر کدام چندین بار از روشهای متداول ترک کردیم. امّا دوباره شروع کردیم، چه بخواهیم و یا نخواهیم باید این طرح را در زندگیمان شروع و خودیاری را پایه ریزی کنیم و با خدمت کردن در برنامه و آموزش آن به تازه واردان سعی و تلاش بورزیم، اگر مقداری به خودمان بدون انکار وغرور نگاه بياندازیم، متوجه میشویم که برخلاف غرورمان كه مدعي است. در مقابل خیلی چیزهاي ديگر هم عاجز هستیم و نمیتوانیم خودمان را از گرداب و ماجراها خلاص نماییم. ما از این به بعد باید درست و انسانی زندگی کنیم، نمیتوانیم درنادرستی و بیوفایی و خیانت در تنهایی مسئلهی اعتیادمان را درست کنیم و یا خود را پنهان کرده و بدهکاریها را جبران کنیم. ما غالباً خودمان را مقصر و گناهکار میدانیم، به راحتی دادگاه را تشکیل داده و به خودمان لطمه میزنیم، اگر بیاموزیم تمرکز و توجهی خود را بیشتر بسمت خودمان بگیریم و سهم خود را بابت بیماریمان بپردازیم و خود را بپذیریم و سهم خود را انجام خواهیم داد، میتوانیم در مسیر بهبودی قرار بگيريم، پذیرش بیماری و اعتیاد ما در قماربازی و شرط بستن باعث میشود ما از حمل و تعهد مسئولیتهای دیگران خلاص شویم. باید از نو بیاموزیم که از خودمان مراقبت کنیم و خودمان را در مقابل وسوسهها حمایت و تقویت نماییم، ما در گروه آواز رهایی کمک پیدا خواهیم کرد. دیگر احساس شرمندگي و خجالت و تنهايي و گناهکار بودن نداريم. ما دیگر در گرداب گذشته نميمانيم و درجا نمیزنیم و بابت خطا و اشتباهات گذشته یقهی خودمان را نمیگیریم، چون این یقهگیری ما را بیشتر از قبل در اعتیاد به شرطبندی و قماربازی و پناه بردن به دوستان همدورهای نگاه خواهد داشت. شخصیت بیمارما همیشه میخواهد در هر کاری مداخله کرده و همه را سرپرستی و مدیریت نماید. این شخصیت دشمن ماست و همیشه ما را در بیراهه هدایت و راهبری میکند. اکنون این شخصیت که در همهي امور خود را توانا و مقتدر میداند، برایش سخت است، که بتواند خود را اینگونه عاجز و درمانده اعلام نماید و عجز و ناتوانی خود را اقرار کند و خود را تسلیم خالق خودش نماید. ما با مشارکت خود و گوش سپردن به حرفهای شرطبندان و قماربازان سابق میپذیریم، که منظور از عاجز بودن این است، که ما نتوانستیم اعتیادبه شرط بستن و قمار خود را کنترل کنیم، بلکه کنترل خودما هم به دستان بیماریمان افتاد، که اینگونه آشفتگی ایجاد شد. بعضی از ما شاید معتقد باشیم که در جلسات شرکت نماییم، امّا مدعي هستيم كه نميتوانيم و يا نمیخواهیم قدمها را انجام دهیم، برنامهی خودیاری معنوی شرطبندان و قماربازان ناشناس یک برنامهی پیشنهادی است. هیچکسی اجباراً وارد این گروه نمیشود، بلکه فقط با داشتن یک تمایل خودش میتواند، در آن شرکت نماید و یا قدم کار کند و یا نکند، در ابتدا ما جسممان را وارد جلسه میکنیم، روحمان بعدها به ما میپیوندد. تا آن روز فقط بايد صبر داشته باشیم و در جلسات شرکت نماییم، ما در طی دوران شرط بستن و قماربازی دست به اعمال و کارهای دیگری هم زدهایم، که آمادگی داریم دوباره آنها را در این برنامه هم انجام دهیم، ذهن ما با نا امیدی به خودش میگوید: من چگونه میتوانم به شخصیت معتاد خودم کمک نمایم، من پروندهام سیاهتر از این حرفهاست، من تمام موجودی و هستی و نقدینهگی خودم را از دست دادهام و به دیگران بدهکاری دارم، کی میتواند به من کمک نماید تا آنها را پرداخت کنم و چهگونه میتوانم زندگی آشفته ام را سروسامان دهم؟ زمانی که به عقب و گذشته برمیگردیم، هجوم لشگر نا امیدی را خواهیم داشت، ما در قدمها با مراجعه به گذشته میخواهیم نشتی و اشتباهات خود را پیدا کرده و آنها را ترمیم کنیم، یا به عجزهای زندهای که مانند خار در قلبمان فرو رفته است، را در بیاوریم و زخمهای خودمان را مداوا و پانسمان نماییم! «صدمات مالي و اجتماعي قمار و شرط بستن را از بین ببریم
.
سناریوهای واقعی *- وقتي به مشاركتهاي قماربازان و شرطبندان اجباری در جلسات گوش ميدادم، بدنم تب كرده و عرق ميریختم، واقعاً آنها چطور جرأت ميكردند و چه جسارتي داشتند، كه در بين افراد غريبه رازهاي بگور بردنی خود را به این راحتی ميگفتند. در ابتدا با غرور و انکار فكر ميكردم، اعمالي كه آنها مرتكب شده بودند را من مرتكب نشده بودم، ولي در بعضي از مشاركتهای آنها نقش خودم را هم کاملاً واضح ميديدم، با اينكه منهم آن كارها را كرده بودم، ولي نميتوانستم تصور بكنم كه در يك سالن پُر از غريبه و ناشناس از رازهایم حرفی بزنم. واقعاً تصوري هراسناك و غیرقابل انجام برايم بود. بعد از مدتي منهم يخم باز شد و به آرامي صحبتهایم را آغاز كردم و با اوّلين مشاركت صادقانه، نخستين مرحلهي رهايي و بهبودي هم در من شروع گرديد. به اين ترتيب به ديگر همدردان اعلام كردم كه آنها را کاملاً درك و احساس ميكنم. در اين مشاركتها متوجه شدم كه ديوار انكار و غرور كاذب يك مانع بزرگي بين من و ساير همدردانم كشيده بود و من را از آنها دور ميكرد و من با آنها احساس متفاوت بودن ميكردم. در حالي كه من همهي ارزشهاي مادي و کرامات انساني خودم را از دست داده و فقط يك توپ خالي شده بودم، كه در مقابل واقعيتهاي بيماريم آنها را با تعصب و غرور انكار ميكردم و راههاي كمك رسیدن را بر روي خودم کاملاً بسته بودم! *- احساس میکردم تنها مشكلم فقط پول بود، اگر مقداري پول گير ميآوردم ميتوانستم همهي خرابكاريهای گذشته را جبران كنم. من تازه متوجه شده بودم كه در بین خیلی از قماربازان اسم و رسمی دارم و برای نگهداری اسمم بايد در گروه ديگري هم قماربازي و شرطبندی ميكردم. چون در گروه قبلي چند نفري بودند كه براي بردن من شرطبندی کرده و برایم نقشه ميكشيدند. یک درگیری که تحت اختیارم نبود. تمام افکارم گیر طرح و نقشه برای گیرآوردن مقداری پول برای شروع قمارم بود. از طرف دیگر هیچ اعتباری پیش دوستان و نزدیکان نداشتم، چون برای تصفیه بدهی قبلی به سراغشان نرفته بودم. اما منبرای یک بُرد بزرگ فکر میکردم. باید پولی گیر میآوردم و از حیثیت و نام خودم در بین جماعت قماربازان دفاع میکردم، اين اظهارنظر من برای تحت تأثیر قرار دادنشان، در بين دوستان و فاميل به صورت تعریف یک داستان هیجانی و شورانگیز مطرح میکردم و به آنها احساس گناه میدادم که من را حمایت کنند. میگفتم آبروی من آبروی آنهاست و حمایت از من جنبه تعصب آنها بود. به اين وسيله ميخواستم، به نوعي كه طرح و نقشه كشيده بودم، تاخامشان كنم، بتوانم از آنها مبالغي پول بگيرم. واقعيت اين بود از همه كساني كه توانايي داشتند، پول قرض كرده بودم و حتی از دو بانک هم وام کوتاه مدت گرفته بودم و نتوانسته بودم قرض آنها و وام بانکها را پس بدهم. مسير زندگي من كاملاً در تنهايي و انزواي آزار دهنده و سرزنشها و ملامتهای خودم و تحقیر دیگران سپري ميشد. ديگر كسي جواب سلامم را هم نميداد، حق داشتند، اگر جواب ميدادند و يا اشتباهي سلام ميكردند، چنان گيري به آنها ميدادم كه براي خلاصي از دست من مجبور ميشدند، مقداري از پول خود را به من بدهند. گاهي به محل شرطبندی میادین اسب سواری و محل قماربازي ميرفتم و در بين دوستان همدورهايم مينشستم و اگر برنده ميشدند، از آنها حق خوشقدمي ميگرفتم. اين رسمي بود كه در بين شرطبندان و قماربازان جاري بود. با اين كه اجباراً پول را دريافت ميكردم، ولي تحقيرات زيادي را متحمل ميشدم. اين روزگارم شده بود. امّا همه جا ادعا ميكردم، توانمندم فقط اگر پولي گيرم بيافتد، تمام باختهايم را جبران خواهم كرد و از اسم و رسمم دفاع خواهم کرد، تا اين كه روزی يكي از كساني كه به من پول قرض داده بود، از من شكايت كرد و من بازداشت و زنداني شدم، دوران سختي را در زندان سپري میكردم و پس از آزادي مجبور شدم كه شهرم را هم عوض نمايم، عوض كردن شهر هم نتوانست من را ازشرط بستن و قماربازي و دوستان همبازي منع كند. قمار و شرطبندی در همه جا رسم شده بود. در شهر جديد هم كارم خراب شد و دوباره همان اشتباه و ماجراهاي قبل، ناچاراً به شهر اصلی خودم برگشتم، تا اینکه خداوند به فکرم افتاد و پيام برنامه خودیاری گروه آواز رهایی را از دوستی که مانند من گرفتار اعتیاد قمار و شرط بستن بود گرفتم و اكنون خداوند مهربان را شكرگذارم كه با حمايت از من، دوباره زندگي و موقعيتهاي ماليام را در این مدت سه سال رهایی و بهبودی درست كرد و يك زندگي بدون شرطبندی و قمار و رفيقبازي را در آرامش طي ميكنم. من واقعاً نمیدانستم که میتوانم بدون بُرد و باخت کردن هم زندگی کنم و تشکیل خانواده بدهم، خداوند را شکرگزارم که فرزندم هنوز به دنیا نیامده تا پدرش را در جمع قماربازان و شرط کننده اجباری و بی اختیار ببیند. *- بيشتر فشارهای افکاری و رفتارهاي من از روي خشونتهاي عاطفي و احساسي و زد و خورد شروع ميشد. از همان دوران نوجوانی شرط بستن و قماربازي كردن نوعی مخالفت با والدینم و خيلي از افرادي بود، كه به عنوان نزدیکان و فاميل سعي در كنترل كردنم داشتند. من با لجاجت و مخالفت ميخواستم خودم را از زير زهرهبين آنها خارج نمايم و به وسيلهي اين اعمال ميخواستم، به پول و درآمدی برسم و خودم را از دست آنها نجات بدهم. قصدم با این رفتارها میخواستم آنها را كنترل نمايم و عقدهي خودم را روي سرشان خالي كنم. امّا روزي متوجه شدم كه خودم را در دامي ديگر انداختهام، دام اعتيادبه شرط بستن و قمارکردن و بودن با دوستان همبازی! امّا با استفاده از غرور و انكار سعي داشتم ذهنم را روي اعتيادم و قماربازي و شرط بستن متمركز نكنم، تا اينكه باز هم بلاي جديدتري سر خودم آوردم، برای فراموش کردن درد خودم، مصرف كنندهي الكل و سيگار شدم، البته از نوع حاد آن، روزي يك بطری الكل، دوبسته سيگار خارجي مصرف میکردم، با خودم مدعي بودم كه اينها جزء بساط قمار و قماربازان و کسانی است که شرطبند هستند. تا اينكه فکر مخربم کار جدیدتری دستم داد، موادمخدر را هم وارد زندگی سیاهم کردم. سپس برای تکمیل کردن پرونده خلافم به سمت روابط لجام گسيختهي جنسي رفتم و دردسرهای زیادی را هم برای خودم ساختم، به اين ترتيب، گُل بودم به سبزه هم آراستم. من هم مانند ساير معتادان به موادمخدر بيشتر لوازمات زندگيام را فروختم و پاي ميز قمار و شرطبندی باختم و برای اعتیادهای دیگرم از بین بُردم، من هرچه را که با قمار و دوزو کلک و شرط بستن دست آورده بودم، به راحتی و در عرض چند ماه در پای میزقمار از دست دادم. تا اينكه پدرم فوت شد و مبلغ زيادي به من ارث رسيد و در دوّمين روز رسيدن پول ارثيه، خودم را به محل تجمع قماربازان رساندم و تمام پولهايم را تا صبح باختم و با ناباوري در خودم فرو رفتم. نميدانستم كه بايد چهكاري بكنم، گاهي فكر ميكردم، نقشه ميكشيدم اين كساني كه پولهايم را بُرده بودند را بكُشم يا به طريقي پولم را از آنها پس بگيرم، تا اينكه يك فكر بكر و رفتار احمقانه باعث شد، سه ماه در بيمارستان بستري شدم، من به آنها گفتم كه در بازي با من تقلب و ساخت و پاخت كردهاند و اين حرفم باعث درگيري و دعوا شد و من به دليل فرو رفتن كاردي در ريهام به بيمارستان فرستاده شدم. در اين سه ماه با هماطاقيم كه در بیمارستان بستری بودیم و يك قماباز و شرطبند سابق بود، پيام رهايي از قمار و شرطبندی را گرفتم و در همانجا گاهی با دوستانش جلسه بهبودی راه میانداختیم و او را به عنوان راهنما انتخاب کردم و اصول برنامه سه قدم را در همان بیمارستان از او آموختم و همهي مراحل خودیاری اصول را با شرکت در جلسات گروه آواز رهایی آموزش ديدم و آنها را بين همدردانم که تازه وارد برنامه میشدند شريك شدم! براي اين كه فلسفهي قدم دوّم و نداشتن سلامتي عقل خود را درك و خودتان تأیید نماييد، به چند سؤالي كه در پايين ذكر شده است، جواب صادقانه بدهيد! جواب صادقانهي شما ميتواند به خود شما كمك نمايد، با صداقت خودتان ميتوانيد شخصيت مغرور و منكر خود را در جاي خودشان بنشانيد، كه دوباره شما را دچار دردسر نسازد، ما آنچه را كه كسب كردهايم، به شما اهدا خواهيم كرد، فقط يادتان باشد كه تنها مانع در اين مسير فعال بودن مدیریت انكار و غرور كاذب در شماست، كه نميگذارد ما اين عشق را تقديم شما نماييم، شما با حمايت از اين شخصيت مخرب (انكار و غرور) جلوي رهايي و بهبودي خود را ميگيريد! ما تجربیات و نیرو و انرژی خود را میتوانیم به همدیگر منتقل کنیم. احتیاج داریم که بطور روزانه این اصول را روی خود و سایرین بکار بگیریم و نتیجهی مطلوب آنرا ببینیم و پياده نماييم. برای نتیجهگیری از تجربیاتمان که نشان میدهد، اگر خواهان یک زندگی آزاد و بدون قید و بند و رها از قمار و شرط بستن و دوستان همدورهای هستيم، بايد اصولي را رعايت و شروع کنیم و به برنامه خودیاری سه قدمی و نتایج آن توجه کنیم و برای انتقال آن مبادرت بورزیم، موفق خواهیم بود. ما هیچ چارهای به غیر از انجام اصول این برنامه نداریم، چون با بازگشت به دامان شرط بستن و قمارو رفیق بازی، مصائب و بدبختی و ترس را دوباره در زندگیمان بوجود میآوریم. ما هر کدام چندین بار از روشهای متداول ترک کردیم. امّا دوباره شروع کردیم، چه بخواهیم و یا نخواهیم باید این طرح را در زندگیمان شروع و خودیاری را پایه ریزی کنیم و با خدمت کردن در برنامه و آموزش آن به تازه واردان سعی و تلاش بورزیم، اگر مقداری به خودمان بدون انکار وغرور نگاه بياندازیم، متوجه میشویم که برخلاف غرورمان كه مدعي است. در مقابل خیلی چیزهاي ديگر هم عاجز هستیم و نمیتوانیم خودمان را از گرداب و ماجراها خلاص نماییم. ما از این به بعد باید درست و انسانی زندگی کنیم، نمیتوانیم درنادرستی و بیوفایی و خیانت در تنهایی مسئلهی اعتیادمان را درست کنیم و یا خود را پنهان کرده و بدهکاریها را جبران کنیم. ما غالباً خودمان را مقصر و گناهکار میدانیم، به راحتی دادگاه را تشکیل داده و به خودمان لطمه میزنیم، اگر بیاموزیم تمرکز و توجهی خود را بیشتر بسمت خودمان بگیریم و سهم خود را بابت بیماریمان بپردازیم و خود را بپذیریم و سهم خود را انجام خواهیم داد، میتوانیم در مسیر بهبودی قرار بگيريم، پذیرش بیماری و اعتیاد ما در قماربازی و شرط بستن باعث میشود ما از حمل و تعهد مسئولیتهای دیگران خلاص شویم. باید از نو بیاموزیم که از خودمان مراقبت کنیم و خودمان را در مقابل وسوسهها حمایت و تقویت نماییم، ما در گروه آواز رهایی کمک پیدا خواهیم کرد. دیگر احساس شرمندگي و خجالت و تنهايي و گناهکار بودن نداريم. ما دیگر در گرداب گذشته نميمانيم و درجا نمیزنیم و بابت خطا و اشتباهات گذشته یقهی خودمان را نمیگیریم، چون این یقهگیری ما را بیشتر از قبل در اعتیاد به شرطبندی و قماربازی و پناه بردن به دوستان همدورهای نگاه خواهد داشت. شخصیت بیمارما همیشه میخواهد در هر کاری مداخله کرده و همه را سرپرستی و مدیریت نماید. این شخصیت دشمن ماست و همیشه ما را در بیراهه هدایت و راهبری میکند. اکنون این شخصیت که در همهي امور خود را توانا و مقتدر میداند، برایش سخت است، که بتواند خود را اینگونه عاجز و درمانده اعلام نماید و عجز و ناتوانی خود را اقرار کند و خود را تسلیم خالق خودش نماید. ما با مشارکت خود و گوش سپردن به حرفهای شرطبندان و قماربازان سابق میپذیریم، که منظور از عاجز بودن این است، که ما نتوانستیم اعتیادبه شرط بستن و قمار خود را کنترل کنیم، بلکه کنترل خودما هم به دستان بیماریمان افتاد، که اینگونه آشفتگی ایجاد شد. بعضی از ما شاید معتقد باشیم که در جلسات شرکت نماییم، امّا مدعي هستيم كه نميتوانيم و يا نمیخواهیم قدمها را انجام دهیم، برنامهی خودیاری معنوی شرطبندان و قماربازان ناشناس یک برنامهی پیشنهادی است. هیچکسی اجباراً وارد این گروه نمیشود، بلکه فقط با داشتن یک تمایل خودش میتواند، در آن شرکت نماید و یا قدم کار کند و یا نکند، در ابتدا ما جسممان را وارد جلسه میکنیم، روحمان بعدها به ما میپیوندد. تا آن روز فقط بايد صبر داشته باشیم و در جلسات شرکت نماییم، ما در طی دوران شرط بستن و قماربازی دست به اعمال و کارهای دیگری هم زدهایم، که آمادگی داریم دوباره آنها را در این برنامه هم انجام دهیم، ذهن ما با نا امیدی به خودش میگوید: من چگونه میتوانم به شخصیت معتاد خودم کمک نمایم، من پروندهام سیاهتر از این حرفهاست، من تمام موجودی و هستی و نقدینهگی خودم را از دست دادهام و به دیگران بدهکاری دارم، کی میتواند به من کمک نماید تا آنها را پرداخت کنم و چهگونه میتوانم زندگی آشفته ام را سروسامان دهم؟ زمانی که به عقب و گذشته برمیگردیم، هجوم لشگر نا امیدی را خواهیم داشت، ما در قدمها با مراجعه به گذشته میخواهیم نشتی و اشتباهات خود را پیدا کرده و آنها را ترمیم کنیم، یا به عجزهای زندهای که مانند خار در قلبمان فرو رفته است، را در بیاوریم و زخمهای خودمان را مداوا و پانسمان نماییم! «صدمات مالي و اجتماعي قمار و شرط بستن را از بین ببریم
.
حتی روز " مرگم " هم تفاهم نخواهیم داشت
من اون روز سفید می پوشم
وتو سیاه
من اون روز سفید می پوشم
وتو سیاه