2014-06-15، 07:15
یكی از فانتزیام اینه كه یه پیرمرد پول دار تصادف كنه من برسونمش بیمارستان و نجاتش بدم اونم ..
با بچه هاش مشكل داشته باشه تمام زندگیش به نام من بزنه و بمیره ...
.وقتی بچه هاش منو پیدا میكنن كه پول هایشون را بگیرن همه چیز بندازم
جلوشون بگم بردارید نامردها اونی كه با ارزش بود پدرتون بود
با بچه هاش مشكل داشته باشه تمام زندگیش به نام من بزنه و بمیره ...
.وقتی بچه هاش منو پیدا میكنن كه پول هایشون را بگیرن همه چیز بندازم
جلوشون بگم بردارید نامردها اونی كه با ارزش بود پدرتون بود
"اندکی صبر سحر نزدیک است"