2013-12-02، 11:18
به پایان رسیده ام اما نقطه نمی گذارم …
یک ویرگول میگذارم ،
این هم امیدیست ، شاید که برگردی …
یک ویرگول میگذارم ،
این هم امیدیست ، شاید که برگردی …
|
عاشق
|
2013-12-02، 11:18
به پایان رسیده ام اما نقطه نمی گذارم …
یک ویرگول میگذارم ، این هم امیدیست ، شاید که برگردی … سپاس شده توسط: mehdiast ، mohsen..yazd ، yalda
2013-12-10، 03:08
تمتم آنچه از زندگی می خواهم:
یک غروب پنجشنه پاییزیست... با پنجره ای رو به درخت ها و کلاغ ها... و هوای بهاری اردیبهشت... با یک فنجان چای تازه دم... با یک موسیقی دلخواه... و خیالی از بابت همه چیز... سخت... آسوده است... سپاس شده توسط: mehdiast ، mohsen..yazd ، yalda
2013-12-10، 04:31
می خواستم نام توراروی قلبم حک کنم ترسیدم صدای قلبم توراازاردهد
سپاس شده توسط: mohammad ، mehdiast ، mohsen..yazd ، yalda
2014-01-05، 06:15
آن روز ها گنجشک را رنگ می کردند و جای قناری می فروختن
این روز ها هوس را رنگ می کنند و جای عشق می فروشند آن روزها مال باخته می شدی و این روز ها دلباخته . . . سپاس شده توسط: mohammad ، mehdiast ، mohsen..yazd ، yalda
2014-04-13، 03:13
عشقو باید باور کرد...
بوسه را باید حس کرد... احساس را باید لمس کرد... اما... دوست داشتنو باید ثابت کرد
تمام ارسالهایم تجربه گذشته ام است و دیدم نسبت به بهبودی تغییر کرده است و اینها نیست
سپاس شده توسط: mohammad ، mehdiast ، mohsen..yazd ، yalda
2014-04-21، 08:33
ماپیغام دوست داشتنمان رابادودمیرسانیم؛نمیدانم آن سوبرای توتکه چوبی هست یانه؟من اینجاجنگل رابه آتش کشیده ام
تمام ارسالهایم تجربه گذشته ام است و دیدم نسبت به بهبودی تغییر کرده است و اینها نیست
سپاس شده توسط: mohammad ، mehdiast ، mohsen..yazd ، yalda
2014-05-05، 04:27
سینه ام آینه ست
با غباری از غم تو به لبخندی از این آینه بزدای غبار
تمام ارسالهایم تجربه گذشته ام است و دیدم نسبت به بهبودی تغییر کرده است و اینها نیست
سپاس شده توسط: mehdiast ، mohsen..yazd ، yalda
2014-05-06، 05:19
امشب هم گذشت...
تو در خواب ولى من بدون خواب... بازهم نااميد نيستم... مثلِ همیشه برای تو می نویسم... "تو" به نیت هر که دوست داری بخوان...
تمام ارسالهایم تجربه گذشته ام است و دیدم نسبت به بهبودی تغییر کرده است و اینها نیست
سپاس شده توسط: mehdiast ، mohsen..yazd ، yalda
2014-07-27، 07:21
خداوندا ، خداوندا تو هم یکبار عاشق شو و بر گیر از لب میگون یاری بوس اشک آلود تو هم در انتظار دلبری با ترس و لرز و بیم سر آن کوچه یک ساعت بمان غمناک و اشک آلود که از درد من و راز درون من خبر گردی تو هم چون من به رسوایی میان ده سمر گردی وفا داری کن و جور و جفایش را تحمل کن چنان خو کن به او تا هستی تو جمله او گردد و بعداز آن در آغوش رقیبی مست و بی پروا تماشا کن که تا بهتر بدانی حالت مارا خداوندا تو هرگز نامه معشوقه ای خواندی که بنویسد تویی دینم تویی جسمم تویی جانم ولی فردا همان فردا که آغاز جدایی هاست بگوید کن فراموشم نمیخواهم پشیمانم و تو مانند مرغ نیم بسمل پر زنی بر خاک و شعرت نامه ات ، آتش زند بر پیکر افلاک خداوندا ، تو یک شب تیشه مردانگی بردار و از ریشه بر افکن این درخت عشق و مستی را و خواهی دید با محو کلام دوستت دارم تو خواهی داد بر باد فنا بنیاد هستی را وز آن پس هر دلی را کردی از عشق بتی دلشاد به او درس وفا هم در کنار عشق خواهی داد...
هرگز توان خود را در تغییر دادن خویش دست کم نگیر
2014-07-27، 09:39
دستهایم را تا ابرها بالا برده ای و ابرها را تا چشمهایم پایین
عشق را در کجای دلم ..... پنهان کرده ای که : هیچ دستی به آن نمیرسد ! سپاس شده توسط: sadaf ، mohsen..yazd
|
|