2014-05-14، 03:28
بارخداوندا !
چون مرا در رحم آوردي و بيافريدي در ظلمات عجزم بخوابانيدي و چون در وجود آوردي معده گرسنه را با من همراه كردي تا چون در وجودم آمدم از گرسنگي گريستم، چون مرا در گهواره نهادي پنداشتم كه فرج آمد پس دست و پايم بستند و خسته ام كردند، چون عاقل و سخنگوي شدم گفتم بعد اليوم آسوده نمايم ولي به معلمم دادند و به چوب ادب دمار از روزگارم برآوردند و از وي ترسان بودم، چون از آن در گذشتم شهوت بر من مسلط كردي تا از تيزي شهوت به چيز ديگري نمي پرداختم و چون از بيم زنا و عقوبت فساد، زني را در نكاح آوردم فرزندانم در وجود آوردي و شفقت ايشان در درونم گماشته و در غم خورش و لباس ايشان عمرم ضايع كردي و چون از آن در گذشتم پيري و ضعف بر من گماشته و درد اعضا بر من نهادي و چون از آن درگذشتم گفتم مگر چون وفات من در رسد بياسايم ولي بدست ملك الموت گرفتارم كردي تا به تيغ بيدريغ جان من قبض كرد، چون از اين گذشتم در لحد تاريكم نهادي و در آن تاريكي و عاجزي دو شخص فرستاديكه خداي تو كيست؟ و مذهب تو چيست؟ و چون از جواب برستم از گورم برانگيختي و در قيامت ندامت نامه ام بدست دادي كه :« اقراء كتابك»
خداوندا كتاب من اينست كه گفتم، اين همه مانع بود از طاعت و براي چندين تعب و رنج شرط خدمت تو كه خداوندي بجاي نياوردم، تو را از آمرزيدن و گناه عفو كردن مانع چيست؟
چون مرا در رحم آوردي و بيافريدي در ظلمات عجزم بخوابانيدي و چون در وجود آوردي معده گرسنه را با من همراه كردي تا چون در وجودم آمدم از گرسنگي گريستم، چون مرا در گهواره نهادي پنداشتم كه فرج آمد پس دست و پايم بستند و خسته ام كردند، چون عاقل و سخنگوي شدم گفتم بعد اليوم آسوده نمايم ولي به معلمم دادند و به چوب ادب دمار از روزگارم برآوردند و از وي ترسان بودم، چون از آن در گذشتم شهوت بر من مسلط كردي تا از تيزي شهوت به چيز ديگري نمي پرداختم و چون از بيم زنا و عقوبت فساد، زني را در نكاح آوردم فرزندانم در وجود آوردي و شفقت ايشان در درونم گماشته و در غم خورش و لباس ايشان عمرم ضايع كردي و چون از آن در گذشتم پيري و ضعف بر من گماشته و درد اعضا بر من نهادي و چون از آن درگذشتم گفتم مگر چون وفات من در رسد بياسايم ولي بدست ملك الموت گرفتارم كردي تا به تيغ بيدريغ جان من قبض كرد، چون از اين گذشتم در لحد تاريكم نهادي و در آن تاريكي و عاجزي دو شخص فرستاديكه خداي تو كيست؟ و مذهب تو چيست؟ و چون از جواب برستم از گورم برانگيختي و در قيامت ندامت نامه ام بدست دادي كه :« اقراء كتابك»
خداوندا كتاب من اينست كه گفتم، اين همه مانع بود از طاعت و براي چندين تعب و رنج شرط خدمت تو كه خداوندي بجاي نياوردم، تو را از آمرزيدن و گناه عفو كردن مانع چيست؟