2014-08-14، 03:32
در گذشته شادی من دستان بیمارم و به خواست او بود هر وقت او شاد بود من هم خوشحال بودم و ناراحتی من نیز تحت تاثیر او قرار داشت .و او نیروی برتر بود.من حق شادی را در کنار خانواده نداشتم چون او بدش میامد و این باعث میشد که من شادی را بیرون جستجو کنم و به تنهایی نمیتوانستم شاد باشم و خودم هو تلاشی برای شادی و خوشحال کردن خود نمی کردم. اما امروز الاتین به من یاد داد که من مسول شادی و ناراحتی خود هستم و بیمارم را از رفتارش جدا میکنم و خدا گونه به او نگاه میکنم در این صورت است که پذیرشم را برای بیمارم بالا میبرم و او را سوای مشکلاتش دوست بدارم
![تصویر: images/smilies/heart.gif تصویر: images/smilies/heart.gif](images/smilies/heart.gif)