2014-02-03، 09:43
ترسي بزرگ از اشتباه كردن را رشد دادم و مسلما بنظر مي رسيد اين ترس هر نتيجه ممكني را تحت الشعاعقرار ميدهد . زيرا غالبا اشتباهات به طغياني از ناسزا و اتهام از سوي الكلي و در نهايت از جانب خودم منجر ميشد . اعتماد به نفس من كم ميشد زيرا جزئي ترين خطا بسيار بزرگ بنظر ميرسيد و من نمي توانستم آنرا رها كنم . بنابراين روع به پوشاندن و عقلاني نشان دادن خطاهايم كردم و با نا اميدي تظاهر به خويشتن داري ميكردم . در الانان ياد گرفتم ديوارهاي محكمي را كه ظاهرا كامل هستند ، خراب كنم و با صداقت خطاها را پذيرفته و خود را براي رشد كردن اماده سازم . در قدم دهم به فهرست برداري از خود ادامه داده و هر وقت اشتباهي مرتكب ميشوم فورا آنرا مي پذيرم زيرا اين تلاش روزانه من براي صادق بودن است گاهي اوقات اين مسئله مرا سر در گم ميسازد . اما ميدانم كه وقتي حقيقت را ميگويم از نگه داشته شدن چرخه ايكه مرا به گذشته باز ميگرداند رها ميشوم . همچنانكه مارك تواين ميگويد "اگرشما حقيقت را بگوييد ، مجبور نيستيد هيچ چيز ديگري را به ياد اوريد .
ياد اوري امروز
..............احتمالا من در هر روز از زندگيم در پاره اي مورد اشتباه خواهم كرد . اگر به اين اشتباهات به عنوان قصور شخصي نگاه كرده و يا وانمود كنم كه هيچ اشتباهي رخ نداده است . زندگيم را غير قابل كنترل خواهم ساخت . وقتي كه تلاش براي كامل بودن را متوقف نموده و هرگاه اشتباهي كردم انرا بپذيرم از احساس گناه و شرمندگي رها ميشوم و اين عاملي براي خوشحالي من است "كمك كن تا خطاهايت را پيدا كني و بپذيري،نه به اين دليل كه اهميت دارند،بلكه بعنوان يك تغيير براي شروعي جديد"
ياد اوري امروز
..............احتمالا من در هر روز از زندگيم در پاره اي مورد اشتباه خواهم كرد . اگر به اين اشتباهات به عنوان قصور شخصي نگاه كرده و يا وانمود كنم كه هيچ اشتباهي رخ نداده است . زندگيم را غير قابل كنترل خواهم ساخت . وقتي كه تلاش براي كامل بودن را متوقف نموده و هرگاه اشتباهي كردم انرا بپذيرم از احساس گناه و شرمندگي رها ميشوم و اين عاملي براي خوشحالي من است "كمك كن تا خطاهايت را پيدا كني و بپذيري،نه به اين دليل كه اهميت دارند،بلكه بعنوان يك تغيير براي شروعي جديد"
هر که مرا حرفی بیاموزد٬ مرا بنده خویش قرار داده است.