2015-04-25، 03:21
در زندگی از چیزهای زیادی میترسیدم
ونگران بودم، تا اینکه آنها را تجربه کردم
وحالا ترسی از آنها ندارم
ونگران بودم، تا اینکه آنها را تجربه کردم
وحالا ترسی از آنها ندارم
از ( تنهایی ) میترسیدم،
یاد گرفتم (خود را دوست بدارم)
یاد گرفتم (خود را دوست بدارم)
از (شکست )میترسیدم
یاد گرفتم( تلاش نکردن یعنی شکست )
یاد گرفتم( تلاش نکردن یعنی شکست )
از( نفرت مردم ) میترسیدم
یاد گرفتم ( بهرحال هر کسی نظری دارد )
یاد گرفتم ( بهرحال هر کسی نظری دارد )
از ( درد ) میترسیدم
یاد گرفتم( درد کشیدن برای رشد روح لازم است )
یاد گرفتم( درد کشیدن برای رشد روح لازم است )
از ( سرنوشت ) میترسیدم،یاد گرفتم
( من توان تغییر آن را دارم )
( من توان تغییر آن را دارم )
از( آینده ) میترسیدم
یاد گرفتم ( میتوان آینده بهتری ساخت )
یاد گرفتم ( میتوان آینده بهتری ساخت )
از ( گذشته ) میترسیدم
فهمیدم ( گذشته دیگر توان آسیب رساندن به من را ندارد )
فهمیدم ( گذشته دیگر توان آسیب رساندن به من را ندارد )
و بالاخره از((( تغییر ))) میترسیدم
تا اینکه یاد گرفتم
((( حتی زیباترین پروانه ها هم ،قبل از
پرواز کرم بودندوتغییر آنهارا زیبا کرد.
تا اینکه یاد گرفتم
((( حتی زیباترین پروانه ها هم ،قبل از
پرواز کرم بودندوتغییر آنهارا زیبا کرد.
خدایا چه کسی تو رادراغوش گرفته که اینچنین ارامی؟ Д Ŧ Ŀ ã s