2014-04-08، 03:32
در ابتدا اصلا به این موضوع فکر نمیکردم و اگر احساسی هم داشتم روی زرنگی خودم میگذاشتم. غرور و انکارم اجازه دیدن نمیداد که متوجه شوم من در پای بساط آبرو و شرافت و انسانیت و عاطفه خودم را گرو گذاشته ام، قماربازی و شرطبستن یک اعتیاد معمولی مانند بقیه اعتیادها نیست. گاهن احساس میکردم مانند گرگها در کمین دوستانم نشسته ام و آنها هم همین خیال را داشتند. قماربازی یک نبرد واقعی بود و هیچکسی دوست نداشت در این نبرد بازنده باشد، در عرصه قمار هرکسی برای بردن رقیب خودش دست به هرکاری میزد. در این وادی دوست و برادر و آشنا بعنوان دشمن محسوب شده و برای بیرون کردن هم هرحقه و کلک مجاز میشد. درسال 46 یک قمارخانه در باغی حوالی شمس آباد احداث کردم و بخاطر امنیت بیشتر با فامیلی شریک شدم و به دوماه نرسید که به شریکم نارو زدم و با خیانتی که کردم این دوست سالها برایم دسیسه میچید و چندین بار بطور علنی به من کلک زد و چپم را برد.