2015-08-30، 12:44
قسمت اول ) در این سوال منظور از فرم وشکل ظهور بیماری اعتیادم ، یعنی ؛((شاخصه های از بیماری اعتیاد که قبلاً هم بوده اما در اثر مصرف مواد مخدر مخفی و پنهان بوده و اکنون که قطع مواد مخدر کرده ام آنها فعال و مجدداً ظهور کرده اند . )) بطور مثال ؛
- در زمان مصرف شهوترانی نمیکردم اما الان شهوتران شده ام .
- در غذا خوردن پرخوری نمیکردم اما الان پرخوری میکنم .
- در زمان مصرف کاری ، بکار خانه و خانواده نداشتم اما الان مرتب در هر اموری دخالت میکنم .
- و و . . .
بنا براین ، ممکن است ما در چنین شرایطی دست به مقایسه بزنیم و قضاوت حاصل از این مقایسه ما را به اشتباه بیاندازد و پیش خودمان اینطور نتیجه بگریم ، که اگر ، روش گذشته ما که مصرف مواد مخدر بود نتیجه میدهد ( بد ) ، و روش فعلی ما که اینک پاک از مصرف هستیم ، اما بیشتر نواقصمان فعال شده است بازهم نتیجه میدهد ( بد ) ، پس این همه زحمت برای چیست ؟ اما همینطور که ذکر شد بیماری اعتیاد دارای هوش منفی می باشد و تمام کوشش خود را میکند تا با مطرح کردن اینگونه مقایسه ها در فکر و ذهنمان عاقبت ما را به نقطه انکار و در شرایط لغزش قرار دهد . و لذا ما باید متوجه باشیم این پاکی نیست که نواقص ما را فعال میکند ، بلکه این نواقص ، مشکلاتی هستند حاصل از بیماری اعتیاد که بعنوان ضعف های اخلاقی در ما متمرکز هستند و لذا ما زمانی که دانش بهبودی خود را بالا ببریم میتوانیم به راحتی و با مهارتهای لازم این معضل ها را برطرف کنیم .
قسمت دوم سوال ) همینطور که متوجه شدیم بیماری اعتیاد یک بیماری هوشمند می باشد و لذا بهترین بستر برای رشد خود را در جهل و نادانی ما میداند ، در واقع عدم آگاهی ما از دانش بهبودی بهترین ابزار برای ماندگاری بیماری می باشد ، و لذا ما هرگاه سعی میکنیم که دانش بهبودی خود را ارتفاء دهیم طبیعیست که بیماری با تمام قدرتش میکوشد تا با فعال سازی شاخصه های منفی خود بر سر راه ما مانع ایجاد کند تا بدینوسله از اینکه بیشتر بدانیم آزار ببینیم ، شاخصه های مانند ؛ بی تفاوتی ، تنبلی ، و و و . . . . از طرفی یکی از شاخصه های بیماری اعتیاد در بخش جسمی تنبلی میباشد ، که خیلی از دوستان به آن اصطلاحاً " غول سه " میگویند ، اما این غول سه فقط در جنبه جسمی ما نیست ، بلکه این شاخصه در قسمت فهم و آکاهی و دانش ما نیز فعال است و لذا همیشه ما را در جهت یادگیری و آموزش های که میتوانیم با آن گستره بیماریمان را بهتر شناسایی کنیم میترساند ، در واقع امروز ما هر چقدر دانش بهبودیمان را بیشتر کنیم در نهایت شناختمان از بیماری بیشتر میشود ، و معضلات آن را بهتر میتوانیم شناسایی و برای رفع آنها چاره ایی بیاندیشیم . بیماری اعتیاد یک بیماری مرموز و فوق العاده زیرک میباشد و لذا میداند که عدم آگاهی و دانش ما بهترین بستر برای فعالیت آن می باشد ، بنابراین ، بیماری میداند که بزرگترین عامل بازدارنده اش دانش بهبودی است و لذا سعی میکند با انکارها و مقایسه ها و قضاوتهای مختلف سنگر خود را حفظ کند و سد راه بهبودی ما شود و ، ما را از مسیری که تصمیم گرفته ایم ادامه بدهیم دلسرد کند . بنا براین ، علیرغم اینکه گاهی از اینکه بیشتر از اینها باید بدانیم و سطح آگاهی و دانش خودمان را بالا ببریم آزار می بینم ، اما ، ما مصمیم باز به راهمان ادامه بدهیم و دانش بهبودی خود را ارتقاء بدهیم . و همانطور که گفته اند ؛ دردی بالاتر از نادانی وجود ندارد .
نکته ؛
توانایی ما در بهبودی بستگی مستقیم ، به دانایی و دانش بهبودی ما دارد .
در حاشیه
بحث ما بیشتر مقایسه های است که انسانها نسبت بهم میکنند : تعریف قیاس ـ یعنی اینکه ما بخواهیم در مورد دو موجود یا دو عنصر که دارای یک ماهیت ظاهری هستند به یک فرمول برسیم و یک عامل تاثیر گذار را بروی آنها از یک نقطه نظر نگاه کنیم .
بدیهست که این قیاس نمی تواند منطقی و علمی باشد زیرا هرچند دو نفر از نظر ماهیت یکی باشند اما هر کدام ویژیگی های خاص خود را دارند و طبعا دارای مسائل منحصر به فرد خودشان می باشند .
اگر بخواهیم بگویم یکی از اصلی ترین مشکلاتی که همیشه انسانها را در گرفتن نتیجه به بیراهه سوق داده است کلمه ایی بنام (مقایسه) می باشد و یا قیاس کردن است سخن به گزاف نگفته ایم . چنانچه متفکرین و حکما هم نیز به واهی بودن قیاس نیز اعتراف دارند مثلن مولانا نیز قیاس را مردود میداند و با حکایت مرد بقال و طوطی در مثنوی اصولا قیاس را روشی غلط و گمراه کنند میداند خلاصه حکایت این است ( که مرد بقالی طوطی سخنگو داشت که بسیار شیرین زبان بود و همین مسئله باعث شده بود که مشتریان بیشتری به مغازه بیایند روزی طوطی در مغازه پرواز و شیطنت کرد و باعث افتادن کوزه های روغن و شکستن آنها شد و مرد بقال چنان با عصا به سر طوطی ضربه ای زد که تمام پرهای سر طوطی ریخت و کچل شد در اثر این ضربه طوطی شوکه و لال شد و دیگر حرف نمیزد و بقال از کرده خود پشیمان شد تا اینکه بعد از مدتها که طوطی حرف نمیزد مرد کچلی وارد مغازه شد طوطی با دیدن وی بلافاصله به حرف آمد و به مرد کچل گفت : ای بیچاره توهم حتما مثل من کوزه روغن شکسته ایی
از چه ای کَل با کلان آمیختی تو مگر از شیشه روغن ریختی ( کَل یعنی کچل )
از قیاسش خنده آمد خلق را کو چو خود پنداشت صاحب دلق را
بنابراین جناب مولانا منظورش این است که مقایسه کردن اصولا امری اشتباه است . در هر صورت متفکرین با قیاس مطلق مخالفند ولی با قیاس احتمالی ( قیاسی که قرین بر احتمال باشد ) تا حدودی و آنهم بیشتر برای توضیح دادن و یا اینکه قیاس را بعنوان دستاویزی برای رساندن منظور استفاده کنند و در قیاس های تمثیلی از آن بهرمند شوند بطور مثال خود مولانا در مثنوی مثلها و حکایتهای دارد که بخاطر رساندن پیامش دست به دامن قیاس گردیده است . اما بطور قطع قیاس کردن را یک روش منحرف کننده و سر چشمه ظلالت میداند .
اما در آموزه های دینی هم به تاثیرات منفی مقایسه کردن توجه شده ، و اصولاً مقایسه کردن را مادر تمام ضلالت ها دانسته اند ، اولین کسی که در مقام مقایسه قرار گرفت شیطان بود که هم برای خود زیان آورد و هم برای ابناء بشر (سوره اعراف آیه ۱۳ ـ شیطان گفت من از او بهترم مرا از آتش آفریدی و او را از گل ) و بازهم بقول مولانا :
اول آنکس کین قیاسکها نمود پیش انوار خود ابلیس بود
گفت نار از خاک بی شک بهتر است من زنارو خاک اکدر است
ما وقتی میخواهیم در شرایط مقایسه قرار بگیریم بی شک باید در باره آن قضاوت کنیم و چون ما عالم به اکمل نیستیم لذا ممکن است که در قضاوتمان دچار اشتباه شویم .بنا براین همانطوریکه شیارهای انگشت ما با هم فرق میکند شیارها و پیچیدگهای روان و جسم ما هم با هم فرق میکند . پس ای عزیز هرگز خود را با دیگران مقایسه نکن تا در آرامش زندگی کنی فقط در دنیا یکنفر هست که میتوانی خودت را با آن مقایسه کنی و آنهم خودت هستی ولی من بتو پیشنهاد میکنم حتی این مقایسه را هم نکن بجای این سعی کن خودت را بشناسی ........
دوستی میگفت : با این عینکی که گرفتم دنیا را خیلی با جلوه و شفاف می بینم ..عینکش را گرفتم و به چشمم زدم دیدم دنیا چقدر تیره و تار شده .
بنابراین هرکسی نمره عینک خودشو داره و لذا ما هم باید سعی کنیم همیشه دنیارو با عینک مخصوص خودمان نگاه کنیم ولی یادمان باشه مرتب شیشه هایش را پاک کنیم
- در زمان مصرف شهوترانی نمیکردم اما الان شهوتران شده ام .
- در غذا خوردن پرخوری نمیکردم اما الان پرخوری میکنم .
- در زمان مصرف کاری ، بکار خانه و خانواده نداشتم اما الان مرتب در هر اموری دخالت میکنم .
- و و . . .
بنا براین ، ممکن است ما در چنین شرایطی دست به مقایسه بزنیم و قضاوت حاصل از این مقایسه ما را به اشتباه بیاندازد و پیش خودمان اینطور نتیجه بگریم ، که اگر ، روش گذشته ما که مصرف مواد مخدر بود نتیجه میدهد ( بد ) ، و روش فعلی ما که اینک پاک از مصرف هستیم ، اما بیشتر نواقصمان فعال شده است بازهم نتیجه میدهد ( بد ) ، پس این همه زحمت برای چیست ؟ اما همینطور که ذکر شد بیماری اعتیاد دارای هوش منفی می باشد و تمام کوشش خود را میکند تا با مطرح کردن اینگونه مقایسه ها در فکر و ذهنمان عاقبت ما را به نقطه انکار و در شرایط لغزش قرار دهد . و لذا ما باید متوجه باشیم این پاکی نیست که نواقص ما را فعال میکند ، بلکه این نواقص ، مشکلاتی هستند حاصل از بیماری اعتیاد که بعنوان ضعف های اخلاقی در ما متمرکز هستند و لذا ما زمانی که دانش بهبودی خود را بالا ببریم میتوانیم به راحتی و با مهارتهای لازم این معضل ها را برطرف کنیم .
قسمت دوم سوال ) همینطور که متوجه شدیم بیماری اعتیاد یک بیماری هوشمند می باشد و لذا بهترین بستر برای رشد خود را در جهل و نادانی ما میداند ، در واقع عدم آگاهی ما از دانش بهبودی بهترین ابزار برای ماندگاری بیماری می باشد ، و لذا ما هرگاه سعی میکنیم که دانش بهبودی خود را ارتفاء دهیم طبیعیست که بیماری با تمام قدرتش میکوشد تا با فعال سازی شاخصه های منفی خود بر سر راه ما مانع ایجاد کند تا بدینوسله از اینکه بیشتر بدانیم آزار ببینیم ، شاخصه های مانند ؛ بی تفاوتی ، تنبلی ، و و و . . . . از طرفی یکی از شاخصه های بیماری اعتیاد در بخش جسمی تنبلی میباشد ، که خیلی از دوستان به آن اصطلاحاً " غول سه " میگویند ، اما این غول سه فقط در جنبه جسمی ما نیست ، بلکه این شاخصه در قسمت فهم و آکاهی و دانش ما نیز فعال است و لذا همیشه ما را در جهت یادگیری و آموزش های که میتوانیم با آن گستره بیماریمان را بهتر شناسایی کنیم میترساند ، در واقع امروز ما هر چقدر دانش بهبودیمان را بیشتر کنیم در نهایت شناختمان از بیماری بیشتر میشود ، و معضلات آن را بهتر میتوانیم شناسایی و برای رفع آنها چاره ایی بیاندیشیم . بیماری اعتیاد یک بیماری مرموز و فوق العاده زیرک میباشد و لذا میداند که عدم آگاهی و دانش ما بهترین بستر برای فعالیت آن می باشد ، بنابراین ، بیماری میداند که بزرگترین عامل بازدارنده اش دانش بهبودی است و لذا سعی میکند با انکارها و مقایسه ها و قضاوتهای مختلف سنگر خود را حفظ کند و سد راه بهبودی ما شود و ، ما را از مسیری که تصمیم گرفته ایم ادامه بدهیم دلسرد کند . بنا براین ، علیرغم اینکه گاهی از اینکه بیشتر از اینها باید بدانیم و سطح آگاهی و دانش خودمان را بالا ببریم آزار می بینم ، اما ، ما مصمیم باز به راهمان ادامه بدهیم و دانش بهبودی خود را ارتقاء بدهیم . و همانطور که گفته اند ؛ دردی بالاتر از نادانی وجود ندارد .
نکته ؛
توانایی ما در بهبودی بستگی مستقیم ، به دانایی و دانش بهبودی ما دارد .
در حاشیه
بحث ما بیشتر مقایسه های است که انسانها نسبت بهم میکنند : تعریف قیاس ـ یعنی اینکه ما بخواهیم در مورد دو موجود یا دو عنصر که دارای یک ماهیت ظاهری هستند به یک فرمول برسیم و یک عامل تاثیر گذار را بروی آنها از یک نقطه نظر نگاه کنیم .
بدیهست که این قیاس نمی تواند منطقی و علمی باشد زیرا هرچند دو نفر از نظر ماهیت یکی باشند اما هر کدام ویژیگی های خاص خود را دارند و طبعا دارای مسائل منحصر به فرد خودشان می باشند .
اگر بخواهیم بگویم یکی از اصلی ترین مشکلاتی که همیشه انسانها را در گرفتن نتیجه به بیراهه سوق داده است کلمه ایی بنام (مقایسه) می باشد و یا قیاس کردن است سخن به گزاف نگفته ایم . چنانچه متفکرین و حکما هم نیز به واهی بودن قیاس نیز اعتراف دارند مثلن مولانا نیز قیاس را مردود میداند و با حکایت مرد بقال و طوطی در مثنوی اصولا قیاس را روشی غلط و گمراه کنند میداند خلاصه حکایت این است ( که مرد بقالی طوطی سخنگو داشت که بسیار شیرین زبان بود و همین مسئله باعث شده بود که مشتریان بیشتری به مغازه بیایند روزی طوطی در مغازه پرواز و شیطنت کرد و باعث افتادن کوزه های روغن و شکستن آنها شد و مرد بقال چنان با عصا به سر طوطی ضربه ای زد که تمام پرهای سر طوطی ریخت و کچل شد در اثر این ضربه طوطی شوکه و لال شد و دیگر حرف نمیزد و بقال از کرده خود پشیمان شد تا اینکه بعد از مدتها که طوطی حرف نمیزد مرد کچلی وارد مغازه شد طوطی با دیدن وی بلافاصله به حرف آمد و به مرد کچل گفت : ای بیچاره توهم حتما مثل من کوزه روغن شکسته ایی
از چه ای کَل با کلان آمیختی تو مگر از شیشه روغن ریختی ( کَل یعنی کچل )
از قیاسش خنده آمد خلق را کو چو خود پنداشت صاحب دلق را
بنابراین جناب مولانا منظورش این است که مقایسه کردن اصولا امری اشتباه است . در هر صورت متفکرین با قیاس مطلق مخالفند ولی با قیاس احتمالی ( قیاسی که قرین بر احتمال باشد ) تا حدودی و آنهم بیشتر برای توضیح دادن و یا اینکه قیاس را بعنوان دستاویزی برای رساندن منظور استفاده کنند و در قیاس های تمثیلی از آن بهرمند شوند بطور مثال خود مولانا در مثنوی مثلها و حکایتهای دارد که بخاطر رساندن پیامش دست به دامن قیاس گردیده است . اما بطور قطع قیاس کردن را یک روش منحرف کننده و سر چشمه ظلالت میداند .
اما در آموزه های دینی هم به تاثیرات منفی مقایسه کردن توجه شده ، و اصولاً مقایسه کردن را مادر تمام ضلالت ها دانسته اند ، اولین کسی که در مقام مقایسه قرار گرفت شیطان بود که هم برای خود زیان آورد و هم برای ابناء بشر (سوره اعراف آیه ۱۳ ـ شیطان گفت من از او بهترم مرا از آتش آفریدی و او را از گل ) و بازهم بقول مولانا :
اول آنکس کین قیاسکها نمود پیش انوار خود ابلیس بود
گفت نار از خاک بی شک بهتر است من زنارو خاک اکدر است
ما وقتی میخواهیم در شرایط مقایسه قرار بگیریم بی شک باید در باره آن قضاوت کنیم و چون ما عالم به اکمل نیستیم لذا ممکن است که در قضاوتمان دچار اشتباه شویم .بنا براین همانطوریکه شیارهای انگشت ما با هم فرق میکند شیارها و پیچیدگهای روان و جسم ما هم با هم فرق میکند . پس ای عزیز هرگز خود را با دیگران مقایسه نکن تا در آرامش زندگی کنی فقط در دنیا یکنفر هست که میتوانی خودت را با آن مقایسه کنی و آنهم خودت هستی ولی من بتو پیشنهاد میکنم حتی این مقایسه را هم نکن بجای این سعی کن خودت را بشناسی ........
دوستی میگفت : با این عینکی که گرفتم دنیا را خیلی با جلوه و شفاف می بینم ..عینکش را گرفتم و به چشمم زدم دیدم دنیا چقدر تیره و تار شده .
بنابراین هرکسی نمره عینک خودشو داره و لذا ما هم باید سعی کنیم همیشه دنیارو با عینک مخصوص خودمان نگاه کنیم ولی یادمان باشه مرتب شیشه هایش را پاک کنیم
«خدا با ماست»