2014-09-01، 01:02
خلوت نشين خاطر ديوانه ي مني ....
افسونگري و گرمي افسانه ي مني ...
بوديم با تو همسفر عشق سالها ...
اي آشنا ، نگاه كه بيگانه ي مني !!!...
هر چند شمع بزم كساني هنوز ...
آتش فروز خرمن پروانه ي مني ....
چون موج سر به سخره ي غم كوفتم ز درد ...
درو از تو اي كه گوهر يك دانه ي مني ....
خالي مباد ساغر نازت كه جاودان ....
شور افكني و ساقي ميخانه ي مني ...
آنجا كه سرگذشت غم شاعران بود ....
نازم تو را كه گرمي افسانه ي مني ...
افسونگري و گرمي افسانه ي مني ...
بوديم با تو همسفر عشق سالها ...
اي آشنا ، نگاه كه بيگانه ي مني !!!...
هر چند شمع بزم كساني هنوز ...
آتش فروز خرمن پروانه ي مني ....
چون موج سر به سخره ي غم كوفتم ز درد ...
درو از تو اي كه گوهر يك دانه ي مني ....
خالي مباد ساغر نازت كه جاودان ....
شور افكني و ساقي ميخانه ي مني ...
آنجا كه سرگذشت غم شاعران بود ....
نازم تو را كه گرمي افسانه ي مني ...
خدا را دوست دارم ....
*********** ابر را در بيكرانه آسمان ميگرياند ، تا غنچه ي حقيري را روي زمين بخنداند ....