2014-09-07، 01:14
چيزي كه مرا نابود كرد تأكيد و پافشاري بر ايده و افكار خودم بود . هر گاه به خود محوريم جواب بدهم احساس پيروزي و غرور ميكنم خود محوري براي من يعني اين كه وقتي در مقابل ديگران كم مي آورم خود محوري گل ميكند و سعي ميكنم به هر صورت او را دودره كنم و در اين مرحله شهامت اقرار از من گرفته مي شود چون به حق خودم نه واقفم نه اگاه و نه قانعم خود محور ي ميكنم پايه و اساس خود محوري در من توقع است در زماني كه من ابراز توانائي ميكنم و اظهار دانائي مي كنم حالت خود محوري از من سر مي زند . در هنگام خود محوري سعي مي كنم از ديگران كار بكشم خود محوري رابطه تنگاتنگ دارد با خود خواهي تأثير خود محوري براي خودم اين است كه نواقصم را به حركت در مي آورد .
تأثير خود محوري من براي ديگران اين است كه حق انتخاب را از ديگران مي گيرم و سعي ميكنم نظر و پيشنهاد خودم را به آنها تحميل كنم . در كل خود محوري مساوي است با خسارت . لحضات خوش و شاديها و لحضه هاي خوب زندگي آنها را برايشان تلخ مي كند . خود محوري باعث شد طرد شوم از اجتماع منزوي شدن زياده خواهي خود خواهي و .....
هرگز توان خود را در تغییر دادن خویش دست کم نگیر