2014-09-09، 03:28
به داداشم ميگم : برو عصاي آقا جون رو بيار ....ميگه آقا جون ميخاد بره ؟؟ ...
پ ن پ : ميخواد به اذن پروردگار عصا را تبديل به اژدها كنه .....
نفس نفس زنان خودم را به اتوبوس رسوندم .....راننده ميگه : سوار ميشي ؟
ميگم : پ ن پ آمدم سفر خوشي رو براتون آرزو كنم .....
زنگ زدم 110 ميگم : آقا اينجا دزد آمده ، ما گرفتيمش لطفا كسي را بفرستيد ...
مي پرسه : ميخواهيد شكايت كنيد ؟؟
پ ن پ شبيه زنگ زديم بگيم : وسيله همراهش نيست شما تا يه جايي برسونينش !!...تو خيابون نمونه اين موقع شب ...
رفتم دادگستري يارو ميگه : شكايت داريد ؟؟
گفتم : پ ن پ _ يه خورده برنج آورديم با ترازوي عدالت وزن كنيم ...
پ ن پ : ميخواد به اذن پروردگار عصا را تبديل به اژدها كنه .....
نفس نفس زنان خودم را به اتوبوس رسوندم .....راننده ميگه : سوار ميشي ؟
ميگم : پ ن پ آمدم سفر خوشي رو براتون آرزو كنم .....
زنگ زدم 110 ميگم : آقا اينجا دزد آمده ، ما گرفتيمش لطفا كسي را بفرستيد ...
مي پرسه : ميخواهيد شكايت كنيد ؟؟
پ ن پ شبيه زنگ زديم بگيم : وسيله همراهش نيست شما تا يه جايي برسونينش !!...تو خيابون نمونه اين موقع شب ...
رفتم دادگستري يارو ميگه : شكايت داريد ؟؟
گفتم : پ ن پ _ يه خورده برنج آورديم با ترازوي عدالت وزن كنيم ...
خدا را دوست دارم ....
*********** ابر را در بيكرانه آسمان ميگرياند ، تا غنچه ي حقيري را روي زمين بخنداند ....