2015-06-15، 02:34
سنت ششم الکلی های گمنام
الکلی های گمنام هیچگاه نمی بایست، هیچ مؤسسه مرتبط و یا هر سازمان دیگری را تأیید کند یا کمک مالی نماید و یا اجازه استفاده از نام الکلی های گمنام را بدانها بدهد، زیرا ممکن است مسائل مالی، ملکی و شهرت ما را ازهدف اصلی خود منحرف سازد.
هنگامیکه دریافتیم برای بیماری الکلیسم راه حلی پیدا کرده ایم، منطقی به نظرمان رسیدکه برای بسیاری از مسائل دیگر هم، جوابی داشته باشیم. بسیاری از گروه های الکلی های گمنام تصور داشتند، که می توانند شغل و پیشه ای از این راه در پیش گیرند و با بقیه حرفه ها که با الکلیسم به هر نوعی ارتباط دارند، از نظر مالی ارتباط برقرار کنند. اساساً احساس ما این بود که پشتیبانی کامل الکلی های گمنام را برای هر کاری که شایستگی داشته باشد به کار ببریم.
برای مثال این ها تعدادی از رؤیاهایی بود که ما داشتیم : بیمارستانها، علاقه و توجهی به الکلی ها نداشتند و فکر کردیم بیمارستانی بنا کنیم که زنجیره ای باشد. برای توسعه و گسترش فهم عموم در ارتباط با این بیماری لازم دانستیم، که کتب درسی و پزشکی را مجدداً تحریر کنیم. بی خانمانها و اراذل را از اماکن خود به نقاط دیگری منتقل نماییم و آن عده را که هنوز امیدی برایشان در بهبودی وجود داشت کمک کنیم و بقیه را در محلی شبیه به یک قرنطینه نگاه داریم. احتمالاً با درآمد حاصل از این مرکز می توانستیم، کارهای مثبت دیگری هم انجام دهیم. مصرانه می خواستیم قوانین را عوض کنیم و به همه بفهمانیم که الکلی ها بیمار هستند و دیگر نباید مجازات و زندان شامل حالشان شود و قضات به همه آنان بخشودگی داده و به ما واگذارشان نمایند. در ارتباط با اعتیاد و مواد مخدر و جنایات حاصله نیز، الکلی های گمنام کار خود را توسعه می داد. تشکیل گروهی می دادیم که در آن افرادی با اختلالات عصبی، عده ای خیالاتی و تعدادی افسرده و مأیوس وجود داشتند و منطق ما حاکم بر این بود، چنان چه بیماری الکلیسم را بتوانیم علاج نمائیم، در نتیجه هر مشکل دیگری نیز قابل حل خواهد بود.
به خودمان قبولاندیم که می توانیم، آنچه را که در این راه بدست آورده ایم، به کارخانجات برده و در آنجا ریشه محبت و عشق را، میان کارگر و کارفرما ایجاد نمائیم. صداقت بی شائبه ما می تواند، هر سیاستی را زلال و آئینه گون نماید و اختلاف حاصله از دین و طبابت را از میان برداریم و این دو دشمن دیرینه را آشتی داده و آنان را دست به دست یکدیگر بگذاریم. خوشحال زندگی کردن را با دیگران سهیم گردیم و ثابت کنیم که که انجمن الکلی های گمنام سرآمد پیشرفتهای روحانی است و بتوانیم تغییراتی در دنیا پدید آوریم.
بلی ما الکلی های گمنام در رؤیای چنین خیالاتی بودیم، که برای مشتی الکلی آرمان گرا و پاک باخته خیلی هم طبیعی بود. تقریباً همگی می خواستیم، کارهای مهم و عالی که شامل عقاید بلند مرتبه باشد انجام دهیم. کمال پرستی را سرلوحه خود قرار می دهیم و بعد به خاطر قصور خودمان سوی دیگری کشیده می شویم، که آن مشروب و فراموشی است.
در الکلی های گمنام با مال اندیشی و احتیاط، به بزرگترین توقعات خود جامه عمل پوشاندیم. چرا نباید این روش زندگی را با دیگران شریک باشیم؟
لذا مراکز درمانی که الکلی های گمنام می توانست در آنها کار خود را آغاز کند، مورد نظر قرار گرفتند، لکن از آنجا که تعدد آشپز باعث شوری غذا می گردد، این کار به جایی نرسید . گروه های الکلی های گمنام با مراکز آموزشی نیز شروع به همکاری کردند، اما هنگامی که از این شاخ به آن شاخ پریدند، سبب گمراهی مردم شدند. سؤال مطرح شده این بود، که آیا الکلی های گمنام یک پروژه علمی بود، یا قرار بر این بود که الکلی ها را شفا دهد؟ آیا الکلی های گمنام اساس کارشان بر روحانیت بود یا علم پزشکی؟ آیا یک حرکت اصلاحی بود؟ با سرگردانی متوجه شدیم که به چندین کار مختلف خود را آلوده کرده ایم، که تعدادی از آنها چنگی به دل نمی زد. الکلی هایی را می دیدیم که خواه ناخواه به تیمارستان ها و زندان ها فرستاده می شدند و ما اعتراض می کردیم که چرا قانونی در این مورد وجود ندارد؟ و بدین ترتیب شروع به دخالت در امور قضایی کردیم. تنها اثر این کار سر و صدایی بود که در روزنامه ها به راه انداختیم و متوجه شدیم که به زودی با سیاست درگیر خواهیم شد. حتی در داخل الکلی های گمنام، به اجبار می بایست اسم خودمان را از کلوپ ها و اماکنی که قدم دوازدهم را انجام می دادند حذف کنیم.
این وقایع به ما اموختند که به هیچ شرط ممکن، نباید مرکز وابسته و یا غیر وابسته ای را پشتیبانی و حمایت کنیم. ما الکلی های گمنام برای همه چیز و سالها پیش از این اصل حمایت ننمودن را به ازمایش حیاتی گذاشتیم. تعدادی از مؤسسات تقطیر الکل ، پیشنهاد کردند که دانش عمومی در مورد الکل را باید توسعه داد و به همگان نشان داد که الکل چه مضراتی در بر دارد و حقایق را اشکار ساخت. اینان اعتقاد داشتند که از مشروب باید لذت برد و نباید سوء استفاده نمود و ان عده که مشروب خواری می کردند می بایست کمتر بنوشند. و آنهایی که با مشروب مسائل جدی و حیاتی داشتند، یعنی الکلی بودند می بایست، مشروب خواری را ترک کنند.
در یکی از مجامع مطرح شد که چگونه با این مشکل مواجه شوند و البته وسائل ارتباط جمعی از قبیل رادیو، نشریات فیلم وجود داشتند که مورد استفاده قرار گیرند. اما سؤال اینجا بود که چه کسی باید این کار را انجام دهد؟ الکلی های گمنام را بلافاصله به عنوان بهترین مرجع عنوان نمودند، که در ان یک فرد الکلی وارد به روابط اجتماعی، شایسته چنین کاری خواهد بود. مسلماً چنین شخصی به مسائل آشنا بوده و ارتباط او با الکلی های گمنام و انجمن که حامی او بود، از نظر اجتماعی مطلوب همگان می باشد.
به زودی دفترالکلی های گمنام در نیویورک به عنوان مرکز این کار انتخاب گردید. شخص مورد نظر پیدا شد. سؤالات مطرح شده از این قرار بود : آیا چنین اقدامی بر خلاف سنت های ما نمی باشد؟ ایا اشکالی در تأیید این کار پیش نخواهد آمد؟ آیا چنین عملی باعث بحث و گفت و گو نخواهد گردید؟
در نظر اول مانعی در راه نبود، اما بعداً شک و تردید خود را جایگزین این عقیده نمود. اتحادیه مشروبات الکلی در صدد بود، که اسم کامل چنین فردی را در تبلیغات خود به کار ببرد و سمت وی را اعلام دارد. هم به عنوان مدیر روابط عمومی و هم به عنوان عضو الکلی های گمنام. البته تنها به خاطر موقعیت اجتماعی و آگاهی او از بیماری الکلیسم ، به کار گماشتن او اشکالی برای الکلی های گمنام پدید نمی آورد . لکن همه ماجرا به اینجا ختم نمی شد و این فرد اختیار و حفظ گمنامی را در برابر عموم از دست می داد و به علاوه نام الکلی های گمنام می بایست در رابطه با برنامه آموزشی در فکر میلیون ها نفر رخنه دهد. نتیجه می گردید که الکلی های گمنام چنین برنامه آموزشی را که توسط اتحادیه طرح ریزی گردیده مورد تأیید قرار داده است.
به دنبال چنین برداشتی موضوع را با شخص مورد نظر مطرح نمودیم و او صریحاً عدم تمایل خود را از قبول نمودن این کار اعلام داشت. وی گفت : مطمئن باشید، قبل از آنکه مرکب چنین تبلیغی روی کاغذ خشک شود، سر و صدای عده ای در می آید و این افراد چراغ به دست، در جستجوی یک الکلی گمنام جهت تبلیغ برنامه خودشان به تکاپو خواهند افتاد، و الکلی های گمنام در میان این هیاهو درگیر خواهد شد.
نیمی از جمعیت این مملکت تصور می کنند، که ما خواه نا خواه در این برنامه سهیم هستیم و عاقبت چیزی جز آبروریزی و افتضاح، حاصل از این کار نخواهد شد.
با این حال به او گوشزد کردیم، که قانوناً می توانی این کار را به عهده بگیری.
گفت می دانم اما فرصتی برای اینگونه مسائل نیست.
الکلی های گمنام بالاترین ارجحیت را در زندگی من دارد و آن نیز به خاطر نجات دادن زندگی ام می باشد و فردی که الکلی های گمنام را به مخاطره بیاندازد، من نخواهم بود.
سرانجام نتیجه نشان داد که الکلی های گمنام هرگز نباید سازمان دیگری را تأیید کند و یا اجازه به کار بردن نام خود را به این سازمان ها بدهد.
الکلی های گمنام هیچگاه نمی بایست، هیچ مؤسسه مرتبط و یا هر سازمان دیگری را تأیید کند یا کمک مالی نماید و یا اجازه استفاده از نام الکلی های گمنام را بدانها بدهد، زیرا ممکن است مسائل مالی، ملکی و شهرت ما را ازهدف اصلی خود منحرف سازد.
هنگامیکه دریافتیم برای بیماری الکلیسم راه حلی پیدا کرده ایم، منطقی به نظرمان رسیدکه برای بسیاری از مسائل دیگر هم، جوابی داشته باشیم. بسیاری از گروه های الکلی های گمنام تصور داشتند، که می توانند شغل و پیشه ای از این راه در پیش گیرند و با بقیه حرفه ها که با الکلیسم به هر نوعی ارتباط دارند، از نظر مالی ارتباط برقرار کنند. اساساً احساس ما این بود که پشتیبانی کامل الکلی های گمنام را برای هر کاری که شایستگی داشته باشد به کار ببریم.
برای مثال این ها تعدادی از رؤیاهایی بود که ما داشتیم : بیمارستانها، علاقه و توجهی به الکلی ها نداشتند و فکر کردیم بیمارستانی بنا کنیم که زنجیره ای باشد. برای توسعه و گسترش فهم عموم در ارتباط با این بیماری لازم دانستیم، که کتب درسی و پزشکی را مجدداً تحریر کنیم. بی خانمانها و اراذل را از اماکن خود به نقاط دیگری منتقل نماییم و آن عده را که هنوز امیدی برایشان در بهبودی وجود داشت کمک کنیم و بقیه را در محلی شبیه به یک قرنطینه نگاه داریم. احتمالاً با درآمد حاصل از این مرکز می توانستیم، کارهای مثبت دیگری هم انجام دهیم. مصرانه می خواستیم قوانین را عوض کنیم و به همه بفهمانیم که الکلی ها بیمار هستند و دیگر نباید مجازات و زندان شامل حالشان شود و قضات به همه آنان بخشودگی داده و به ما واگذارشان نمایند. در ارتباط با اعتیاد و مواد مخدر و جنایات حاصله نیز، الکلی های گمنام کار خود را توسعه می داد. تشکیل گروهی می دادیم که در آن افرادی با اختلالات عصبی، عده ای خیالاتی و تعدادی افسرده و مأیوس وجود داشتند و منطق ما حاکم بر این بود، چنان چه بیماری الکلیسم را بتوانیم علاج نمائیم، در نتیجه هر مشکل دیگری نیز قابل حل خواهد بود.
به خودمان قبولاندیم که می توانیم، آنچه را که در این راه بدست آورده ایم، به کارخانجات برده و در آنجا ریشه محبت و عشق را، میان کارگر و کارفرما ایجاد نمائیم. صداقت بی شائبه ما می تواند، هر سیاستی را زلال و آئینه گون نماید و اختلاف حاصله از دین و طبابت را از میان برداریم و این دو دشمن دیرینه را آشتی داده و آنان را دست به دست یکدیگر بگذاریم. خوشحال زندگی کردن را با دیگران سهیم گردیم و ثابت کنیم که که انجمن الکلی های گمنام سرآمد پیشرفتهای روحانی است و بتوانیم تغییراتی در دنیا پدید آوریم.
بلی ما الکلی های گمنام در رؤیای چنین خیالاتی بودیم، که برای مشتی الکلی آرمان گرا و پاک باخته خیلی هم طبیعی بود. تقریباً همگی می خواستیم، کارهای مهم و عالی که شامل عقاید بلند مرتبه باشد انجام دهیم. کمال پرستی را سرلوحه خود قرار می دهیم و بعد به خاطر قصور خودمان سوی دیگری کشیده می شویم، که آن مشروب و فراموشی است.
در الکلی های گمنام با مال اندیشی و احتیاط، به بزرگترین توقعات خود جامه عمل پوشاندیم. چرا نباید این روش زندگی را با دیگران شریک باشیم؟
لذا مراکز درمانی که الکلی های گمنام می توانست در آنها کار خود را آغاز کند، مورد نظر قرار گرفتند، لکن از آنجا که تعدد آشپز باعث شوری غذا می گردد، این کار به جایی نرسید . گروه های الکلی های گمنام با مراکز آموزشی نیز شروع به همکاری کردند، اما هنگامی که از این شاخ به آن شاخ پریدند، سبب گمراهی مردم شدند. سؤال مطرح شده این بود، که آیا الکلی های گمنام یک پروژه علمی بود، یا قرار بر این بود که الکلی ها را شفا دهد؟ آیا الکلی های گمنام اساس کارشان بر روحانیت بود یا علم پزشکی؟ آیا یک حرکت اصلاحی بود؟ با سرگردانی متوجه شدیم که به چندین کار مختلف خود را آلوده کرده ایم، که تعدادی از آنها چنگی به دل نمی زد. الکلی هایی را می دیدیم که خواه ناخواه به تیمارستان ها و زندان ها فرستاده می شدند و ما اعتراض می کردیم که چرا قانونی در این مورد وجود ندارد؟ و بدین ترتیب شروع به دخالت در امور قضایی کردیم. تنها اثر این کار سر و صدایی بود که در روزنامه ها به راه انداختیم و متوجه شدیم که به زودی با سیاست درگیر خواهیم شد. حتی در داخل الکلی های گمنام، به اجبار می بایست اسم خودمان را از کلوپ ها و اماکنی که قدم دوازدهم را انجام می دادند حذف کنیم.
این وقایع به ما اموختند که به هیچ شرط ممکن، نباید مرکز وابسته و یا غیر وابسته ای را پشتیبانی و حمایت کنیم. ما الکلی های گمنام برای همه چیز و سالها پیش از این اصل حمایت ننمودن را به ازمایش حیاتی گذاشتیم. تعدادی از مؤسسات تقطیر الکل ، پیشنهاد کردند که دانش عمومی در مورد الکل را باید توسعه داد و به همگان نشان داد که الکل چه مضراتی در بر دارد و حقایق را اشکار ساخت. اینان اعتقاد داشتند که از مشروب باید لذت برد و نباید سوء استفاده نمود و ان عده که مشروب خواری می کردند می بایست کمتر بنوشند. و آنهایی که با مشروب مسائل جدی و حیاتی داشتند، یعنی الکلی بودند می بایست، مشروب خواری را ترک کنند.
در یکی از مجامع مطرح شد که چگونه با این مشکل مواجه شوند و البته وسائل ارتباط جمعی از قبیل رادیو، نشریات فیلم وجود داشتند که مورد استفاده قرار گیرند. اما سؤال اینجا بود که چه کسی باید این کار را انجام دهد؟ الکلی های گمنام را بلافاصله به عنوان بهترین مرجع عنوان نمودند، که در ان یک فرد الکلی وارد به روابط اجتماعی، شایسته چنین کاری خواهد بود. مسلماً چنین شخصی به مسائل آشنا بوده و ارتباط او با الکلی های گمنام و انجمن که حامی او بود، از نظر اجتماعی مطلوب همگان می باشد.
به زودی دفترالکلی های گمنام در نیویورک به عنوان مرکز این کار انتخاب گردید. شخص مورد نظر پیدا شد. سؤالات مطرح شده از این قرار بود : آیا چنین اقدامی بر خلاف سنت های ما نمی باشد؟ ایا اشکالی در تأیید این کار پیش نخواهد آمد؟ آیا چنین عملی باعث بحث و گفت و گو نخواهد گردید؟
در نظر اول مانعی در راه نبود، اما بعداً شک و تردید خود را جایگزین این عقیده نمود. اتحادیه مشروبات الکلی در صدد بود، که اسم کامل چنین فردی را در تبلیغات خود به کار ببرد و سمت وی را اعلام دارد. هم به عنوان مدیر روابط عمومی و هم به عنوان عضو الکلی های گمنام. البته تنها به خاطر موقعیت اجتماعی و آگاهی او از بیماری الکلیسم ، به کار گماشتن او اشکالی برای الکلی های گمنام پدید نمی آورد . لکن همه ماجرا به اینجا ختم نمی شد و این فرد اختیار و حفظ گمنامی را در برابر عموم از دست می داد و به علاوه نام الکلی های گمنام می بایست در رابطه با برنامه آموزشی در فکر میلیون ها نفر رخنه دهد. نتیجه می گردید که الکلی های گمنام چنین برنامه آموزشی را که توسط اتحادیه طرح ریزی گردیده مورد تأیید قرار داده است.
به دنبال چنین برداشتی موضوع را با شخص مورد نظر مطرح نمودیم و او صریحاً عدم تمایل خود را از قبول نمودن این کار اعلام داشت. وی گفت : مطمئن باشید، قبل از آنکه مرکب چنین تبلیغی روی کاغذ خشک شود، سر و صدای عده ای در می آید و این افراد چراغ به دست، در جستجوی یک الکلی گمنام جهت تبلیغ برنامه خودشان به تکاپو خواهند افتاد، و الکلی های گمنام در میان این هیاهو درگیر خواهد شد.
نیمی از جمعیت این مملکت تصور می کنند، که ما خواه نا خواه در این برنامه سهیم هستیم و عاقبت چیزی جز آبروریزی و افتضاح، حاصل از این کار نخواهد شد.
با این حال به او گوشزد کردیم، که قانوناً می توانی این کار را به عهده بگیری.
گفت می دانم اما فرصتی برای اینگونه مسائل نیست.
الکلی های گمنام بالاترین ارجحیت را در زندگی من دارد و آن نیز به خاطر نجات دادن زندگی ام می باشد و فردی که الکلی های گمنام را به مخاطره بیاندازد، من نخواهم بود.
سرانجام نتیجه نشان داد که الکلی های گمنام هرگز نباید سازمان دیگری را تأیید کند و یا اجازه به کار بردن نام خود را به این سازمان ها بدهد.