2014-06-02، 10:23
زندگانی گر مرا عمری هرسان کرد و رفت .....
مشکل ما را بمردن خوب آسان کرد و رفت
جغد غم هم در دل ناشاد ما ساکن نشد ......
. آمد و این بوم را یکباره ویران کرد و رفت
جانشین جم نشد اهریمن از جادوگری ......
چند روزی تکیه بر تخت سلیمان کرد و رفت
پیش مردم آشکارا چون مرا دیوانه ساخت ...
روی خود را آن پری از دیده پنهان کرد و رفت
وانکرد از کار دل چون عقده باد مشکبوی ....
گردشی در چین آن زلف پریشان کرد و رفت
پیش از اینها در مسلمانی خدائی داشتم...........
بت پرستم آن نگار نامسلمان کرد و رفت
با رمیدنهای وحشی آمد آن رعنا غزال ........ فرخی را با غزل سازی غزلخوان کرد و رفت
مشکل ما را بمردن خوب آسان کرد و رفت
جغد غم هم در دل ناشاد ما ساکن نشد ......
. آمد و این بوم را یکباره ویران کرد و رفت
جانشین جم نشد اهریمن از جادوگری ......
چند روزی تکیه بر تخت سلیمان کرد و رفت
پیش مردم آشکارا چون مرا دیوانه ساخت ...
روی خود را آن پری از دیده پنهان کرد و رفت
وانکرد از کار دل چون عقده باد مشکبوی ....
گردشی در چین آن زلف پریشان کرد و رفت
پیش از اینها در مسلمانی خدائی داشتم...........
بت پرستم آن نگار نامسلمان کرد و رفت
با رمیدنهای وحشی آمد آن رعنا غزال ........ فرخی را با غزل سازی غزلخوان کرد و رفت
"اندکی صبر سحر نزدیک است"