2014-08-23، 09:46
دلم را چون اناري كاش يكشب دانه ميكرد
به دريا ميزدم ، در باد و آتش خانه ميكردم ....
چه ميشد آه ....اي موساي من منهم شبان بودم ....
تمام روز و شب زلف خدا را شانه ميكردم ....
نه از ترس خدا ، از ترس اين مردم ، به محرابم...
اگر ميشد ، به افسانه شبي رنگ حقيقت زد ...
چه مستي ها كه هر شب در سر شوريده مي افتاد ....
چه بازي ها كه هر شب با دل ديوانه ميكردم ....
يقين دارم سر انجام من از اين خوبتر ميشد ....
اگر از مرگ هم چون زندگي پروا نميكردم ....
سرم را مثل سيبي سرخ صبحي چيده بودم كاش ...
دلم را چون اناري كاش يكشب دانه ميكردم ....
به دريا ميزدم ، در باد و آتش خانه ميكردم ....
چه ميشد آه ....اي موساي من منهم شبان بودم ....
تمام روز و شب زلف خدا را شانه ميكردم ....
نه از ترس خدا ، از ترس اين مردم ، به محرابم...
اگر ميشد ، به افسانه شبي رنگ حقيقت زد ...
چه مستي ها كه هر شب در سر شوريده مي افتاد ....
چه بازي ها كه هر شب با دل ديوانه ميكردم ....
يقين دارم سر انجام من از اين خوبتر ميشد ....
اگر از مرگ هم چون زندگي پروا نميكردم ....
سرم را مثل سيبي سرخ صبحي چيده بودم كاش ...
دلم را چون اناري كاش يكشب دانه ميكردم ....
خدا را دوست دارم ....
*********** ابر را در بيكرانه آسمان ميگرياند ، تا غنچه ي حقيري را روي زمين بخنداند ....