2014-09-03، 08:49
از ماشین که پیاده شدم چشمم به پسرک برادرم افتاد
که دارد از کنارم می گذرد
که دارد از کنارم می گذرد
همانی که بچه ها میگویند مرا عاشق خودش کرده!!!!!
نگاه میگیرم از اونگاه میکشم تا بهاربهاری که دارد از ته کوچه میدودتی شرت روشنی به تن دارد با شلوار کوتاهدر اغوش میکشم اش" چطوری خوشگل من؟! "موهای طلایی را دورش ریخته و لپ های اش گل انداخته اند" خوبم "می بوسم اشنه یک بار،هزار بارگشتن با اون به همان اندازه که ولع بوسیدن و در اغوش کشیدن اش را داردارامش هم داردارامشی که این روزها عجیب برای قلب ناارام ام لازم استدست اش را میگیرمبا او قدم میزنمصدایم میکنداو را می بوسمنه...ببخشید...غرقه بوسه میکنم!
دوستش دارمانقدری که گاهی دلم ضعف میرود برای بودن اشبرای دیدن اشبرای خنده هایشاری بودنش ارامشی دارد
همانگونه که خدا دارد
دوستش دارمانقدری که گاهی دلم ضعف میرود برای بودن اشبرای دیدن اشبرای خنده هایشاری بودنش ارامشی دارد
همانگونه که خدا دارد
موفقیت یک انتخاب است نه یک اتفاق