2014-06-27، 12:16
بگذار بگريم من و بگذار بگريم
بگذار در اين نيمه شب تار بگريم
در ماتم پژمردن گلهاي اميدم
بگذار که چون ابر به گلزار بگريم
مرغ دل من پر زد و افتاد به دامش
بگذار بر اين مرغ گرفتار بگريم
غمخوار من خسته بجز ديده ي من نيست
بگذار به غمخواري خود زار بگريم
او رفت و اميد دل من دور شد از من
بگذار که در دوري دلدار بگريم
در ورطه ديوانگي ام مي کشد اين عشق
بگذار براين عاقبت کار بگريم
او خنده زنان رفت و مرا اشک فشان کرد
بگذار بگريم من و بگذار بگريم
مريم ملک ابراهيمي
بگذار در اين نيمه شب تار بگريم
در ماتم پژمردن گلهاي اميدم
بگذار که چون ابر به گلزار بگريم
مرغ دل من پر زد و افتاد به دامش
بگذار بر اين مرغ گرفتار بگريم
غمخوار من خسته بجز ديده ي من نيست
بگذار به غمخواري خود زار بگريم
او رفت و اميد دل من دور شد از من
بگذار که در دوري دلدار بگريم
در ورطه ديوانگي ام مي کشد اين عشق
بگذار براين عاقبت کار بگريم
او خنده زنان رفت و مرا اشک فشان کرد
بگذار بگريم من و بگذار بگريم
مريم ملک ابراهيمي