· آیا نسبت به افرادیکه با آنها نشست و برخاست داشتم ، شخصیتم تغییر می کرد و آدم متفاوتی می شدم ؟

به علت ترس عدم خویشتن پذیری عدم اعتماد به نفس بی هویتی وخود کم بینی معمولا رنگ به رنگ می شدم م
ومی خواستم برای شخصیتی دست وپا کنم ومعمولا ماساک می زدم امروز امروز بهترین خسارت وارد کنم
همین طور که هستم خوب است اما نیاز به تغیر ورشد هم دلرد خودم باور کنم اگر بخواهم شخصیتم تغیر کند باید خودم را تغیر ذدهم به تعادل برسم
امروز باید به تعادل برسم شخصیت واقعی خودم را دوست دارم

بله شخصیت من دو نوع بود.با ادمهای باکلاس مثل خودشان برخورد میکردم و با ادمهای لات و لا ابالی با همان ادبیات صحبت میکردم.من زندگی کردن طبق شرایط زندگی را بلد نبودم و نمیتوانستم خودم را همانطوری که هستم قبول کنم

54_عدم ثبات شخصیتی وزندگی بابیماری اعتیاد نمیگذاردتاشخصیت ثابت خودم راداشته باشم ودرهرمکان ویاجمعی که قرارمیگیرم شخصیتم هم شکل آن مکان وآن اشخاص رابخودمیگیردمن همیشه درانکارخودواقعی ام بوده ام البته درگذشته این موضوع خیلی شدیدتربود چون بیماری اعتیادم فعال بود وباآدمهای خلافکارونادرست وفروشنده ومصرف کننده رابطه داشتم من هم شکل آنهارابخودمیگرفتم ومثل آنهامیشدم و امروزهم چون باافرادسالم خوش نام وموفق هم نشین شده ام شکل آنهارابخودگرفته وسعی میکنم آدم موفقی هم باشم.شخصیت من معمولا بامحیط وآدمهای جدیدعوض میشد.
نبودایمان واعتمادبخداوندباعث میشد به آن خودشناسی وخودباوری نرسم.
ترس ازتنهایی ورانده شدن وعدم خودباوری وخویشتن پذیری باعث میشودکه من درهرجایی که هستم باآنها همصدا شوم واین بیانگرنداشتن ثبات شخصیتی من میباشد.
ما اگربخداوندایمان داشته باشیم وبا اصول روحانی زندگی کنیم به خویشتن پذیری وخودشناسی میرسیم وثبات شخصیتی پیدامیکنیم ودرجاهایی که برخلاف اصول الهی وباورهای روحانی زندگی میکنند حاضرنمیشویم وشخصیتمان هم تغییرنمیکند .پس سعی میکنم لااقل باافرادموفق وسالم نشست وبرخاست داشته باشم وازآنهاالگوبرداری کنم تابتوانم خدمتی هم درحق همنوعانم انجام بدهم.?