2014-08-29، 02:35
- آنچه مردان از زنان میخواهند
به ساعتم نگاه میکنم، وقت رفتن به خانه است. کتم را برمیدارم و کاغذهای روی میز کارم را مرتب میکنم. از اتاق کارم بیرون میآیم. در مسیر خانه چه فکرها که در سرم نمیگذرد، چه رویاها که ندارم.چون معمولاً هر روز بعدازظهر ساعت شش که به طرف خانه میروم یک حس گرسنگی سراغم میآید. پس اولین فکری که به ذهنم میرسد این است که ای کاش وقتی برسم خانه یک چیز خوشمزه برایم آماده باشد. یعنی وقتی درِ خانه را باز میکنم، از بوی آن مست شوم. اما کمی که جلوتر میروم به یاد کارهای اداره میافتم که نیمهکاره مانده است و رئیس فردا از من میخواهد آنها را تمام کنم. شاید فردا کلی کار دیگر هم هیئتمدیره به طرفم سرازیر کند. سوار اتوبوس که میشوم باز به یاد خانه میافتم و سفارشهای خریدی که همسرم داده، اما وقتی دستم را در جیبم میکنم و چرتکهای میاندازم، میبینم که پول کم دارم. اما به هر حال میتوان چیزهایی از آنها را گرفت و سر و ته قضیه را هم آورد و خانم را راضی کرد. ولی ای کاش میشد همینها و چیزهای دیگر را به او بگویم. مثلاً بگویم: ـ وقتی تلویزیون تماشا میکنم، با من صحبت نکن. راجع به دوستانت و هزاران هزار مسئلهٔ دیگر با من صحبت نکن، چون اعصابم خطخطی میشود. اگر میخواهی با من صحبت کنی منتظر بمان تا بازی فوتبال تمام شود، چون نه از حرفهای تو چیزی میفهمم و نه از برنامهٔ تلویزیون لذت میبرم. ـ زمانیکه رانندگی میکنی، اشکالی ندارد بیباکیات را به رُخ سایر رانندهها بکشی. اما وقتی سپر ماشین به ماشین جلویی میخورد یا چراغ قرمز را رد میکنی و موقع هزار بیقانونی دیگر که پلیس جریمهات میکند، غورش را سر من نزن. دلم میخواهد به تو بگویم وقتی کنار تو در ماشین نشستهام و تو رانندگی میکنی، خیلی میترسم. ـ از ابراز احساسات کردن بیحساب در مورد یک ماجرا خودداری کن. میدانی وقتی با صدای بلند نظرت را راجع به یک فیلم یا لباس یا هر چیز دیگری بیان میکنی، درست است که خودت خیلی لذت میبری، ولی فکری هم به حال من بکن. ـ من با دوستانم شوخی دارم. ما لقبهایی به هم دادهایم و شوخیهایی بینمان رایج است. تو جدی نگیر و سرم غُر نزن که چرا بددهن شدهام و با دوستان و رفقایم شوخی میکنم. بدانکه من برای تداوم رابطهٔ دوستانهام باید از این شوخیها بکنم پس آنها را جدی نگیر. ـ یادت میآید یک روز که میخواستی با دوستانت به سینما بروی، گفتی جوّ زنانه است و مرا دعوت نکردی؟ من هم دلم میخواهد چنین تصمیمی با دوستانم بگیرم. ـ چیزهایی که اشک تو را درمیآورد شاید برای من ناراحتکننده نباشد، بلکه خندهدار هم باشد. پس سعی نکن با حرفهای احساسیات اشک مرا دربیاوری. ـ ای کاش دمدمیمزاج نبودی و اینطور نبود که فقط وقتی کادویی برایت میخرم یا کاری برایت انجام میدهم یا هنگام گردش دوستم داشته باشی. ـ ای کاش وقتی هر بار حقوق ماهانهات را میگیری مقدارش را به رُخ من نکشی. باور کن اگر با پول خودم برایم لباس بخری، آن لباس برایم دوستداشتنیتر است تا اینکه با درآمد خودت بهعنوان هدیه بخری. ـ میدانی من بهعنوان یک مرد و سرپرست خانواده خیلی دوست دارم همیشه یک سطح یا یک رتبه بالاتر از تو باشم. مثلاً اگر نمرهٔ تو ۹۰ است من دوست دارم ۹۱ باشم. نمیخواهم فکر کنی پیشرفت تو را نمیپذیرم یا خدایی ناکرده حسادت میکنم، نه. تو از طبیعت ما مردها بیاطلاعی و فکر میکنی میتوانی مثل همجنسانت با من رفتار کنی. اینکه میگویم طبیعتم با تو فرق دارد به معنای اعتقاد به تبعیض جنسیتی نیست؛ ما هر دو انسانیم و خداوند استعدادها و تواناییهای خاصی در وجودمان گذاشته، اما با تمام اینها دلم میخواهد گامی جلوتر از تو بردارم! ـ دوست دارم به این نکته اعتراف کنم که شما زنها سیاستمداران خیلی قابلی هستید. بارها خواستهام بگویم در طول مدت زندگی مشترکمان چندینبار از تو رودست خوردهام. من ندانسته به خواستههای تو عمل کردهام و نتایج آن چه مثبت چه منفی همه به دلیل سیاستهای تو بوده است. صادقانه میگویم که گاهی یک دختر ساده و معمولی چنان سیاست هوشمندانهای دارد که ما مردها از پس آن برنمیآییم. وقتی به یاد کارهایی میافتم که بهطور ناخودآگاه برای تو انجام دادهام به این نتیجه میرسم که هوش و درایت تو مرا به انجام کارها تشویق کرده. درست است که پیشینیان ما گفتهاند مردان بزرگ در دامان زنان پرورش یافتهاند اما این مردی و مردانگی در ما اکتسابی است در حالیکه فکر میکنم زنانگی در شما بهطور غریزی وجود دارد. ـ دلم نمیخواهد وقتی خسته به خانه برمیگردم بیدلیل جر و بحث به راه بیندازی. درست است که تو هم فعالیت زیادی داری و پا به پای من خارج از خانه کار میکنی ولی باید بدانی که فعالیت خارج از خانه به خواست خودت بوده، بنابراین نباید وظایف اصلیات را بهعنوان یک زن فراموش کنی. من فقط از تو آرامش میخواهم و بس، پس چرا بیدلیل جنگ اعصاب راه میاندازی و سعی میکنی دیگران از منازعاتمان مطلع شوند. ـ و آخر اینکه میزان وفاداری من نسبت به خودت را درک کن. اگر به من اعتماد کامل داشته باشی شک نمیکنی که هیچ خیانتی به تو نخواهم کرد. بدان که ما مردها ضعیفتر از آنیم که بتوانیم بهتنهایی زندگیمان را بچرخانیم. بیشتر از آنچه شما به ما نیاز دارید ما به شما نیاز داریم. همسر من هم مثل بیشتر همسرهای این دوره و زمانه از حرفهای من بیخبر است. باز هم با رسیدن به در منزل، محبتِ احترامآمیزِ باطنیام مانع میشود که آنها را بهطور شفاهی برای همسرم بگویم. پس با فراموش کردن این خواستهها وارد خانه میشوم، اما نه از بوی غذایی که انتظارش را دارم خبری است و نه از همسرم. کمی بعد با خودم کنار میآیم و سعی میکنم خواستههایم را در برگهای یادداشت کنم. حالا که جرئت پیدا کردهام احساساتم را بیان کنم از شما میپرسم: فکر میکنید اگر همسرم یادداشت مرا بخواند و درخواستهایم را ببیند چه واکنشی از خود نشان خواهد داد؟ |
پروردگارا ! از حمایت بیکرانت بی نهایت سپاسگزارم !!