2015-06-23، 12:47
1- برای برطرف شدن نقص ، باید آن را آشکار کرد .
اگه اعتماد به نفس نداری ، اگه اضطراب داری موقع صحبت ، اگه ترسویی و خیلی مرددی و محافظه کاری ، اگه میخوای خجالت و کمروییت برطرف بشه باید اینا رو به همه بگی.
این یعنی ضد تایید طلبی ، ضد ترس ، ضد خوب جلوه دادن خودت ، ضد پنهانکاری ، ضد ریا ، پذیرفتن نقصات ، نترسیدن از نقصات ، ضد فرار از خویش ، فروتن شدن و ضد غرور .این حال آدمو تو جلسات بهتر می کنه .
تلاش برای به دست آوردن حال خوب و احساس خوب از طریق تایید طلبی مثل تلاش برای خوب و قشنگ حرف زدن ، خوب و قشنگ لباس پوشیدن ، خونه و ماشین خوب و قشنگ داشتن ، رفتار مودبانه و خوب و قشنگ داشتن ، با لهجه خوب حرف زدن ، اینها در کوتاه مدت حال آدم را خوب می کنن و در بلند مدت حال آدمو خراب می کنن و بیماری رو تشدید می کنن .
دختر یا پسری که خودشو خوب و خوش لهجه و تو دل برو و مودب نشون میده تا شوهر یا زن خوب و با کلاس گیرش بیاد ، گیرش میاد ، اما زندگیش در آینده جهنم خواهد شد . اونایی خوشبخت میشن که صادقانه خودشون باشن .
2- تو نمیتونی خودتو قشنگ کنی . قشنگ کردن تو کار رو بدتر می کنه. کلاغ اومد راه رفتن کبک رو یاد بگیره راه رفتن خودشم یادش رفت . برای قشنگ بودن ، باید از قشنگ جلوه دادن خودت دست برداری.
چون جهت این سعی و تلاش ما در جهت تایید طلبیه . یعنی عمل از روی نواقص حال آدمو بدتر می کنه . تایید طلبی بیماری رو شدیدتر می کنه .
هر تلاشی که از بیرون برای بهتر شدنت صورت میگیره اگه بردار اهدافت به سمت درستی نباشه با شکست همراهه . یعنی حتی وضع رو بدتر می کنه . تایید طلبی حال آدمو بدتر می کنه . اگه تلاش کنی که خوب و قشنگ حرف بزنی کمکی به بهبودی خودت نکرده ای . فقط حالت تو اون لحظه خوب میشه و کیف می کنی ولی این به بیماریت کمک می کنه .
چرا صداقت سخته و صادقانه حرف زدن اینقدر سخته ؟ چون صداقت حرکت در جاده بر عکسه . صداقت یعنی خراب کردن خودت . یعنی بگی که من خوب نبودم یا خوب نیستم . به قول مولوی باید دیوانه بشی ، صداقت یعنی خراب کردن خودت تو عالم مادی و بیماری دیوانگی حساب میشه ، حالا باید دیوانه بشه آدم . بنابراین مشارکتی که میخواد ما رو خوب نشون بده یا میخواد نشون بده که ما چقدر آگاه هستیم و چقدر بلدیم و چه آدم خوبی هستیم این در راستای بیماری و تایید طلبیه و حال ما رو در دراز مدت بدتر می کنه ، لااقل اینکه خوبتر نمی کنه . اینه که ما تو مشارکت سعی می کنیم از آگاهیامون حرف نزنیم و تنها از عملکرد همون روزمون حرف بزنیم . بیخود نیست این همه میایم جلسه و چندین سال وقت و انرژی خودمون رو تلف می کنیم و به اونجایی که باید نمی رسیم . ای داد بیداد.
ماها اولش که تو جلسات تازه کاریم موقع مشارکت از خوبیهایی که از برنامه و دوستان بهبودی کسب کرده ایم یاد می کنیم که ما فلان جور بودیم و بهمان جور بودیم و بعدشم مرتب تکرار می کنیم که البته ما هنوز صد در صد اینجور نشده ایم اما ایده آلمون اینه که به اینجاها هم برسیم و خوشحالیم که تو مسیریم . این جور مشارکت خود ما و بقیه شنوندگان رو احساساتی می کنه و همه لبریز از شادی میشن که چقدر کار برنامه درسته که میتونه همه چیز رو بالاخره ایده آل و نرمال کنه و همه کف میزنن و سوت می کشن ، چون همه از اینکه اینقدر برنامه بهبودی کارش درسته و میتونه همه چیز رو میزون کنه به وجد میان و سوت می کشن و محکم و مداوم دست میزنن . جلسه حالت رویایی به خودش میگیره و شادی عجیبی فضا رو پر می کنه . حالا تو این جو خیلی جرات و جسارت میخواد که یکی پاشه و از بدبختیاش و از نقصاش و از حال خرابش حرف بزنه . هیچ کس نمیخواد جو شاد و پر از احساسات جلسه رو به هم بزنه . همه احساساتی شدن و دیگه کنترلی بر نحوه مشارکتشون ندارن . بوی دروغ و ناصادقی به مشام میرسه . نباید کسی اینطور موقعها عمیق باشه . همه باید تسلیم جو باشن و شاد باشن و خوش باشن . این دوگانگی رو میشه تو احساست بعد از این جور جلسات دید . یه حالت غمی که ناشی از دوگانگی هست بعد از این همه شور و نشاط تو شرکت کننده ها وجود داره . گاهی بعد از جلسه ، گاهی یک ساعت بعد ف گاهی یه روز بعد . مثل اینه که آدم رفته باشه سینما و از واقعیتهای موجود کنده شده باشه و حالا برگشته باشه به همون فضای تلخ واقعی .دیدی میگن بعد از هر خنده ای یه گریه هست ف منظور خنده ایه که بر اثر احساساتی شدن و فراموش کردن واقیتها ایجاد بشه . بعدش که دوباره واقیت خودشو نشون میده آدم افسرده میشه .
3- ما قادر به تغییر خودمان نیستیم .
میایم اینجا چکار کنیم اگه قادر به تغییر خودمون نیستیم . برنامه ما یه برنامه روحانیه و از چیزی به نام خداوند نام میبره . برنامه میگه که خداونده که میتونه ما رو تغییر بده . یادمون باشه که آگاهی با باور و ایمان فرق داره . شنیدن و آگاه شدن با باور کردن و ایمان و اعتماد فرق داره . مثلا ما مرتب میشنویم که خداوند ما رو آفریده و اونه که داره دنیا رو مدیریت می کنه . باید به اون توکل کرد و دعا کرد و اون عاشق ما بنده هاست و بهترینا رو برای ما خواسته و میخواد و خواهد خواست . اما با این اطلاعات ، آیا ما میتونیم خودمون و زندگیمون و کارامون و همه چیزمون رو بسپاریم به خداوند و دیگه خیالمون راحت که اون بهترین اتفاقات رو برامون پیش میاره و دیگه جای هیچ ترس و دلهره و نگرانی ای نیست ؟ نه . فرآیند ایمان آوردن و اعتماد کردن به خداوند یه فرایند نسبتا طولانیه و به مرور صورت میگیره .
ما تو این برنامه یه سری اطلاعات و پیام و اگاهی به دست میاریم که شاید با تلاش خودمون باشه . اما تبدیل اینا به عملکرد که همون برطرف شدن نقصا باشه دیگه دست ما نیست و دعا می کنیم و اونا رو از خدا میخوایم . یادمون باشه که ما گاهی آگاهی رو با عملکرد اشتباه میگیریم و فکر می کنیم حالا که میدونیم دیگه میتونیم و کارمون درسته .
اگه اعتماد به نفس نداری ، اگه اضطراب داری موقع صحبت ، اگه ترسویی و خیلی مرددی و محافظه کاری ، اگه میخوای خجالت و کمروییت برطرف بشه باید اینا رو به همه بگی.
این یعنی ضد تایید طلبی ، ضد ترس ، ضد خوب جلوه دادن خودت ، ضد پنهانکاری ، ضد ریا ، پذیرفتن نقصات ، نترسیدن از نقصات ، ضد فرار از خویش ، فروتن شدن و ضد غرور .این حال آدمو تو جلسات بهتر می کنه .
تلاش برای به دست آوردن حال خوب و احساس خوب از طریق تایید طلبی مثل تلاش برای خوب و قشنگ حرف زدن ، خوب و قشنگ لباس پوشیدن ، خونه و ماشین خوب و قشنگ داشتن ، رفتار مودبانه و خوب و قشنگ داشتن ، با لهجه خوب حرف زدن ، اینها در کوتاه مدت حال آدم را خوب می کنن و در بلند مدت حال آدمو خراب می کنن و بیماری رو تشدید می کنن .
دختر یا پسری که خودشو خوب و خوش لهجه و تو دل برو و مودب نشون میده تا شوهر یا زن خوب و با کلاس گیرش بیاد ، گیرش میاد ، اما زندگیش در آینده جهنم خواهد شد . اونایی خوشبخت میشن که صادقانه خودشون باشن .
2- تو نمیتونی خودتو قشنگ کنی . قشنگ کردن تو کار رو بدتر می کنه. کلاغ اومد راه رفتن کبک رو یاد بگیره راه رفتن خودشم یادش رفت . برای قشنگ بودن ، باید از قشنگ جلوه دادن خودت دست برداری.
چون جهت این سعی و تلاش ما در جهت تایید طلبیه . یعنی عمل از روی نواقص حال آدمو بدتر می کنه . تایید طلبی بیماری رو شدیدتر می کنه .
هر تلاشی که از بیرون برای بهتر شدنت صورت میگیره اگه بردار اهدافت به سمت درستی نباشه با شکست همراهه . یعنی حتی وضع رو بدتر می کنه . تایید طلبی حال آدمو بدتر می کنه . اگه تلاش کنی که خوب و قشنگ حرف بزنی کمکی به بهبودی خودت نکرده ای . فقط حالت تو اون لحظه خوب میشه و کیف می کنی ولی این به بیماریت کمک می کنه .
چرا صداقت سخته و صادقانه حرف زدن اینقدر سخته ؟ چون صداقت حرکت در جاده بر عکسه . صداقت یعنی خراب کردن خودت . یعنی بگی که من خوب نبودم یا خوب نیستم . به قول مولوی باید دیوانه بشی ، صداقت یعنی خراب کردن خودت تو عالم مادی و بیماری دیوانگی حساب میشه ، حالا باید دیوانه بشه آدم . بنابراین مشارکتی که میخواد ما رو خوب نشون بده یا میخواد نشون بده که ما چقدر آگاه هستیم و چقدر بلدیم و چه آدم خوبی هستیم این در راستای بیماری و تایید طلبیه و حال ما رو در دراز مدت بدتر می کنه ، لااقل اینکه خوبتر نمی کنه . اینه که ما تو مشارکت سعی می کنیم از آگاهیامون حرف نزنیم و تنها از عملکرد همون روزمون حرف بزنیم . بیخود نیست این همه میایم جلسه و چندین سال وقت و انرژی خودمون رو تلف می کنیم و به اونجایی که باید نمی رسیم . ای داد بیداد.
ماها اولش که تو جلسات تازه کاریم موقع مشارکت از خوبیهایی که از برنامه و دوستان بهبودی کسب کرده ایم یاد می کنیم که ما فلان جور بودیم و بهمان جور بودیم و بعدشم مرتب تکرار می کنیم که البته ما هنوز صد در صد اینجور نشده ایم اما ایده آلمون اینه که به اینجاها هم برسیم و خوشحالیم که تو مسیریم . این جور مشارکت خود ما و بقیه شنوندگان رو احساساتی می کنه و همه لبریز از شادی میشن که چقدر کار برنامه درسته که میتونه همه چیز رو بالاخره ایده آل و نرمال کنه و همه کف میزنن و سوت می کشن ، چون همه از اینکه اینقدر برنامه بهبودی کارش درسته و میتونه همه چیز رو میزون کنه به وجد میان و سوت می کشن و محکم و مداوم دست میزنن . جلسه حالت رویایی به خودش میگیره و شادی عجیبی فضا رو پر می کنه . حالا تو این جو خیلی جرات و جسارت میخواد که یکی پاشه و از بدبختیاش و از نقصاش و از حال خرابش حرف بزنه . هیچ کس نمیخواد جو شاد و پر از احساسات جلسه رو به هم بزنه . همه احساساتی شدن و دیگه کنترلی بر نحوه مشارکتشون ندارن . بوی دروغ و ناصادقی به مشام میرسه . نباید کسی اینطور موقعها عمیق باشه . همه باید تسلیم جو باشن و شاد باشن و خوش باشن . این دوگانگی رو میشه تو احساست بعد از این جور جلسات دید . یه حالت غمی که ناشی از دوگانگی هست بعد از این همه شور و نشاط تو شرکت کننده ها وجود داره . گاهی بعد از جلسه ، گاهی یک ساعت بعد ف گاهی یه روز بعد . مثل اینه که آدم رفته باشه سینما و از واقعیتهای موجود کنده شده باشه و حالا برگشته باشه به همون فضای تلخ واقعی .دیدی میگن بعد از هر خنده ای یه گریه هست ف منظور خنده ایه که بر اثر احساساتی شدن و فراموش کردن واقیتها ایجاد بشه . بعدش که دوباره واقیت خودشو نشون میده آدم افسرده میشه .
3- ما قادر به تغییر خودمان نیستیم .
میایم اینجا چکار کنیم اگه قادر به تغییر خودمون نیستیم . برنامه ما یه برنامه روحانیه و از چیزی به نام خداوند نام میبره . برنامه میگه که خداونده که میتونه ما رو تغییر بده . یادمون باشه که آگاهی با باور و ایمان فرق داره . شنیدن و آگاه شدن با باور کردن و ایمان و اعتماد فرق داره . مثلا ما مرتب میشنویم که خداوند ما رو آفریده و اونه که داره دنیا رو مدیریت می کنه . باید به اون توکل کرد و دعا کرد و اون عاشق ما بنده هاست و بهترینا رو برای ما خواسته و میخواد و خواهد خواست . اما با این اطلاعات ، آیا ما میتونیم خودمون و زندگیمون و کارامون و همه چیزمون رو بسپاریم به خداوند و دیگه خیالمون راحت که اون بهترین اتفاقات رو برامون پیش میاره و دیگه جای هیچ ترس و دلهره و نگرانی ای نیست ؟ نه . فرآیند ایمان آوردن و اعتماد کردن به خداوند یه فرایند نسبتا طولانیه و به مرور صورت میگیره .
ما تو این برنامه یه سری اطلاعات و پیام و اگاهی به دست میاریم که شاید با تلاش خودمون باشه . اما تبدیل اینا به عملکرد که همون برطرف شدن نقصا باشه دیگه دست ما نیست و دعا می کنیم و اونا رو از خدا میخوایم . یادمون باشه که ما گاهی آگاهی رو با عملکرد اشتباه میگیریم و فکر می کنیم حالا که میدونیم دیگه میتونیم و کارمون درسته .
«خدا با ماست»