هرگاه بخواهی سرشت حكیمانه را از سرشت مخالف آن بازشناسی، باید بررسی كنی كه آیا شخص از آغاز كودكی، دادگر و سازگار بوده است، یا ستمگر و سركش.((افلاطون))
نفس زبون و فرومایه، آن سان كه پیداست، از درك دانش راستین بیبهره است.((افلاطون))
هرگاه انسان، تنها به یك جستار، به سختی دلبسته شود، از شدت دلبستگی او به چیزهای دیگر كاسته میشود؛ مانند سیلی كه در یك مسیر جریان یابد.((افلاطون))
كسی كه به راستی، عاشق دانش است، باید از همان آغاز كودكی، با همهی توان، جویای راستی بیچون و چرا باشد.((افلاطون))
كسانی كه بتوانند به مقام زیبایی- آن گونه كه مناسب آن است- پی برده و حقیقت آن را مشاهده كنند، كمیاب هستند.((افلاطون))
اگر شخص همهی دانشها را درك كند، ولی از شناخت اصل خیر و شناخت زیبایی و نیكی بازماند، این سودی تواند داشت؟((افلاطون))
خیر در نظر همهی مردم، همان درك خوشیها و در نظر خواص [=ویژگان]، همان شناخت است.((افلاطون))
اگر دارای همه چیز شویم، ولی دستمان از خیر تهی باشد، مانند آن است كه هیچ نداشته باشیم.((افلاطون))
جستار والاترین دانش، همانا رسیدن به اصل خیر است.((افلاطون))
ادراك ناپخته، ابزار سنجش هیچ چیز نمیتواند بود.((افلاطون))
به راستی اگر انسان، اندیشهی خود را متوجه به وجود راستین نماید، دیگر زمان آن نخواهد داشت كه رفتار افراد را در نظر آورد و با مردم ستیزه كند و دربارهی آنها دشمنی و كینه در درون خود بپروراند.((افلاطون))
جای شگفتی نیست كه بیشتر مردم، سخنان ما را نپذیرند؛ زیرا اندیشهای كه ما دربارهی آن گفتگو میكنیم، آنها هرگز اجرای آن را در كردار مشاهده ننمودهاند.((افلاطون))
امور مهمه هرگز به دور از خطر نیست و چنان كه میگویند، دشواری، شرط هر چیز زیباست.((افلاطون))
زیادهروی در آزادی، به ناچار منجر به زیادهروی در بندگی خواهد شد؛ چه در فرد، چه در حكومت.((افلاطون))
هر گونه زیادهروی، واكنشی در پی دارد، چه در فصول، چه در گیاهها، چه در بدن و بیش از هر چیز در حكومت.((افلاطون))
اگر در جایی از شهر، تهیدست یافت شود، در همان نزدیكی، دزد و جیببُر و دشمن مقدسات و هر گونه بدكار دیگر هم پنهان خواهند بود.((افلاطون))
اگر در شهری، دارایی و توانگری ارجمند شمرده شود، البته به همان نسبت از بزرگداشت نیكی و نیكوكاران كاسته میشود.((افلاطون))
این حقیقتی مسلم است كه بنیان هیچ حكومتی دگرگون نمیشود، مگر آنگاه كه میان اعضای طبقهی حاكمه جدایی افتد.((افلاطون))
آنجا كه جویندگان زمامداری، گدایان و گرسنگان باشند كه میخواهند از این راه كسب مال كنند، هرگز حكومت درستكار برپا نخواهد شد.((افلاطون))
چه بسا چشم ناتوان كه دیدهی تیزبین را شكست میدهد.((افلاطون))
سزاوار نیست كه من، احترام یك فرد را بر احترام راستی، مقدم شمارم، بلكه لازم است باور خود را بیان كنم.((افلاطون))
دربارهی مردم ستمگر چنین میگویم كه بیشتر آنها اگر در جوانی گرفتار نشوند، در پایان كار، رسوا و روسیاه میشوند و در روزهای پیری و بیچارگی مورد سبكداشت بیگانه و هم میهن قرار میگیرند.((افلاطون))
هیچ یك از امور بشری، سزاوار آن نیست كه انسان، زیاد آن را جدی بگیرد.((افلاطون))
اندیشه كردن، همكلامی روح با خودش است.((افلاطون))
خرد، نه با گذشت سالها، بلكه به همت انسان به دست میآید.((افلاطون))
جز مرد خردمند، كسی نیست كه خود به تنهایی، ضامن [=پذیرفتار] نیكبختی خویش باشد، یعنی در میان مردم، شخص خردمند كمتر از همه، نیازمند وجود دیگران است.((افلاطون))
مرد خردمند، مرگ را برای خردمند دیگر كه دوست او باشد، امر ترسناكی نخواهد دانست.((افلاطون))
هیچ كس نمیخواهد شریفترین جزء وجود خود را به دروغ بیالاید.((افلاطون))
هر اندازه چیزی كاملتر باشد، دگرگونی و امور بیرونی كمتری در آن نفوذ دارد.((افلاطون))
آنچه خوب باشد، مسبب همه چیز نمیتواند بود، بلكه تنها سبب خیر است، نه سبب شر.((افلاطون))
آنچه سبب شر نباشد، مسبب شر نیز نخواهد بود.((افلاطون))
آنچه خوب باشد، زیانآور نمیتواند بود.((افلاطون))
باید تا میتوانیم بكوشیم نخستین داستانهایی كه برای كودكانمان گفته میشود، مشوق نیكویی اخلاق باشد.((افلاطون))
كودك نمیتواند استعاره را از جز آن، بازشناسد و آنچه در كودكی به او آموخته میشود، ممكن است همواره در ذهن وی پابرجا مانده، از بین نرود.((افلاطون))
تربیت در همان جوانی، كارساز بوده و بنای هر نقشی كه در آن هنگام بریزد، پابرجا خواهد ماند.((افلاطون))
مهمترین بخش هر كار، آغاز آن است.((افلاطون))
جوانمردی، نیرویی است پایداری ناپذیر و چون در نفسی بروز كند، ترس و آشفتگی را در برابر هر گونه خطر از بین میبرد.((افلاطون))
سبب جنگ، حس زیادهخواهی است كه هر زمان بروز كند، هم برای جامعه و هم برای افراد، بزرگترین رنج است.((افلاطون))
طبیعت، در همهی ما استعدادهای مشابه نیافریده، بلكه استعدادها دیگرگون است؛ برخی برای یك كار شایستهاند، برخی برای كار دیگر.((افلاطون))
كاری كه باید انجام گیرد، چشمبراه آسایش و استراحت كارگر نمیشود.((افلاطون))
هر كاری زمانی دارد كه اگر در آن زمان انجام نیابد، زمان، از دست رفته است.((افلاطون))
سبب به وجود آمدن شهر این است كه هیچ فردی برای خود، بس نیست، بلكه به بسیاری از چیزها نیازمند است.((افلاطون))
بدن ناقص است و به خودی خود نمیتواند درد خویش را دوا كند و فن پزشكی برای این هدف بنا شده كه آنچه به جهت بدن سودمند است، فراهم كند.((افلاطون))
چه جریمهای بهتر و مناسبتر از آن است كه به نادانان میدهند؛ یعنی اینكه از آنان درس میگیرند.((افلاطون))
اگر ما در جستجوی طلا بودیم، هرگز نمیگذاشتیم كه زمانمان به پاسداشت آداب و تعارفات از دست برود.((افلاطون))
بدی كردن، خواه با دوست و خواه با دیگران، كار آدم دادگر نیست؛ بلكه كار شخص ستمگر است.((افلاطون))
هر گاه به مردم بدی كنیم، بیشتر بر تباهی آنها میافزاییم.((افلاطون))
اگر به شخصی زیان رسانیم، آن شخص از جنبهی ویژگیهای انسانی پایین میآید و به بیان دیگر، از كمالات بشری او كاسته میشود.((افلاطون))
هر كس در نگهبانی چیزی مهارت داشته باشد، در دزدیدن آن هم ماهر خواهد بود.((افلاطون))
مرد بیخرد، هر اندازه هم توانگر باشد، هرگز نمیتواند در درون خود، آسایش و آرامشی ایجاد كند.((افلاطون))
آنگاه كه جوش و خروش هوی و هوس فرو مینشیند، مانند این است كه انسان از دست شماری ستمگر دیوانه رسته باشد.((افلاطون))
گریز از مجازات، جنایتكار را از آن هم كه هست، بدتر میكند.((افلاطون))
سخن كسی كه راستی و درستی را سرزنش میكند، از متانت و شناخت به دور است.((افلاطون))
كسانی كه دارای اخلاق استبداد بوده و بر نفس و كشور خود مستبدانه حكومت میكنند، بهرهای جز بدبختی و نكبت ندارند.((افلاطون))
مرد بیخرد و دیوانه، آهنگ آن میكند كه هم بر آدمیزاد و هم بر خدایان حاكم شود و چنین میپندارد كه این توانایی در او هست.((افلاطون))
آنگاه كه جزء خردمند و شریف و حاكم نفس انسان به خواب رود، جزء حیوانی و وحشی نفس كه از خوردن و آشامیدن سیر شده، بنای جست و خیز میگذارد و از خواب گریخته، درصدد نیل به آرزوهای خود برمیآید.((افلاطون))
از آنان كه هیچ ندارند، چگونه میتوان چیزی بیرون كشید؟((افلاطون))
نهالی كه خود، روییده و به دست دیگری پرورش نیافته باشد، از این رو، دِینی به دیگران ندارد.((افلاطون))
كار قانونگذار این نیست كه بیشترین نیكبختی را برای طبقهی ویژهای از اهالی شهر فراهم كند، بلكه این است كه زندگانی شایستهای را برای همهی شهر فراهم نماید.((افلاطون))
رأیی كه متكی به دانش نباشد، هیچ ارزشی ندارد، بلكه رأی كوران است.((افلاطون))
نفوسی كه دارای كمال استعداد باشند، بر اثر سوء تربیت به پستترین درجهی فرومایگی، میرسند.((افلاطون))
اسباب فساد، بیشتر با چیزهای خوب دشمنی دارند تا با چیزهای بد.((افلاطون))
اگر راستی را پیشآهنگ بپنداریم، قابل تصور نیست كه كاروانی از ستم و تبهكاری در پی آن روان یابیم.((افلاطون))
اهل ریا و دورویی، هرگز از دانش راستین برخوردار نمیتوانند شد.((افلاطون))
رفتاری كه شهرها با مردمان دانشمند میكنند، به اندازهای ناپسند است كه هیچ كس در جهان، چنین رفتاری نمیبیند.((افلاطون))
نفسی كه پیراسته و آراسته نباشد، خواهی نخواهی از ویژگی میانهروی هم بیبهره است.((افلاطون))
بهتر است انسان در برابر سختیها، بردباری به خرج دهد و زاری نكند؛ زیرا نسبت به خیر و شر این مسایل نمیتوان باور داشت و سختگیری در این موارد هم كمكی به آینده نمیكند.((افلاطون))
بزرگواری، نیروی حیوانی نفس را فرمانبردار نیروی انسانی یا بهتر بگویم فرمانبردار نیروی الهی میسازد و حال آنكه فرومایگی، جزء انسانی نفس را محكوم جزء وحشی میكند.((افلاطون))
شهری كه زمامداران آن هیچ كوششی برای كسب مقام به خرج ندهند، به ناگزیر دارای حكومت درستكار و شایستهای خواهد بود.((افلاطون))
با وجود عشق، هر انسانی سراینده میشود.((افلاطون))
جنگ و درگیری اگر بین خویشاوندان بروز كند، آن را آشوب گویند و اگر بین بیگانگان باشد، آن را جنگ خوانند.((افلاطون))
چپاول، در گذشته بسی لشكرها را به نابودی رسانیده است.((افلاطون))
از خطر نمیتوان گریخت. آیا بهتر نیست كه انسان آنگاه با خطر روبرو شود كه در صورت كامیابی، سودهایی بهرهی او گردد؟((افلاطون))
چیزی كه جدایی میآورد، همانا خودخواهی در شادی و اندوه است؛ به این چَم كه هرگاه برای شهر یا افراد، رویدادی رخ دهد، برخی دلخون و برخی دیگر، شادمان شوند.((افلاطون))
بزرگترین سبب شر در یك شهر، آن چیزی است كه سبب پراكندگی و پریشانی شهر میگردد و بزرگترین سبب خیر، آن چیزی است كه سبب سازواری و یكپارچگی شهر میشود.((افلاطون))
آنچه سودمند است، زیباست و آنچه زیانآور است، زشت.((افلاطون))
زن و مرد، هر دو به حكم طبیعت، شریك در انجام همهی وظایف میباشند، ولی در همهی كارها زن ناتوانتر از مرد است.((افلاطون))
حتی روز " مرگم " هم تفاهم نخواهیم داشت
من اون روز سفید می پوشم
وتو سیاه
من اون روز سفید می پوشم
وتو سیاه