2014-12-18، 02:05
داستان های شیوانا , استاد عشق و معرفت و دانایی
زني جوان نزد شيوانا آمد و گفت كه بعد از ازدواج مجبور به زندگي مشترك با خانواده شوهرش شده است و آنها بيش از حد در زندگي او و همسرش دخالت مي كنند. شيوانا پرسيد: آيا تا به
حال به سراغ صندوقچه شخصي كه تو از خانه پدري آورده اي رفته اند؟ زن جوان با نعجب گفت: البته كه نه! همه حتي همسرم مي دانند كه آن صندوقچه متعلق به شخص من است و هر
كسي كه به آن نزديك شود با بدترين واكنش ممكن از سوي من رو به رو مي شود. هيچ يك از اعضاي خانواده همسرم حتي جرات لمس اين صندوقچه را هم ندارند!
شيوانا تبسمي كرد و گفت: خوب! اين تقصير خودت است كه مرز تعريفي خودت را فقط به ديوارهاي صندوقچه ات محدود كرده اي! تو اگر اين مرز را تا ديوارهاي اتاق شخصي ات گسترش
دهي ديگر هيچ كس جرات نزديك شدن به اتاقت را نخواهد داشت. شايد دليل اين كه ديگران خود را در ورود و دخالت به حريم تو محق مي دانند اين باشد كه تو مرزهاي حريم خود را مشخص
و واضح برايشان تعريف نكرده اي
زني جوان نزد شيوانا آمد و گفت كه بعد از ازدواج مجبور به زندگي مشترك با خانواده شوهرش شده است و آنها بيش از حد در زندگي او و همسرش دخالت مي كنند. شيوانا پرسيد: آيا تا به
حال به سراغ صندوقچه شخصي كه تو از خانه پدري آورده اي رفته اند؟ زن جوان با نعجب گفت: البته كه نه! همه حتي همسرم مي دانند كه آن صندوقچه متعلق به شخص من است و هر
كسي كه به آن نزديك شود با بدترين واكنش ممكن از سوي من رو به رو مي شود. هيچ يك از اعضاي خانواده همسرم حتي جرات لمس اين صندوقچه را هم ندارند!
شيوانا تبسمي كرد و گفت: خوب! اين تقصير خودت است كه مرز تعريفي خودت را فقط به ديوارهاي صندوقچه ات محدود كرده اي! تو اگر اين مرز را تا ديوارهاي اتاق شخصي ات گسترش
دهي ديگر هيچ كس جرات نزديك شدن به اتاقت را نخواهد داشت. شايد دليل اين كه ديگران خود را در ورود و دخالت به حريم تو محق مي دانند اين باشد كه تو مرزهاي حريم خود را مشخص
و واضح برايشان تعريف نكرده اي
خدایا چه کسی تو رادراغوش گرفته که اینچنین ارامی؟ Д Ŧ Ŀ ã s