2014-09-07، 01:09
از لحاظ جسمي اول ظاهر مرا تحت تأثير خود قرار دادو در واقع وابستگي براي جسم من ايجاد شد . يعني شرايطي پيدا كردم كه وابسته به مصرف شدم . از لحاظ رواني بيماري اعتياد مرا تبديل به انساني كاملاٌ منزوي و گوشه گير و تنها كرده بود .به طوري كه هميشه در تنهائي خود ميرفتم تأثير رواني ديگري داشت كه وسوسه است . اكنون نيز با آن درگير هستم . از لحاظ روحاني و معنويت مرا كاملاٌ از معنويات جدا كرده بود .به خاطر جداشدن از معنويات از مذهب خود نيز جدا شده بودم و فقط از آن به عنوان يك ماسك استفاده مي كردم .خدائي نميشناختم و از آن به عنوان ماسك استفاده مي كردم از لحاظ احساسي نيز هميشه احساس پوچي مي كردم . در جهت كمك به بيماريم از خودم و ديگران سوء استفاده مي كردم اكنون نيز از لحاظ احساسي افراط و تفريط به خرج ميدهم . از كسي كه خوشم بيايد افراط به خرج ميدهم و از كسي كه بدم بيايد تفريط .از لحاظ رواني منفي گرا شده ام از لحاظ روحاني دچار خلأ روحاني شده ام و در پي همديگر نواقصم به حركت در مي آيد .در كل اثرات بيماري بر من انحراف فكري ،اشتغال فكري،خودمحوري،ازدست دادن سلامت عقل،احساس پوچي،احساس خودكم بيني،احساس ترس واحساسات منفي بوده است.
هرگز توان خود را در تغییر دادن خویش دست کم نگیر