4. در اين بي‌اختياري چه صدماتي بر خودتان وارد کرده‌اید؟

پس از شنیدن اینکه سرطان دارم و باید شیمی و رادیوم درمانی قرار بگیرم، با ترس وافسردگی و ناامیدی یک ماه تمام چنان جهنمی برای خودم و اعضای خانواده راه انداختم که قابل بیان نیست، من قابلیت پدری را کاملاً از دست دادم و قابلیت همسری را هم از دست داده بودم و بصورت مغرضانه رفتار میکردم، پزشکان به من اخطار داده بودند که باید سیگارت را ترک کنی و من با لجاجت مصرف نیکوتینم را از سه بسته سیگار به پنج بسته سیگار رساندم و با اخلاق و خصوصیات بدفرد بد دهن و بداخلاق که در هرفرصتی با بددهنی و واکنشگرانه با بندگان خدا رفتار میکردم. انگار آنها مقصر هستند که من سرطان گرفته ام، من بقدری باخودم بدرفتاری میکردم که خودم را وادار میکردم سراغ دوستان و نزدیکان بروم و با دوز و کلک از آنها گدایی کنم و یا قرض بگیرم من چندین دزدی از صاحبکارانم کردم و در موقع شک کردنشان خودم را به موش مردگی بزنم. من همه ارزشها و قابلیتها و عواطف و احساسات انسانی خودم را زیر سؤال بردم...