2014-05-08، 12:00
دوباره دلتنگی
شب است و یاد چشمانت مرا خونین جگر کرده
سکوت محض بعد از تو دلم را در به در کرده
دوباره یک غزل دارم هزاران حرف تکراری
من و شعر و گل یاد عزیزی که سفر کرده
تو رفتی و میان ما هر آنچه بوده پایان یافت
ولی عکس تو داغم را از امشب تازه تر کرده
تو که با رفتنت دیگر حیاط خانه پوسیده
دل قرص چکاوک ها کمی حس خطر کرده
نمی دانم کجا اما فقط دیدم که می رفتی
یکی هم لحظه ی آخر دل من را خبر کرده
تمام شعر های من فدای یک کلام تو
نمی دانم دلم شب را چگونه بی تو سر کرده
و بغض کهنه ام دیگر شکسته در گلوی من
هوای این شب ابری به چشمانم اثر کرده
آسمون خدا که نه اما تو یکی از ابری ترین شبای آسمون دلم جات خیلی خالی بود !
شب است و یاد چشمانت مرا خونین جگر کرده
سکوت محض بعد از تو دلم را در به در کرده
دوباره یک غزل دارم هزاران حرف تکراری
من و شعر و گل یاد عزیزی که سفر کرده
تو رفتی و میان ما هر آنچه بوده پایان یافت
ولی عکس تو داغم را از امشب تازه تر کرده
تو که با رفتنت دیگر حیاط خانه پوسیده
دل قرص چکاوک ها کمی حس خطر کرده
نمی دانم کجا اما فقط دیدم که می رفتی
یکی هم لحظه ی آخر دل من را خبر کرده
تمام شعر های من فدای یک کلام تو
نمی دانم دلم شب را چگونه بی تو سر کرده
و بغض کهنه ام دیگر شکسته در گلوی من
هوای این شب ابری به چشمانم اثر کرده
آسمون خدا که نه اما تو یکی از ابری ترین شبای آسمون دلم جات خیلی خالی بود !
مشگل اینه که به بعضیا بیشتر از حدشون بها دادم