2014-10-08، 01:09
31 فروردین a day at a time از کتاب اندیشه امروز
يكي از سازندهترين درسهايي كه در دوران بازپروري آموختهام گوش كردن به خود وتوجه به احساسات واقعي خود ميباشد. براي ساليان متمادي بيشتر توجه منمعطوف به ديگران و گفتار و رفتار آنها بوده است و تلاش براي اينكه چگونه رفتاركنم كه موجب رضايت ديگران شودجزئي از هويت من شده بود. اكنون نيز گاي فكرميكنم كه ديگران موجودات كاملتري هستند و من وظيفه دارم كه آنها را خشنودنمايم.امروز من به آرامي دريافتهام كه ميتوانم طرز تفكر خود را تغيير دهم و بيش ازخشنودي ديگران به رضايت خود بينديشم و به صدايي كه از اعماق وجودمبرميخيزد توجه بيشتري كنم با اين اميد كه چيزهايي را كه در ديگران جستجوميكنم، درخود بيابم.آيا من ميتوانم كه خود را به ديده احترام بنگرم و عواطف و احساساتي را كه در طولساليان دراز در وجود من بدون توجه وجود داشتهاند بپذيرم؟ آيا من پذيرفتهام كهگاهي نيازمند آنم كه فارغ از هياهوي جهان زماني را صرف گوش دادن به خود و بهاحساسات خود كنم و بدانم كه ناديده گرفتن آنها دليل وجود نداشتن آنها نيست؟
«احساسا ت تو متعلق به تو هستند»
يكي از سازندهترين درسهايي كه در دوران بازپروري آموختهام گوش كردن به خود وتوجه به احساسات واقعي خود ميباشد. براي ساليان متمادي بيشتر توجه منمعطوف به ديگران و گفتار و رفتار آنها بوده است و تلاش براي اينكه چگونه رفتاركنم كه موجب رضايت ديگران شودجزئي از هويت من شده بود. اكنون نيز گاي فكرميكنم كه ديگران موجودات كاملتري هستند و من وظيفه دارم كه آنها را خشنودنمايم.امروز من به آرامي دريافتهام كه ميتوانم طرز تفكر خود را تغيير دهم و بيش ازخشنودي ديگران به رضايت خود بينديشم و به صدايي كه از اعماق وجودمبرميخيزد توجه بيشتري كنم با اين اميد كه چيزهايي را كه در ديگران جستجوميكنم، درخود بيابم.آيا من ميتوانم كه خود را به ديده احترام بنگرم و عواطف و احساساتي را كه در طولساليان دراز در وجود من بدون توجه وجود داشتهاند بپذيرم؟ آيا من پذيرفتهام كهگاهي نيازمند آنم كه فارغ از هياهوي جهان زماني را صرف گوش دادن به خود و بهاحساسات خود كنم و بدانم كه ناديده گرفتن آنها دليل وجود نداشتن آنها نيست؟
«احساسا ت تو متعلق به تو هستند»
تمام ارسالهایم تجربه گذشته ام است و دیدم نسبت به بهبودی تغییر کرده است و اینها نیست