2014-02-02، 07:03
در نتیجه زندگی کردن در خانه ایکه الکل نوشیده میشد ، مفهوم احترام به خود فراموش شده بود آنچه آشنا به نظر می رسید کشمکش برای رسیدن به کمال و نیز تنفر نسبت به خودم بود ، هنگامی که در رسیدن به اهدافم با شکست مواجه میشدم . اولین بار در جلسه الانان شنیدم که گفته شد "به خودت احترام بگذار و با خودت مهربان باش" در ابتدا داشتن چنین ایده ای برایم سخت بود تا اینکه بر روی تصورات و افکارم کار کردم . من این تصور را کردم که بچه گربه ای را پیدا کرده ام و آنرادر دستانم گرفته ام من احساساتی را که میتوانستم به این موجود با مزه داشته باشم را تصور کردم ، احساساتی نظیر مهربانی ، ملایمت ، دلسوزی ، تعجب و عشق . سریعا خود را به جای این موجود گذاشتم و تمام این احساسات را به خودم جهت دهی کردم . و این عمل کارآیی داشت همانطور که در الانان رشد یافتم ، به این باور رسیدم که نیروی برتر مرا به همان شیوه خوشایند در دست دارد ، مرا حمایت و محافظت کرده کرده ، راهنماییو هدایت میکند و هر روز به من عشق می ورزد .
یاد آوری امروز
اگر نسبت به خودم سخت و غیر قابل انعطاف هستم میتوانم این رفتار را متوقف کنم و به یاد داشته باشم که من از جانب خودم سزاوار احترام و درک شدن هستم . انسان یک موجود حقیر نیست . امروز نسبت به مقام انسانیت خود احترام خواهم گذاشت . "مساله این نیست که چطور یک انسان میتواند حقیر ، بی فضیلت یا در اشتباه باشد ، بلکه در این است که چطور می تواند عاشق ، ارزشمند و قدردان باشد" .
یاد آوری امروز
اگر نسبت به خودم سخت و غیر قابل انعطاف هستم میتوانم این رفتار را متوقف کنم و به یاد داشته باشم که من از جانب خودم سزاوار احترام و درک شدن هستم . انسان یک موجود حقیر نیست . امروز نسبت به مقام انسانیت خود احترام خواهم گذاشت . "مساله این نیست که چطور یک انسان میتواند حقیر ، بی فضیلت یا در اشتباه باشد ، بلکه در این است که چطور می تواند عاشق ، ارزشمند و قدردان باشد" .
حتی روز " مرگم " هم تفاهم نخواهیم داشت
من اون روز سفید می پوشم
وتو سیاه
من اون روز سفید می پوشم
وتو سیاه