2014-12-23، 03:35
عصبانیت در بسیاری از موارد، ریشه در سرخوردگیها، محرومیتها، تنبیهها، و تهدیدهایی است که در دوران کودکی بر ما وارد آمده است. کودک ادامه زندگی و امنیت خود را در والدین خود میبیند. حتی اگر آنها او را بیجا تهدید و تنبیه کنند، به او زور بگویند، و حقش را پایمال کنند، مجبور است سکوت کند و برای جلب محبت و حمایت آنان، دم بر نیاورد. او در درون خود احساس خشم میکند، اما چارهای جز سرکوب کردن و فروخوردن خشم خود ندارد. انرژی که از چنین خشمی ناشی میشود، برای سالیان دراز در درون کودک ذخیره میشود بدون اینکه راهی برای بیرون جهیدن آن وجود داشته باشد. اما همین کودک، وقتی بزرگ شد و توانست سر پای خود بایستد، حس نیرومند خشم خود را متوجه دیگران میسازد. او بدون اینکه خودش هم متوجه باشد، خشم خود را بر سر همسر، فرزندان، همکاران، و هر کس دیگری که با او ارتباطی نزدیک داشته باشد، خالی میکند.
عصبانیت احساس قوی نارضایتی است. وقتی از چیزی خوشمان نمیآید، عصبانی میشویم. خشم نشان دادن نارضایتی است. این احساسْ تولید انرژی میکند، و این انرژی ما را وامیدارد تا کاری انجام دهیم. نتیجۀ این کار ممکن است مثبت یا منفی باشد.
عصبانیت نتیجۀ کلافگی است . وقتی بر سر راه خود مانعی میبینیم، دچار حالت کلافگی میشویم. این کلافگی ما را عصبانی میکند. با انرژی حاصل از عصبانیت، میکوشیم مانع را از سر راهمان برداریم.
عصبانیت میتواند نتیجه خودمحوری باشد. عصبانی میشویم چون میخواهیم حرف خودمان را به کرسی بنشانیم. فکر میکنیم که حرف باید حرف "من" باشد. اکثر اختلافات میان زن و شوهرها بهخاطر همین است. خواست "من" باید اجرا شود! آنقدر لجبازی میکنیم تا اینکه حرف خودمان پیش برود. ما اسیر "خودمان" هستیم.
کلافگی، بغض، دشمنی، حس انتقام. اینها همه در اثر خشمی است که در درون ما انبار شده، خشمی سرکوبشده.
از نتایج عصبانیت کینه است . بسیاری از اوقات از یافتن علت کینهمان نسبت به شخص معینی عاجزیم. نمیدانیم چرا از او کینه داریم. میکوشیم خود را از این کینه آزاد کنیم. دعا میکنیم که خدا ما را از کینهمان نجات دهد. اما غافلیم از اینکه ریشه این کینه، در خشمی است که وجودمان بهصورت مزمن نهفته است. تا عصبانیت رفع نشود، کینه سر جای خود خواهد بود. خشم مزمن ما باید علاج شود.
حال چاره چيست ؟ اول اجازه ندهیم خشممان ما را به تندی و ناسزاگویی و پرخاشگری و اعمال دیگری بکشاند. خشم امروز را تا فردا با خود حمل نکنیم.صورتيكه خشم فرو خورده شود نتیجۀ این کار چیزی نیست جز اینکه انرژی ناشی از آن در جایی دیگر و بر سر کسی دیگر تخلیه شود.
با حقیقت شجاعانه روبرو شویم. بپذیریم که عصبانی هستیم. انکار نکنیم.
در گام بعدی، بکوشیم با خودکاوی، ریشه خشممان را بیابیم. هیچکس بهتر از خودمان نمیتواند به ما کمک کند. به دوران کودکی برگردیم. رفتار والدین و اطرافیانمان را بررسی کنیم. پیدا کردن ریشه، کمک زیادی به آرامشدن و یافتن راه چاره میکند.
آنگاه با خشم خود، به حضور خداوند بیاییم. در حضور او ریشۀ خشم خود را تجزیه و تحلیل کنیم. از او بخواهیم که زخمهای مزمن و دیرینۀ روح و روان ما را التیام ببخشد.
و بالاخره، خشم خود را نزد یکدیگر نیز اقرار کنیم. بهجای فروخوردن و پنهان کردنِ خشم، به شخص مقابل با آرامی بگوییم: «من الان عصبانی هستم. اجازه بده در این مورد بعداً صحبت کنیم.» مردم تا حد زیادی منطقی هستند و حرف شما را خواهند پذیرفت.
عصبانیت احساس قوی نارضایتی است. وقتی از چیزی خوشمان نمیآید، عصبانی میشویم. خشم نشان دادن نارضایتی است. این احساسْ تولید انرژی میکند، و این انرژی ما را وامیدارد تا کاری انجام دهیم. نتیجۀ این کار ممکن است مثبت یا منفی باشد.
عصبانیت نتیجۀ کلافگی است . وقتی بر سر راه خود مانعی میبینیم، دچار حالت کلافگی میشویم. این کلافگی ما را عصبانی میکند. با انرژی حاصل از عصبانیت، میکوشیم مانع را از سر راهمان برداریم.
عصبانیت میتواند نتیجه خودمحوری باشد. عصبانی میشویم چون میخواهیم حرف خودمان را به کرسی بنشانیم. فکر میکنیم که حرف باید حرف "من" باشد. اکثر اختلافات میان زن و شوهرها بهخاطر همین است. خواست "من" باید اجرا شود! آنقدر لجبازی میکنیم تا اینکه حرف خودمان پیش برود. ما اسیر "خودمان" هستیم.
کلافگی، بغض، دشمنی، حس انتقام. اینها همه در اثر خشمی است که در درون ما انبار شده، خشمی سرکوبشده.
از نتایج عصبانیت کینه است . بسیاری از اوقات از یافتن علت کینهمان نسبت به شخص معینی عاجزیم. نمیدانیم چرا از او کینه داریم. میکوشیم خود را از این کینه آزاد کنیم. دعا میکنیم که خدا ما را از کینهمان نجات دهد. اما غافلیم از اینکه ریشه این کینه، در خشمی است که وجودمان بهصورت مزمن نهفته است. تا عصبانیت رفع نشود، کینه سر جای خود خواهد بود. خشم مزمن ما باید علاج شود.
حال چاره چيست ؟ اول اجازه ندهیم خشممان ما را به تندی و ناسزاگویی و پرخاشگری و اعمال دیگری بکشاند. خشم امروز را تا فردا با خود حمل نکنیم.صورتيكه خشم فرو خورده شود نتیجۀ این کار چیزی نیست جز اینکه انرژی ناشی از آن در جایی دیگر و بر سر کسی دیگر تخلیه شود.
با حقیقت شجاعانه روبرو شویم. بپذیریم که عصبانی هستیم. انکار نکنیم.
در گام بعدی، بکوشیم با خودکاوی، ریشه خشممان را بیابیم. هیچکس بهتر از خودمان نمیتواند به ما کمک کند. به دوران کودکی برگردیم. رفتار والدین و اطرافیانمان را بررسی کنیم. پیدا کردن ریشه، کمک زیادی به آرامشدن و یافتن راه چاره میکند.
آنگاه با خشم خود، به حضور خداوند بیاییم. در حضور او ریشۀ خشم خود را تجزیه و تحلیل کنیم. از او بخواهیم که زخمهای مزمن و دیرینۀ روح و روان ما را التیام ببخشد.
و بالاخره، خشم خود را نزد یکدیگر نیز اقرار کنیم. بهجای فروخوردن و پنهان کردنِ خشم، به شخص مقابل با آرامی بگوییم: «من الان عصبانی هستم. اجازه بده در این مورد بعداً صحبت کنیم.» مردم تا حد زیادی منطقی هستند و حرف شما را خواهند پذیرفت.
خدایا چه کسی تو رادراغوش گرفته که اینچنین ارامی؟ Д Ŧ Ŀ ã s