2013-11-16، 01:42
خوبم ، باور کن...
اشک ها را ریخته ام...غم ها را خورده ام....نبودن ها را شمرده ام......
این روزها که می گذرد خالی ام...خالی از خشم ،نفرت،دلتنگی وحتی ازعشق...
خالی ام از احساس....!
بگویید بر گورم بنویسند:
زندگی را دوست داشت ولی آن را نشناخت..
مهربان بود ولی مهر نورزید
طبیعت را دوست داشت ولی از آن لذت نبرد!
در آبگیر قلبش جنب و جوشی بود ولی کسی بدان راه نیافت..
در زندگی احساس تنهایی می نمود ولی هرگز دل به کسی نداد..
و خلاصه بنویسید زنده بودن را برای زندگی دوست داشت
نه زندگی را برای زنده بودن...
اشک ها را ریخته ام...غم ها را خورده ام....نبودن ها را شمرده ام......
این روزها که می گذرد خالی ام...خالی از خشم ،نفرت،دلتنگی وحتی ازعشق...
خالی ام از احساس....!
بگویید بر گورم بنویسند:
زندگی را دوست داشت ولی آن را نشناخت..
مهربان بود ولی مهر نورزید
طبیعت را دوست داشت ولی از آن لذت نبرد!
در آبگیر قلبش جنب و جوشی بود ولی کسی بدان راه نیافت..
در زندگی احساس تنهایی می نمود ولی هرگز دل به کسی نداد..
و خلاصه بنویسید زنده بودن را برای زندگی دوست داشت
نه زندگی را برای زنده بودن...
مشگل اینه که به بعضیا بیشتر از حدشون بها دادم