2014-02-01، 11:12
گاهی اوقات در مقابل بعضی چیزها که فکر میکنیم بسیار ضعیف هستیم ، معلوم میشود که بیشترین نیرو را داریم . آنها فرصت هایی را برای رشد کردن به ما می دهند که هرگز به گونه دیگری آنرا کسب نمی کردیم . تمام زندگی من دعا کردن برای شهامت یافتن بود ، اما این درون ترسم بود که بعدا فهمیدم همیشه در دسترس من بوده است . من درمورد مشارکت کردن در جلسات مردد بودم ، میترسیدم مورد استهزاء دیگران قرار گیرم . عقب می نشستم و اسرارم را برای خودم نگه می داشتم . در حالیکه اغلب داستان شخصی ام را از زبان دیگران می شنیدم و ترسم را از دست می دادم . من شهامتی را میخواستم که نمی دانستم حامل آن هستم (آن را داشتم )من توانستم با افرادی که بنظر میرسیر تجربه ای مشابه من داشتند در تماس باشم . من با تک تک اعضاء صحبت کردم حتی مشارکت کردن برایم ممکن و راحت شد اگر ترس من به سادگی برطرف می شد ممکن بود هرگز نفهمم که سزاوار این هستم که به انتخاب خودم وارد عمل شوم . احساس میکردم نیروی زیادی ندارم که در اطاقی مملو از افراد ناشناس برخیزم . فقط لازم بود قدمها را به آرامی بردارم ، من نیرو و شهامت کافی برای رسیدن به هدفم را داشتم
یاد آوری امروز
هر چیزی در پیرامون من می تواند برای خوبی من کارایی داشته باشد . اگر امروز احساس نا امنی یا ترس می کنم ، بخاطر خواهم داشت که ترس من نشانه ای است برایم ، که چیزهایی برای یاد گرفتنم وجود دارد " این ممکن است پاسخی دلخواه من نباشد ، اما باید بخاطر داشته باشم که ممکن است آن چیزی باشد که به آن نیاز دارم ...
یاد آوری امروز
هر چیزی در پیرامون من می تواند برای خوبی من کارایی داشته باشد . اگر امروز احساس نا امنی یا ترس می کنم ، بخاطر خواهم داشت که ترس من نشانه ای است برایم ، که چیزهایی برای یاد گرفتنم وجود دارد " این ممکن است پاسخی دلخواه من نباشد ، اما باید بخاطر داشته باشم که ممکن است آن چیزی باشد که به آن نیاز دارم ...
حتی روز " مرگم " هم تفاهم نخواهیم داشت
من اون روز سفید می پوشم
وتو سیاه
من اون روز سفید می پوشم
وتو سیاه