2014-04-09، 11:30
این مسئله برای من بسیار متهورانه بود که زندگیم را به خداوندی که خودم درک میکردم بسپارم و یا واگذار کنم و من معنی سپردن را می دانستم که مانند سپردن امانتی به کسی مورد اطمینان است . برای من خداوند انچنان قابل اعتماد و مطمئن نبود لذا مدتها با مسئله سپردن برایم سخت و حتی باور نکردنی بود. تا اینکه در یک مسئله بغرنج گفتار شدم بدون اینکه گناهی داشته باشم از من شکایتی شد و من به دادگاه احضار شدم و طرف مقابل یک خانم میانسالی بود و برای خودش 5 نفرهم شاهد آورده بود و در سالن انتظار دادگاه من را تهدید میکرد و من هم بسیار ترسیده بودم که یاد دعای ارامش و دعای قدم سوم و اصول سپردن افتادم و با خودم گفتم حالا وقت امتحان کردن اصول سپردن است و من بعد از این دعا و سپردن با آرامش خاصی وارد دادگاه شدم و در مقابل قاضی حرفم را بدون ترس و صادقانه زدم و بدون داشتن نتیجه در انتظار نشستم و یکی از معجزات خداوند را مقابل چشمانم دیدم و دست خداوند از آستین قاضی بیرون آمد و طرف محکوم و جریمه شد و من تبرعه شدم و چندین اتفاق دیگر باعث شد که نظرم را نسبت به خداوند عوض کنم و متوجه شدم من راجع به خداوند نظری مغرضانه و غیر صادقانه داشتم . خداوند در همه حال مراقب کامل من بود و این من بودم که با ریسک و قمار و اعتیاد زندگیم را به لبه پرتگاه کشانده بود و در تمام این اوضاع خداوند دستم را رها نکرده بود و من از آن روز اراده پوشالی و قدرت کوچک و زندگی خودم را به او واگذار کردم.