کمی تا قسمتی ابریست چشمان توانگاری سوارانی که در راهند میگویند میباری
مبادا بعد از آن دیدارهای خیس رویایی مرا در حسرت چشمان ناز خویش بگذاری ؟
هوا سرد است و نعش صبح در این جاده میرقصد عطش دارم بگو کی بر دلم یک ریز میباری
رنج تنهائى بهتر از گدائی محبت است
مبادا بعد از آن دیدارهای خیس رویایی مرا در حسرت چشمان ناز خویش بگذاری ؟
هوا سرد است و نعش صبح در این جاده میرقصد عطش دارم بگو کی بر دلم یک ریز میباری
رنج تنهائى بهتر از گدائی محبت است
مشگل اینه که به بعضیا بیشتر از حدشون بها دادم