2014-02-02، 11:47
وقتی نوبت به مطالعه قدم هفتم رسید(با فروتنی از او خواستیم کمبودهای اخلاقی ما را برطرف کند).در مورد اولین کلمه یعنی "فروتنی" خیلی فکر کردم.در نهایت چیزی که بیشتر نیازمند آن بودم متواضع بودن است.آیا من در تمام طول زندگی ام متواضع نبوده ام؟ آیا نیازهای دیگران را پیش از خواست خود قرار نداده ام؟ و آیا چیزی به جزء سوء استفاده برای من داشته است؟ اما الانان پیشنهاد می کند که شاید من بین فروتن بودن با تحقیر شدن گیج شده ام.فروتنی گدایی کردن رحم و بخشش از دیگری نیست. آنچه من کشف کردم فروتنی واقعی، توانایی دیدن ارتباط درست من با خداوند و پیگیری من در انسان شدنم است.دومین کلمه زیاد آسان نبود.من یاد نگرفته بودم تا هیچ چیزی را از هیچ کس بخواهم. الانان به من نشان داد که دانش و تجربه من محدود است. من همه پاسخ ها را نمی دانم و مجبور نیستم آنها را بدانم! من می توانم از دیگران درخواست کمک کنم. درک من از آخرین کلمه نیز تغییر کرد. من عادت کرده بودم تا به کمبودهایم به عنوان یک جنایت، خطا یا اشتباه فکر کنم. اکنون به آنها همچون موانعی درونی فکر می کنم که مانع رسیدن من به استعدادهای درونی ام می شوند و بین من و نیروی برترم فاصله ایجاد می کنند.
یادآوری امروز
«چیزهای زیادی وجود دارند که برای اصلاح زندگی و پیشبرد بهبودی ام انجام دهم، اما من به تنهایی نمی توانم خود را شفا بخشم. اکنون می توانم برای رها شدن از تمام آن موانعی که مرا از خود اصلی ام دور می کنند، از دیگران کمک بخواهم.
"اگر مشکلاتم مرا وادار به دعا کردن می کنند، پس آنها هدفی دنبال می کنند."»
یادآوری امروز
«چیزهای زیادی وجود دارند که برای اصلاح زندگی و پیشبرد بهبودی ام انجام دهم، اما من به تنهایی نمی توانم خود را شفا بخشم. اکنون می توانم برای رها شدن از تمام آن موانعی که مرا از خود اصلی ام دور می کنند، از دیگران کمک بخواهم.
"اگر مشکلاتم مرا وادار به دعا کردن می کنند، پس آنها هدفی دنبال می کنند."»
هر که مرا حرفی بیاموزد٬ مرا بنده خویش قرار داده است.