2014-02-28، 01:12
نیایش روز یکشنبه
پروردگارا،این دو دشمن قسم خورده (فکر و ذهن)پیوسته مرا از مسئله ای
به سوژه ای،از فکری به امری،از پرخاشگری به تسویه حسابی هدایت می
کند،که اغلب آنها متعلق به گذشته مرده و آینده مبهم است،برای بازسازی
و بهینه سازی این مزاحمین مخرب نیاز به کمک تو دارم،چون در این بلوا و
غوغا،جنجال و هیاهو،هیچ صدا و نوای سازنده ای به گوشم نمی رسد.
*- ای قادر توانا،سجیل و سنگریزه های آتشینت را بر دستهای فرشتگانت،بر
بچه شیطانها و دوستداران و حامیان آنها و تمام مبلغان تاریکی و سیاهی
فرو ریز، تا از یاد نرود آن چه بر ابرهه و سپاهیانش و آن چه بر فرعون و
فرعونیان رفت تا همیشه فاصله و شکاف نیل حائلی بین تاریکی و روشنی
باشد.
...
*- ای هدایت گر،از تو جدا افتاده ام، تو سر جای خود هستی،من با اوهام
اینکه میدانم و می توانم، از تو دور شده ام،میان من و تو حجاب و
خلاََءعظیمی ایجاد شده،اگر یاری نرسانی،من به تنهائی از عهده این امر
عظیم بر نخواهم آمد.
*- معبودم،فقط با تو و در حضور تو امنیت و آسایش درون،بی نیازی و
افتخار،محبت و عشق حقیقی یافت و معنا میشود، آن را از من دریغ
نکن،برای یافتن این مقوله ها به کج راهه های سقوط هدایت شدم،مگذار
که منزل گاه من تا ابد در ظلمت باقی بماند.
*- الهی در حضور تو قرار گرفتن،در آغوش و زیر سایبان امن تو،چه سخیف و
کوچکند،کلماتی مانند نیاز و غرایز،تمنا و خواسته ها،ثروت و قدرت،آسایش و
لذت،اینها در این زمین خاکی و این مسافر خانه محقر معنا میدهد و ما را به
پلشتی و پستی،حقارت و سقوط می کشاند،من با تو بودن را
خواستارم،طریقه و شیوه آن را نمی دانم،رحمتی ای امنیت و
شور،سرچشمه جوشان تمام خواسته ها و روئیدنیها،ای سربلندی و افتخار
و ای گنج بی پایان.
*- پروردگارا،در این نکبت آباد هراس آور والاترین قوانین تو را به مسخره
گرفته اند،بازار صداقت و اعتماد،وحدت و همدلی،برابری و عدالت،بی
مشتری و ورشکسته است،عرضه کنندگان این کالا سفیه و بی دست و پا
و بی عرضه قلمداد میشوند،چه بر ما رفته؟نظری و مرحمتی
*- الهی رحمت نمودی و عصیان کردم،خطا کردم و بخشیدی،عشق ورزیدی
و ناسپاسی کردم، اطاعت نکردم و نادیده گرفتی،موهبت های فراوانی عطا
کردی و من ضایع کردم،صدایم کردی و خود را به کری زدم،رفاقت کردی و
من نا رفیقی،خراب کردم هر چه ساختی،تو رویاندی و من خشکاندم،امنیت
را به ناامنی و سازگاری تو را به ناسازگاری تبدیل کردم،تو همیشه کار خود
را کرده ای ،این من بودم که کار و وظیفه و مسئولیت خود را فراموش کرده و
انجام نداده ام،فقط میتوانم بگویم که شرمنده و نادم هستم و تو میدانی که
راست می گویم.
آمین
پروردگارا،این دو دشمن قسم خورده (فکر و ذهن)پیوسته مرا از مسئله ای
به سوژه ای،از فکری به امری،از پرخاشگری به تسویه حسابی هدایت می
کند،که اغلب آنها متعلق به گذشته مرده و آینده مبهم است،برای بازسازی
و بهینه سازی این مزاحمین مخرب نیاز به کمک تو دارم،چون در این بلوا و
غوغا،جنجال و هیاهو،هیچ صدا و نوای سازنده ای به گوشم نمی رسد.
*- ای قادر توانا،سجیل و سنگریزه های آتشینت را بر دستهای فرشتگانت،بر
بچه شیطانها و دوستداران و حامیان آنها و تمام مبلغان تاریکی و سیاهی
فرو ریز، تا از یاد نرود آن چه بر ابرهه و سپاهیانش و آن چه بر فرعون و
فرعونیان رفت تا همیشه فاصله و شکاف نیل حائلی بین تاریکی و روشنی
باشد.
...
*- ای هدایت گر،از تو جدا افتاده ام، تو سر جای خود هستی،من با اوهام
اینکه میدانم و می توانم، از تو دور شده ام،میان من و تو حجاب و
خلاََءعظیمی ایجاد شده،اگر یاری نرسانی،من به تنهائی از عهده این امر
عظیم بر نخواهم آمد.
*- معبودم،فقط با تو و در حضور تو امنیت و آسایش درون،بی نیازی و
افتخار،محبت و عشق حقیقی یافت و معنا میشود، آن را از من دریغ
نکن،برای یافتن این مقوله ها به کج راهه های سقوط هدایت شدم،مگذار
که منزل گاه من تا ابد در ظلمت باقی بماند.
*- الهی در حضور تو قرار گرفتن،در آغوش و زیر سایبان امن تو،چه سخیف و
کوچکند،کلماتی مانند نیاز و غرایز،تمنا و خواسته ها،ثروت و قدرت،آسایش و
لذت،اینها در این زمین خاکی و این مسافر خانه محقر معنا میدهد و ما را به
پلشتی و پستی،حقارت و سقوط می کشاند،من با تو بودن را
خواستارم،طریقه و شیوه آن را نمی دانم،رحمتی ای امنیت و
شور،سرچشمه جوشان تمام خواسته ها و روئیدنیها،ای سربلندی و افتخار
و ای گنج بی پایان.
*- پروردگارا،در این نکبت آباد هراس آور والاترین قوانین تو را به مسخره
گرفته اند،بازار صداقت و اعتماد،وحدت و همدلی،برابری و عدالت،بی
مشتری و ورشکسته است،عرضه کنندگان این کالا سفیه و بی دست و پا
و بی عرضه قلمداد میشوند،چه بر ما رفته؟نظری و مرحمتی
*- الهی رحمت نمودی و عصیان کردم،خطا کردم و بخشیدی،عشق ورزیدی
و ناسپاسی کردم، اطاعت نکردم و نادیده گرفتی،موهبت های فراوانی عطا
کردی و من ضایع کردم،صدایم کردی و خود را به کری زدم،رفاقت کردی و
من نا رفیقی،خراب کردم هر چه ساختی،تو رویاندی و من خشکاندم،امنیت
را به ناامنی و سازگاری تو را به ناسازگاری تبدیل کردم،تو همیشه کار خود
را کرده ای ،این من بودم که کار و وظیفه و مسئولیت خود را فراموش کرده و
انجام نداده ام،فقط میتوانم بگویم که شرمنده و نادم هستم و تو میدانی که
راست می گویم.
آمین