2014-06-02، 05:34
بله! به خاطر احساس گناهی که دارم ، هنوز هم نمیتوانم ارتباط درستی با نیروی برترم داشته باشم!
در گذشته گاهی اوقات نماز میخواندم یا دعا میکردم ... اما اینها بیشتر به خاطر ترس از حرف مردم و یا سوء استفاده از آن ، برای رسیدن به خواسته هایم بود! نمیخواستم آنها فکر کنند ، آدم بی دین و کافری هستم! قصد واقعی من از این کارها ارتباط با خدا نبود! می خواستم مردم مرا بپذیرند و قبول داشته باشند! حالا هم که در انجمن هستم و نگرشم تقریبا عوض شده ترس از پذیرفته نشدن توسط خدا آزارم میدهد!
عدم اعتماد کافی به خدا ( نیروی برتر ) باعث میشود نتوانم ارتباط محکمی با او برقرار کنم . البته ناامید نیستم . میدانم اعتماد به نیروی برتر یک پروسه است و یک شبه اتفاق نمی افتد! دوست دارم با استفاده از اصول روحانی نهفته در قدمها این اعتماد را بیشتر کنم ، اما برخی از نواقصم این اجازه را به من نمیدهد! به همین دلیل فعلا بین بیماری و سپردن اراده و زندگیم به نیروی برتر گیر کرده ام!
در گذشته گاهی اوقات نماز میخواندم یا دعا میکردم ... اما اینها بیشتر به خاطر ترس از حرف مردم و یا سوء استفاده از آن ، برای رسیدن به خواسته هایم بود! نمیخواستم آنها فکر کنند ، آدم بی دین و کافری هستم! قصد واقعی من از این کارها ارتباط با خدا نبود! می خواستم مردم مرا بپذیرند و قبول داشته باشند! حالا هم که در انجمن هستم و نگرشم تقریبا عوض شده ترس از پذیرفته نشدن توسط خدا آزارم میدهد!
عدم اعتماد کافی به خدا ( نیروی برتر ) باعث میشود نتوانم ارتباط محکمی با او برقرار کنم . البته ناامید نیستم . میدانم اعتماد به نیروی برتر یک پروسه است و یک شبه اتفاق نمی افتد! دوست دارم با استفاده از اصول روحانی نهفته در قدمها این اعتماد را بیشتر کنم ، اما برخی از نواقصم این اجازه را به من نمیدهد! به همین دلیل فعلا بین بیماری و سپردن اراده و زندگیم به نیروی برتر گیر کرده ام!
حتی روز " مرگم " هم تفاهم نخواهیم داشت
من اون روز سفید می پوشم
وتو سیاه
من اون روز سفید می پوشم
وتو سیاه