2014-07-18، 07:31
در گذشته اشخاص زیادی بودن که من بشدت از آنها رنجش داشتم و این رنجش هر روز بیشتر می شد تا تبدیل به کینه های بزرگ و بزرگتر می شدند. در آن زمان من خودم را انسان فهمیده وباکمالاتی می دانستم ،که همۀ اعمال و رفتارم منطقی بودند و دیگران در حق من ظلم میکردند و من قربانی بودم اما با کار کرد قدمها ،وبا تغییر نگرش و طرز فکر من ،جریان برعکس شد. انسانهای اطرافم اکثراً انسانهای سالمی بودنند که زندگی خودشان را داشتندو شاد بودند ودر مقابل من هم هیچ مسئولیتی نداشتند،اما توقع وانتظارات من از آنها باعث رنجشم از آنها میشد با گرفتن ترازم متوجه شدم من سلامت عقل نداشتم ،واقرار و پذیرش این موضوع زندگی را برایم آسانتر کرد. واین بار سنگین را از دوشم برداشتم واحساس رهایی از رنجش به من کمک کرد تا مسیر بهبودی را بهتر پیش ببرم
دوست داشتن دل می خواهد نه دلیل