2014-02-03، 09:49
من راهنما را محور قرار داده بودم . براي تمامي باسخ هاي خود به او چشم داشتم و او را مثل مادرم ، دوست ، مشاور و يك معبود مي ديدم . او هميشه بيشتر از انچه من توانايي داشتم ظاهر ميشد و به نظرم كامل بود . يك روز مرتكب اشتباهي شد و از جايگاهي كه من براي او تصور كرده بودم سقوط كرد او چگونه مي توانست چنين انساني باشد . چطور جرات كرده بود چنين اشتباهي كند ؟ ابتدا ترسيدم و ميخواستم از او فاصله بگيرم . اما لغزش راهنمايم از آن "سنبل بي عيب و نقص بودن"به من اجازه داد تا بدانم خودم مسئول برنامه فردي ام در الانان هستم . متوجه شدم باسخ هايي كه او به من ميداد به سادگي ناشي از تجربيات ، نيرو و اميدي بود كه وي از 12 قدم بهبودي درك كرده است . ياد گرفتم كه ابزارهاي برنامه براي من نيز در دسترس است و آموختم ، گر چه او راهنماي من است ، اما ميتواند دچار لغزش شود . مهمترين نكته ايكه ياد گرفتم اين مطلب بود كه در نظر داشتن انسان به عنوان افريده اي كامل منجر به عجزي مسلم خواهد شد .
ياد آوري امروز
.آيا من فردي را محور قرار ميدهم ؟ آيا اصرار ميكنم ، تمامي افراد ديدي اغراق آميز نسبت به من داشته باشند ؟ الانان به من كمك ميكند تا ببينم وقتي حمايت متقابل را بيشنهاد ميكنيم . بايد ياد بگيريم به خودمان اعتماد كنيم. امروز به ياد بياد خواهم داشت كه باسخ هاي من در درونم جاي گرفته اند ؟ رابطه بين راهنما و رهجو همبستگي دو عضو براي ياد گيري مطالبي از يكديگر است دو فردي كه راه جديدي از زندگي را مي آموزند "فقط براي امروز"
ياد آوري امروز
.آيا من فردي را محور قرار ميدهم ؟ آيا اصرار ميكنم ، تمامي افراد ديدي اغراق آميز نسبت به من داشته باشند ؟ الانان به من كمك ميكند تا ببينم وقتي حمايت متقابل را بيشنهاد ميكنيم . بايد ياد بگيريم به خودمان اعتماد كنيم. امروز به ياد بياد خواهم داشت كه باسخ هاي من در درونم جاي گرفته اند ؟ رابطه بين راهنما و رهجو همبستگي دو عضو براي ياد گيري مطالبي از يكديگر است دو فردي كه راه جديدي از زندگي را مي آموزند "فقط براي امروز"
هر که مرا حرفی بیاموزد٬ مرا بنده خویش قرار داده است.