خدایا...همیشه گفته ام که تورادوست دارم...
حالا هم باتمام وجود فریاد می زنم: خدایا........دوستت دارم.....دوستت دارم...دوستت دارم...
خدایا،شرمنده ام از زیادی گناهانی که انجام داده ام ،شرمنده ام.....شرمنده ام
با تو الفبای عشق را آموختم ندای قلب عاشقم را به گوش همه رساندم، به کلبه ی عشقمان بالیدم ، تو همه گمشده ام شدی حال که اینچنین شیفته توام ، باش تا در کنارت آرامش بگیرم...
خداوندا !
ای آرامش بخش دلهای شوریده ی "لران" در کوچ ها و تبعید ها،
روزگاری
ایل ها و طوایف "تبار من" بر اثر نافرمانی از استعمار، به "سرحد" و "لوشان" تبعید میشدند،
و امروز بر اثر "غم نان" به شوش و مولوی و نازی آباد....
پناه فرزندان "ایل" من باش بر بلندای برج های نیمه کاره تهران!
]الهی! بزرگ تر از آنی که بخواهی مشکلات را در برابرم بزرگ جلوه دهی. الهی! بخشنده تر از آنی که بخواهی وقتی با چشم گریان نگاهت می کنم به خطایم بنگری. الهی! گویاتر از آنی که بخواهی فقط در قالب کلمات سخن بگویی. الهی! صبورتر از آنی که بخواهی در فرجام اعمالم تعجیل کنی
خدایا ترسامو بگیر تا ایمانم قوی تر بشه. خدایا منو خدمتگزار صادقی قرار بده و توانایی هامو بهم برگردون و روح خودت رو بیشتر تو وجودم قرار بده تا منم بتونم کارای خدایی بکنم.