2013-12-08، 12:41
ما اقرارر كرديم كه در برابر وابستگي عاجز بوديم و زندگيمان غير قابل اداره شده بود.
هريك از ما تعاريف مختلفي از معناي عاجز ارائه مي دهيم ،از نظر ما عاجز به كسي گفته مي شد كه توانايي انجام امور عادي زندگي را ندارد.
اكنون با آشنايي اصول دوازده قدم معنا و مفهوم عاجز،متفاوت با تصور مااست،هنگامي كه روابط مان با خودو خداوند و ديگران تخريب شد،بسياري ازما سخت تر تلاش مي كرديم،تا براي خودمان يك وابستگي جديدتري پيداكنيم،به شدت
از اطلاعات اشتباهي كه در طي زندگي جمع كرده بوديم،به كار مي گرفتيم .لجاجت ما اشكال و ابعاد مختلفي به خود گرفت ،مغرور شديم.خويشاوند و سرپرست ديگران مي شديم ،هم رنگ جماعت بوديم.
سركشي كرديم ،مقصر شديم .
به خود و ديگران آسيب رسانديم.
برخي از ما قبل از پذيرش عجز و ناتواني خود،تا مرز جنون و مرگ پيش رفتيم ،زماني متقاعد شديم كه در مقابل كارهاي نادرستي كه انجام مي داديم به موفقيت دست نيافتيم.
توانايي خود و ديگران را در كمك و معالجه نا چيز و كوچك ديديم،فهميديم كه بيماريي داريم كه غير قابل درمان است،در نهايت دست به دامان مسائل خرافي شديم،عده اي هم سعادت پيدا كرديمكه از اصول دوازده قدم بهره مند شويم،
عده اي از شدت درد و ناراحتي خودكشي كرديم ،برخي هم در اثر فشارهاي وارده مرتكب اعمالي شديم ،كه تا آخر عمر در گوشه زندان ها زندگي مي كنيم،عده اي در تيمارستان ها تحت نظر هستيم،احتمال دارد كه هنگامي به كدا مي رسيم كه متوجه شده ايم زندگيمان غير قابل كنترل شده بود.
مهارت هاي خود و ديگران رادر مورد كنترل اعمال مان را ناموفق دانستيم ،در اولين جلسه ي انجمن رهايي مشكل خودمان را در سايرين ديديم ،عده اي پس از مدت كوتاهي ،كه در يك دوره ي ]آشنايي به ان ها باور پيدا كرديم ،برخي معتقد شديم در اين برنامه هم كمك نمي شويم ،شك داريم كه شركت كردن مفيد و موثر باشد.
اگر بدانيم ما همگي قربانيان رفتارهاي اجباري هستيم ،زيركانه ،قدرتمند و مخرب هستند كه هيچ وسيله اي معمولي قادر به برطرف نمودن آن ها نيست.
اگر مقداري با خودمان صادق باشيم ،متوجه مي شويم زندگي ما كاملا غير قابل كنترل شده بود.
با اقرار كردن در اين جا است كه افكار قديمي ما فرو مي پاشند و مي پذيريم كه ممكن است راه ديگري وجود داشته باشد ،كه ما از آن مطلع نيستيم.
هريك از ما تعاريف مختلفي از معناي عاجز ارائه مي دهيم ،از نظر ما عاجز به كسي گفته مي شد كه توانايي انجام امور عادي زندگي را ندارد.
اكنون با آشنايي اصول دوازده قدم معنا و مفهوم عاجز،متفاوت با تصور مااست،هنگامي كه روابط مان با خودو خداوند و ديگران تخريب شد،بسياري ازما سخت تر تلاش مي كرديم،تا براي خودمان يك وابستگي جديدتري پيداكنيم،به شدت
از اطلاعات اشتباهي كه در طي زندگي جمع كرده بوديم،به كار مي گرفتيم .لجاجت ما اشكال و ابعاد مختلفي به خود گرفت ،مغرور شديم.خويشاوند و سرپرست ديگران مي شديم ،هم رنگ جماعت بوديم.
سركشي كرديم ،مقصر شديم .
به خود و ديگران آسيب رسانديم.
برخي از ما قبل از پذيرش عجز و ناتواني خود،تا مرز جنون و مرگ پيش رفتيم ،زماني متقاعد شديم كه در مقابل كارهاي نادرستي كه انجام مي داديم به موفقيت دست نيافتيم.
توانايي خود و ديگران را در كمك و معالجه نا چيز و كوچك ديديم،فهميديم كه بيماريي داريم كه غير قابل درمان است،در نهايت دست به دامان مسائل خرافي شديم،عده اي هم سعادت پيدا كرديمكه از اصول دوازده قدم بهره مند شويم،
عده اي از شدت درد و ناراحتي خودكشي كرديم ،برخي هم در اثر فشارهاي وارده مرتكب اعمالي شديم ،كه تا آخر عمر در گوشه زندان ها زندگي مي كنيم،عده اي در تيمارستان ها تحت نظر هستيم،احتمال دارد كه هنگامي به كدا مي رسيم كه متوجه شده ايم زندگيمان غير قابل كنترل شده بود.
مهارت هاي خود و ديگران رادر مورد كنترل اعمال مان را ناموفق دانستيم ،در اولين جلسه ي انجمن رهايي مشكل خودمان را در سايرين ديديم ،عده اي پس از مدت كوتاهي ،كه در يك دوره ي ]آشنايي به ان ها باور پيدا كرديم ،برخي معتقد شديم در اين برنامه هم كمك نمي شويم ،شك داريم كه شركت كردن مفيد و موثر باشد.
اگر بدانيم ما همگي قربانيان رفتارهاي اجباري هستيم ،زيركانه ،قدرتمند و مخرب هستند كه هيچ وسيله اي معمولي قادر به برطرف نمودن آن ها نيست.
اگر مقداري با خودمان صادق باشيم ،متوجه مي شويم زندگي ما كاملا غير قابل كنترل شده بود.
با اقرار كردن در اين جا است كه افكار قديمي ما فرو مي پاشند و مي پذيريم كه ممكن است راه ديگري وجود داشته باشد ،كه ما از آن مطلع نيستيم.
مشگل اینه که به بعضیا بیشتر از حدشون بها دادم