2014-03-04، 02:55
بخاطر از دست دادن اختیار زندگی من عکس العملهای افراطی و تفریطی انجام میدادم یا از این طرف غش میکردم یا از انطرف و هیچگاه تعادل در من و رفتارهای من وجود نداشت!یا اهنگ را ۱۰۰ بار گوش میادم و بعد خسته میشدم!کارها را نیمه کاره رها میکردم!بدون مشورن کارها را انجام میدادم و به زندگی خودم و اطرافیان گند میزدم!همیشه دنبال یک فرمول معجزه اسا برای رویارویی با زندگی میگشتم و به سیگار و مواد و روابط عاطفی و فیلم و سریال و ... میرفتم انهم در نوع دیوانه وار و افراطی!
به انزوا میرفتم و به حال خود افسوس میخوردم!یا میگذاشتم حقم را پایمال کنم و یا بروش نادرست برای احقاق حقم اقدام میکردم!
رنجش و خشم و زیاده روی و نقصهای دیگر که برای ادامه زندگی بلد بودم بیش از پیش مرا منزوی میکرد و فقط مصرفم را بالاتر میبرد
در دوران بهبودی هم اشتباهات زیادی مرتکب شدم اما خیلی کمتر. فقط میدانم اختیار زندگی و تعادل را از دست داده بودم و در قدمهای بعدی زندگیم را به خدا سپردم و اوضاع روبراه بود اما وقتی پس میگرفتم باز دوباره به گرداب نواقصم فرو میروم
به انزوا میرفتم و به حال خود افسوس میخوردم!یا میگذاشتم حقم را پایمال کنم و یا بروش نادرست برای احقاق حقم اقدام میکردم!
رنجش و خشم و زیاده روی و نقصهای دیگر که برای ادامه زندگی بلد بودم بیش از پیش مرا منزوی میکرد و فقط مصرفم را بالاتر میبرد
در دوران بهبودی هم اشتباهات زیادی مرتکب شدم اما خیلی کمتر. فقط میدانم اختیار زندگی و تعادل را از دست داده بودم و در قدمهای بعدی زندگیم را به خدا سپردم و اوضاع روبراه بود اما وقتی پس میگرفتم باز دوباره به گرداب نواقصم فرو میروم
تمام ارسالهایم تجربه گذشته ام است و دیدم نسبت به بهبودی تغییر کرده است و اینها نیست