2014-04-08، 02:58
درهمان موقع احساس خطر کردم چون داستانهای وحشتناکی از قماربازانی که زن و دختران و خانه و زندگی خود را پای بساط میگذارند را تعریف میکردند و من هم ترسیدم و در اولین اقدام فوراً نمازی خواندم و توبه کردم و به دو روز نکشید توبه شکستم و همین توبه کردن را در قم و مشهد هم انجام دادم و به چند هفته نکشید که وسوسه بازی و بودن در کنار دوستان همبازی و حضور در محل بازی که خودش به اندازه کافی وابستگی و اعتیاد داشت. اجازه نمیداد که من به توبه ام پایبند باشم. اما یک ترس و استرس آزار دهنده در وجودم بود و اجازه نمیداد راحت بخوابم و من هم به دکتر مراجعه میکردم تا با داروهایش ساعتی بخوابم. ترس از آینده باعث میشد که برای قمار و شرط بستن فکری بکنم و معمولاً افکار من روی تقلب و ساخت و پاخت و دسته بندی و یارگیری دور میزد و امکان نجات خودم را از این گرداب که خودم و زندگیم را در خودش به درون نابودی میکشاند. من هم تنها با جایگزین کردن این بازی با آن بازی و شرط بندی های رسمی در قهوه خانه ها شرط می بستیم را بلد بودم.