2014-04-08، 03:49
برادر و چندتن دیگر از فامیل خودشان رفیق بازی بودند، اما نگران فرزندانم بودم که به قمار و شرطبندی کشیده نشوند و همسرم هم اطلاعات دقیقی از من و قمار و شرطبستنم نداشت و منهم علاقه نداشتم که بازی کند و حتی با او پاسور برای سرگرمی هم بازی نمیکردم. همان موقع هم میدانستم که دچار چه بدبختی بزرگی شده بودم و حتی مایل نبودم دشمن هم به این اعتیادها گرفتار شود. یک ترسی هرچند کهنه در وجودم بود که مبادا فرزندانم متوجه قمار و اعتیادهای دیگرم شوند و وجه خودم را از دست بدهم. من قابلیت پدری را از دست دادم دقیقاً از همان وقتی که با پولی که داشتم میتوانستم برای دخترم کفش بگیرم، اما دروغی گفتم ندارم و همان شب چندین برابر پول درخواستی دخترم را باختم و گناهش را گردن دخترم و همسرم انداختم و بعداز اومدن از بازی هردو را کتک زدم.