2014-09-01، 11:51
نقلقول: مسیحا نفس |
پروردگارا ! از حمایت بیکرانت بی نهایت سپاسگزارم !!
|
ضرب المثل های فارسی
|
||
2014-09-01، 11:51
پروردگارا ! از حمایت بیکرانت بی نهایت سپاسگزارم !!
سپاس شده توسط: mohammad ، amirhosein ، mohsen..yazd ، amir.a ، sadaf ، NASIB
2014-09-02، 01:17
آتش بیار معرکه-
آتش بیار معرکه ،برای کسی به کار می برند که در ماهیت و اصل دعوا و مشاجره ی میان چند تن شرکت ندارد، اما کارش تشدید این دعوا و مشاجره و گرم نگاهداشتن آتش اختلاف در میان آنان است. دو ساز ضرب و دف ازچوب وپوست تشکیل شده است. پوست این دو ساز در بهار و تابستان خشک و منقبض و در پائیز و زمستان که موسم باران و رطوبت است مرطوب و منبسط می گردد.در بهار و تابستان لازم است که این پوست هر چند ساعت یک بار مرطوب و تازه گردد تا صدای آن به علت خشکی و انقباض تغییر نکند. این وظیفه بر عهده ی دایره نم کن بود که ظرف آبی جلوی خود قرار می داد و ضرب و دف رانم می داد و تازه نگاه می داشت. در پائیز و زمستان همین شخص که حالا آتشبیار نامیده می شد پوست های مرطوب شده را روی منقل آتش می گرفت و با حرارتدادن خشک می کرد. این شخص که از موسیقی چیزی نمی دانست نه میتوانست ساز و ضرب و دف بزند و نه به آواز و خوانندگی آشنایی داشت، اماوجودش به قدری موثر بود که اگر دست از کار می کشید دستگاه طرب می خوابید وبساط معرکه و شادی مردم برچیده می شد. دستگاه موسیقی و طرب در گذشته از نظر مذهبی بیشتر از امروز موردبی اعتنایی بود و گناه اصلی وجود آن را آتش بیار می دانستند و بر این باوربودند که اگر او ضرب و دف را آماده نکند دستگاه موسیقی و عیش نیز خود بهخود از کار می افتد و موجب انحراف اخلاقی نمی گردد. افراد سخن چین وفتنه انگیز که در اصل مشاجرات شرکت ندارند، با بدگویی کردن و ایجاد شبه آتش اختلافات را دامن می زنند آن ها را به آتش بیار معرکه تشبیه می کنند.
"اندکی صبر سحر نزدیک است"
سپاس شده توسط: amirhosein ، mohsen..yazd ، amir.a ، sadaf ، NASIB
2014-09-17، 06:16
چو فردا شود فکر فردا کنیم- ریشه ضرب المثل های فارسی وقتی که تمایلات و هوس های نفسانی غلبه کند و از عقل سلیم به قضاوت و داوری استمداد نشود آدمی به دنبال لذایذ آنی و فانی می رود و آینده را به کلی فراموش می کند . برچنین فردی اگر خرده بگیرند و او را به مآل اندیشی و تامین سعادت آینده اش موعظه کنند شانه را بالا انداخته با خونسردی و بی اعتنایی پاسخ می دهد : « دم غنیمت است ، چو فردا شود فکر فردا کنیم . » پیداست که مصراع بالا از داستان نامدار ایران حکیم نظامی گنجوی است ولی چون واقعه تاریخی جالب و آموزنده ای آن را به صورت ضرب المثل درآورده است لذا آن واقعه شرح داده می شود . جمال الدین ابو اسحاق اینجو از امیرزادگان دولت چنگیزی بود که به علت ضعف دولت مغول و امرای چوپانی بر قسمت جنوبی ایران دست یافت و در شهر شیراز به نام شاه ابواسحاق به سلطنت نشست . ابواسحاق پادشاهی خوش خلق و پاکیزه سیرت بوده اما همواره به عیش و عشرت اشتغال داشته معظمات امور پادشاهی را وقعی نمی نهاده است . حکایت کنند در سال 754 هجری محمد مظفر از یزد لشکر کشید و به قصد ابواسحاق به شیراز آمد . شاه ابواسحاق به عیش و عشرت مشغول بود و هر چه امرا و بزرگان گفتند که : « اینک خصم رسید » تغافل می کرد تا حدی که گفت : « هر کس از این نوع سخن در مجلس من بگوید او را سیاست کنم » به همین جهت هیچ کس جرئت نمی کرد خبر دشمن به او دهد تا اینکه مظفر امیر مبارزالدین و سپاهیانش به دروازه شیراز رسیدند . موقع باریک و حساس بود ناگزیر به شیخ امین الدوله جهرمی ندیم و مقرب شاه ابواسحاق متوسل شدند و او چون خطر را از نزدیک دید از شاه خواست که بر بام قصر رویم زیرا تماشای بهار و تفرج ازهار در جای بلند و مرتفع بیشتر نشاط انگیزد و انبساط آورد ! خلاصه با این تدبیر شاه را بر بام کوشک برد . شاه ابواسحاق دید که دریای لشکر در بیرون شهر موج می زند . پرسید که : « این چه آشوب است ؟ » گفتند : « صدای کوس محمد مظفر است » فرمود که : « این مردک گرانجان ستیزه روی هنوز اینجاست ؟ » و یا به روایت دیگر تبسمی کرد و گفت : « عجب ابله مردکی است محمد مظفر ، که در چنین نوبهاری خود را و ما را از عیش دور می گرداند ! » این بیت از اسکندرنامه بر خواند و از بام فرود آمد :
همان به که امشب تماشا کنیم چو فردا شود فکر فردا کنیم حاصل کلام آنکه محمد مظفر شهر شیراز را بدون زحمت و درگیری فتح کرد و شاه ابواسحاق متواری گردید و سرانجام پس از سه سال در به دری و سرگردانی به سال 757 هجری در اصفهان دستگیر شد . او را به شیراز بردند و به دستور امیر محمد مظفر یعنی همان ابله مردک به کسان و بستگاه امیرحاج ضراب که از سادات و اسخیای شیراز بود و بدون علت و سبب به فرمان شاه ابواسحاق کشته شده بود سپردند که به انتقام خون پدر او را بکشند .
"اندکی صبر سحر نزدیک است"
2014-10-08، 09:37
آشي برايت بپزم كه يك وجب روغن رويش باشه !!...
ناصر الدين شاه سالي يكبار روز اربعين آش نذري مي پخت ، و در حياط قصر ملوكانه اغلب رجال مملكت جمع ميشدند و براي تهيه آش هر كدام كاري انجام ميدادند . ولوله اي بود ، هر كسي براي تملق و تقرب پيش ناصرالدين شاه مشغول كاري بود .. خود علي الاحضرت هم بالاي ايوان مي نشست و قليان ميكشيد ..سر اشپز ناصرالدين شاه مثل يك فرمانده نظامي ، امر و نهي ميكرد .. به دستور آشپزباشي در پايان كار به در خانه هر يك از رجال كاسه اشي فرستاده ميشد ، و او مي بايست كاسه آنرا از اشرفي پر كند و به دربار پس فرستد !!... كسانني را كه خيلي ميخواستند تحويل بگيرند ، روي آش انها قدري روغن بيشتري مي ريختند ، پر واضح است آنكه كاسه كوچكي از دربار برايش فرستاده ميشد ، كمتر ضرر ميكرد و آنكه مثلا يك قدح بزرگ آش كه يك ووجب هم روغن رويش ريخته شده " دريافت ميكرد حسابي بدبخت ميشد .. به همين دليل در طول سال اگر آشپز باشي مثلا با يكي از اعيان و وزراء دعوايش ميشد ميگفت : بهت حالي ميكنم دنيا دست كيه !!... "آشي برات بپزم كه يك وجب روغن رويش باشه" . خدا را دوست دارم .... *********** ابر را در بيكرانه آسمان ميگرياند ، تا غنچه ي حقيري را روي زمين بخنداند ....
2014-10-08، 10:33
حاجی حاجی مکه
این اصطلاح هنگامی که دوست و آشنایی پس از مدت زمان طولانی به دیدن دوستان و بستگانش بیاید و یا کسی که پول یا چیزی را که وام گرفته است بر نگرداند،به کار می رود. بیشتر حاجیان پس از بازگشت از سفر حج به دلیل مسیر طولانی که ناگزیر بودند با وجود خطرات زیاد مانند گردبادهای سخت و دستبرد راهزنان و.. با اسب و قاطر و شتر و کجاوه از صحرا های سوزان و بیابان های بی آب و علف بگذرند و سفرشان ۴ تا ۶ ماه به درازا میکشید شاید یک بار در عمرشان به مسافرت طولانی میرفتند. و بدلیل مشکلات یاد شده از مسافرت دوباره به عربستان و زیارت کعبه نیز چشم پوشی می کردند و امکان دیدار دوباره با حاجیان سفر قبلی امری بسیار نادر بود. از این رو حاجیان ایرانی که از گوشه و کنار کشور پهناور ایران که در مکه با یکدیگر آشنا میشدند، چون امکان دیداری را در خود ایران نداشتند، پس از پایان مراسم حج و هنگامی که آهنگ بازگشت به ایران و زادگاه خود را می کردند، گاه به شوخی و گاه به جد به یکدیگر می گفتند : « حاجی حاجی مکه »، یعنی دیگر امکاندیداری میان ما به دست نمی آید مگر آن که دست تقدیر و سرنوشت دوباره ما را عازم سفر حج کند و ما بتوانیم دوباره یکدیگر را در مکه ببینیم.
دوست داشتن دل می خواهد نه دلیل
سپاس شده توسط: mohsen..yazd ، NASIB ، sadaf
2014-12-21، 09:44
دنده چپ !!!....
ميدانيد دليل اينكه ميگويند طرف از دنده چپ پا شده چيه ؟؟ طحال آدمي طرف چپ بدن قرار دارد و مركز توليد سودا است . سودا هم باعث عصبانيت و بدخلقي ميشه ، وقتي به پهلوي چپ ميخوابيم به علت فشار به طحال ترشح سودا بيشتر شده و باعث ميشه عصبانيت و بد خلق از خواب بلند شويم ، پس سعي كنيم به پهلوي راست بخوابيم . خدا را دوست دارم .... *********** ابر را در بيكرانه آسمان ميگرياند ، تا غنچه ي حقيري را روي زمين بخنداند .... سپاس شده توسط: NASIB ، sepahrad ، mohsen..yazd ، Atlas ، sadaf
2015-03-02، 12:31
داستان ضرب المثل قمپز در کردن
حتما مثل قمپز در کردن را شنیده اید. قمپز ( واژه ترکی ) نوعی توپ جنگی سَرپُر بود که دولتِ امپراطوری عثمانی در جنگهایش با ایران مورد استفاده قرار می داد. این توپ اثر تخریبی نداشت چون گلوله ای در کار نبود بلکه مقدار زیادی باروت در آن می ریختند و پارچه های کهنه و مستعمل را با سُنبه در آن جا می دادند و می کوبیدند تا کاملا سفت و محکم شود. این توپها را در مناطق کوهستانی که صدا می پیچید و پژواک داشت به طرف دشمن شلیک می کردند. صدای آنها به قدری مهیب و ترسناک بود که تمام کوهستان را به لرزه در می آورد و تا مدتی صحنه جنگ رو تحت الشعاع قرار می داد ولی در واقع هیچ تخریب و تلفاتی مانند یک توپ جنگی نداشت. در جنگهای اولیه بین ایران و عثمانی صدای عجیب و مهیبِ قمپز، در روحیه سربازان ایرانی اثر می گذاشت و از پیشروی آنها جلوگیری می کرد، ولی بعدها که ایرانی جماعت به ماهیت و توخالی بودن آنها پی بردند هر وقت صدای گوشخراش این توپها را می شنیدند به همدیگر می گفتند: «نترسید! قمپز در می کنند».
مشگل اینه که به بعضیا بیشتر از حدشون بها دادم
سپاس شده توسط: mohsen..yazd
| ||
|
موضوعهای مشابه… | |||||
موضوع | نویسنده | پاسخ | بازدید | آخرین ارسال | |
ضرب المثل های دیگر کشور ها | mehdiast | 18 | 9,330 |
2015-02-06، 02:17 آخرین ارسال: Arghavan |
|
ضرب المثل های ترکی | mehdiast | 10 | 4,831 |
2014-01-05، 11:13 آخرین ارسال: mansoor |