2014-03-01، 10:22
صدامی آید صدای تـــوست درباد وپنجره ای که بی طاقت است برای
باز شدن و مـــــن درصدای تو بیدارمی شوم بیرون می روم روی بالکن
می ایستم هوای سرد وسوزداری است.پریشان موهــــــــایم روی شانه هایم
ریخته است وبه دورها نگاه می کنم بادطره گیسوانم راچنگ می زندومی گوید:
بانـــــو چیزی درتو می گذرد.لبخندی تلخ می زنم ومی گویم آنچه درمن است
زخمی است برقلبــــــم به نام دلتنــــــگی ودانه های اشکـــــم سرمی خورند و
گلهای دامنم را آبیاری می کنند.چقدردلتنگم برای بودنت برای رسیدنت برای اینکه
بیایی سایه ها بلرزندو هراسها بغلتند ودورشوند.
باز شدن و مـــــن درصدای تو بیدارمی شوم بیرون می روم روی بالکن
می ایستم هوای سرد وسوزداری است.پریشان موهــــــــایم روی شانه هایم
ریخته است وبه دورها نگاه می کنم بادطره گیسوانم راچنگ می زندومی گوید:
بانـــــو چیزی درتو می گذرد.لبخندی تلخ می زنم ومی گویم آنچه درمن است
زخمی است برقلبــــــم به نام دلتنــــــگی ودانه های اشکـــــم سرمی خورند و
گلهای دامنم را آبیاری می کنند.چقدردلتنگم برای بودنت برای رسیدنت برای اینکه
بیایی سایه ها بلرزندو هراسها بغلتند ودورشوند.