2013-11-25، 03:35
[size=large]برای تو .....
برای چشمهایت ...
برای من......
برای درد هایم .......
برای ما.....
برای بی کسی ها
ای کاش ....
کاش خدا کاری کند................
دنیا،دنیای ریاضی است...
وقتی عشق را تقسیم کردند
او؛
خارج قسمت من شد!
[size=large]می توان يک نيمه را از نيمه ی پر حدس زد
زيــــر و بـــم های تنت را زير چادر حدس زد
كاش می شد حالت خوشبختی ات را لااقل
پشت اين ديــــوار از سيمان و آجـــرحدس زد
گوشه ای كز كرد و با پرواز بر بال خيـال
جای جای بوسه ها را با تنفر حدس زد
سيب هايت اول پاييـــــز حتمــــا مي رسند
كاش می شد موعدش را با تلنگر حدس زد
آنقدر پاكی كــــه بايد با نگاه ساده ای
انتهای خوبی ات را دختر لر! حدس زد
كاش می شد اشک هايت را نمی ديدم ولی
گونــــه ات را زيــــر آن باران شرشر حدس زد
(عبدالحسین انصاری)
[size=large]آوخ! هنوز زخمیم و رنج می برم
دنیا هر آنچه داشت بلا ریخت بر سرم
مردم چه می کنند که لبخند می زنند
غم را نمی شود که به رویم نیاورم
قانون روزگار چگونه ست کین چنین
درگیر جنگ تن به تنی نا برابرم
تو آنقدر شبیه به سنگی که مدتی ست
از فکر دیدن تو ترک می خورد سرم
وامانده ام که تا به کجا می توان گریخت
از این همیشه ها که ندارند باورم
حال مرا نپرس که هنجار ها مرا
مجبور می کنند بگویم که "بهترم"
نجمه زارع
اصلا قرار نیست که سرخم بیاورم
حالا که سهم من نشدی کم بیاورم
دیشب تمام شهر تو را پرسه میزدم
تا روی زخمهای تو مرهم بیاورم
میخواستم که چشم تو را شاعری کنم
امّا نشد که شعر مجسم بیاورم
دستم نمی رسد به خودت کاش لااقل
می شد تو را دوباره به شعرم بیاورم
یادت که هست پای قراری که هیچ وقت.....
میخواستم برای تو مریم بیاورم؟
حتی قرار بود که من ابر باشم و
باران عاشقانه ی نم نم بیاورم
کلّی قرار با تو ولی بی قرار من
اصلا بعید نیست که کم هم بیاورم
اما همیشه ترسم از این است٬ مردنم
باعث شود به زندگیت غم بیاورم
حوّای من تو باشی اگر٬ قول میدهم
عمراً دوباره رو به جهنّم بیاورم
خود را عوض کنم و برایت به هر طریق
از زیر سنگ هم شده٬ آدم بیاورم
بگذار تا خلاصه کنم٬ دوست دارمت
یا باز هم بهانه ی محکم بیاورم
(فریبا عباسی)
[size=large]جاده ها
لبریز از دلخستگی......
بس که بغض عابران
در جادهها...
جا مانده است.
[size=x-large]
تکیه بده اما…..
به شانه هایی که
اگر
خوابت برد
سرت را روی زمین
نگذارد....
[size=xx-large]همیشه به قلبتان گوش دهید
اگر چه در سمت چپ شما قرار دارد
همیشه راست خواهد گفت
به انتظار تو نشستن،
اشتباه است
به انتظار تو باید ایستاد....
دل کندن اگر آسان بود
فرهاد.....
به جای بیستون
دل میکند....
چه دنياي يزرگيست......
تا چشم كار ميكند جاي تو خاليست ..........
برای چیدن گل سرخ، نه اره بیاور،نه تبر!
سر انگشت ساده ی همان ستاره ی بی آسمانم... بس،
تا هر بهار به بدرقه ی فروردین
هزار پاییز پریشان را گریه کنم.
هم از این روست که خویشتن را دوست می دارم.
برای کشتن من، نه کوه و نه واژه
اشاره ی خاموش نگاهی نابهنگامم...بس،
تا معنی از گل سرخ بگیرم و شاعر شوم.
هم از این روست که تو را دوست می دارم.
برای مردء من، نه اندوه آسمان ،نه گور زمین،
تنها کابوس بی بوسه رفتن مرا از گفتگوی گهواره بگیر
من پنجه ی پندار بر دیدگان دریا کشیده ام
پس شکوفه کن ای نارون، ای چراغ، ای واژه!
این جا پروانه و پری به رویای مزمور ماه،
دریچه ای برای دل من آورده اند.
هم از این روست که جهان را دوست می دارم....
برای چشمهایت ...
برای من......
برای درد هایم .......
برای ما.....
برای بی کسی ها
ای کاش ....
کاش خدا کاری کند................
دنیا،دنیای ریاضی است...
وقتی عشق را تقسیم کردند
او؛
خارج قسمت من شد!
[size=large]می توان يک نيمه را از نيمه ی پر حدس زد
زيــــر و بـــم های تنت را زير چادر حدس زد
كاش می شد حالت خوشبختی ات را لااقل
پشت اين ديــــوار از سيمان و آجـــرحدس زد
گوشه ای كز كرد و با پرواز بر بال خيـال
جای جای بوسه ها را با تنفر حدس زد
سيب هايت اول پاييـــــز حتمــــا مي رسند
كاش می شد موعدش را با تلنگر حدس زد
آنقدر پاكی كــــه بايد با نگاه ساده ای
انتهای خوبی ات را دختر لر! حدس زد
كاش می شد اشک هايت را نمی ديدم ولی
گونــــه ات را زيــــر آن باران شرشر حدس زد
(عبدالحسین انصاری)
[size=large]آوخ! هنوز زخمیم و رنج می برم
دنیا هر آنچه داشت بلا ریخت بر سرم
مردم چه می کنند که لبخند می زنند
غم را نمی شود که به رویم نیاورم
قانون روزگار چگونه ست کین چنین
درگیر جنگ تن به تنی نا برابرم
تو آنقدر شبیه به سنگی که مدتی ست
از فکر دیدن تو ترک می خورد سرم
وامانده ام که تا به کجا می توان گریخت
از این همیشه ها که ندارند باورم
حال مرا نپرس که هنجار ها مرا
مجبور می کنند بگویم که "بهترم"
نجمه زارع
اصلا قرار نیست که سرخم بیاورم
حالا که سهم من نشدی کم بیاورم
دیشب تمام شهر تو را پرسه میزدم
تا روی زخمهای تو مرهم بیاورم
میخواستم که چشم تو را شاعری کنم
امّا نشد که شعر مجسم بیاورم
دستم نمی رسد به خودت کاش لااقل
می شد تو را دوباره به شعرم بیاورم
یادت که هست پای قراری که هیچ وقت.....
میخواستم برای تو مریم بیاورم؟
حتی قرار بود که من ابر باشم و
باران عاشقانه ی نم نم بیاورم
کلّی قرار با تو ولی بی قرار من
اصلا بعید نیست که کم هم بیاورم
اما همیشه ترسم از این است٬ مردنم
باعث شود به زندگیت غم بیاورم
حوّای من تو باشی اگر٬ قول میدهم
عمراً دوباره رو به جهنّم بیاورم
خود را عوض کنم و برایت به هر طریق
از زیر سنگ هم شده٬ آدم بیاورم
بگذار تا خلاصه کنم٬ دوست دارمت
یا باز هم بهانه ی محکم بیاورم
(فریبا عباسی)
[size=large]جاده ها
لبریز از دلخستگی......
بس که بغض عابران
در جادهها...
جا مانده است.
[size=x-large]
تکیه بده اما…..
به شانه هایی که
اگر
خوابت برد
سرت را روی زمین
نگذارد....
[size=xx-large]همیشه به قلبتان گوش دهید
اگر چه در سمت چپ شما قرار دارد
همیشه راست خواهد گفت
به انتظار تو نشستن،
اشتباه است
به انتظار تو باید ایستاد....
دل کندن اگر آسان بود
فرهاد.....
به جای بیستون
دل میکند....
چه دنياي يزرگيست......
تا چشم كار ميكند جاي تو خاليست ..........
برای چیدن گل سرخ، نه اره بیاور،نه تبر!
سر انگشت ساده ی همان ستاره ی بی آسمانم... بس،
تا هر بهار به بدرقه ی فروردین
هزار پاییز پریشان را گریه کنم.
هم از این روست که خویشتن را دوست می دارم.
برای کشتن من، نه کوه و نه واژه
اشاره ی خاموش نگاهی نابهنگامم...بس،
تا معنی از گل سرخ بگیرم و شاعر شوم.
هم از این روست که تو را دوست می دارم.
برای مردء من، نه اندوه آسمان ،نه گور زمین،
تنها کابوس بی بوسه رفتن مرا از گفتگوی گهواره بگیر
من پنجه ی پندار بر دیدگان دریا کشیده ام
پس شکوفه کن ای نارون، ای چراغ، ای واژه!
این جا پروانه و پری به رویای مزمور ماه،
دریچه ای برای دل من آورده اند.
هم از این روست که جهان را دوست می دارم....