2014-11-01، 09:49
احساسات را مي توان به دو گونه تقسيم کرد: احساسات مثبت مانند شادي، عشق و احساسات منفي مانند خشم وغم. يکي از تفاوت هاي عمده احساسات منفي و مثبت در اين است که احساسات منفي هميشه در ما ميل شديدي را براي انجام يک عمل مشخص ايجاد مي کنند. مثلا وقتي خشمگين مي شويم، ميل شديدي به حمله ور شدن به آن چه خشم را در ما ايجاد کرده احساس مي کنيم، و يا وقتي مي ترسيم ميل شديدي به فرار کردن از موقعيت ترسناک را احساس مي کنيم. در اين موقعيت ها دامنه انتخاب هاي ما بسيار محدود شده و تنها يک يا دو عمل در آن لحظه به ذهن ما مي رسد. اعمالي که همواره براي بقاي انسان لازم است، چرا که اين احساس ها هميشه در موقعيت هاي تهديد کننده و خطرناک ايجاد مي شوند که اصولا احتياج به يک عکس العمل سريع و قاطعانه دارند.
پس احساس هاي منفي در موقعيت هاي خطرناک به ياري انسان مي آيد اما احساس هاي مثبت اصولا در شرايط بحراني اتفاق نمي افتند و ميل شديدي براي انجام يک عمل مشخص و فوري در ما به وجود نمي آورند. اما اين به معني بي اهميت بودن احساسات مثبت نيست زيرا براي بهتر مواجه شدن با چالش هاي زندگي احساسات مثبت است که به کمک ما مي آيد و مهارت ها، توانايي ها و عقايدي پايدار در ما ايجاد مي کند که در مسير رشد و شکوفايي به ما ياري مي رساند زيرا اين احساسات در موقعيت هايي اتفاق مي افتند که نيازي به يک واکنش سريع نيست، در نتيجه ذهن ما فرصت دارد گزينه هاي متعدد را در نظر بگيرد و به دنبال امتحان کردن راه هاي جديد و خلاقانه باشد.
برخلاف احساس هاي منفي که به طور مقطعي ما را در موقعيت هاي خطرناک ياري مي کنند، احساس هاي مثبت علاوه بر اثرات کوتاه مدت خود، اثرات بلند مدتي نيز در زندگي فرد دارند. اين احساس ها با گسترده تر کردن حوزه تمايلات و بازتر کردن فکر ما، منجر به ايجاد مهارت ها، توانايي ها و ايده هاي جديدي مي شوند که به نوبه خود، سيري صعودي به سوي رشد فردي و شکوفايي و سازش بهتر با محيط را باعث مي شوند.به عنوان مثالي ديگر احساس رضايت مندي را در نظر بگيريد. اين احساس منجر به کشف راه هايي جديد براي مثبت نگريستن به خود و جهان اطرافمان مي شود و اين بينش هاي جديد، ما را در گذران موفق تر زندگي مان ياري خواهد داد.
از طريق ايجاد احساس هاي مثبت فرد داناتر و انعطاف پذيرتر شده، روابط او با ديگران بهبود مي يابد و حتي سلامت جسمي او نيز ارتقا پيدا مي کند و اين فرايند صعودي در نهايت به سعادتمندي و سازگاري بهتر با محيط منتهي مي شود. در حاليکه احساس هاي منفي و بي حوصلگي به همراه تفکر منفي نگر و محدود، ما را در يک سير نزولي به سوي افسردگي سوق مي دهد.
و در آخر بايد گفت همواره بايد مراقب احساسات منفي که گاهي باعث بيماري در ما مي شود وحتي تاثيرات جبران ناپذيري را در زندگي ما مي گذارد، بود زيرا اين ما هستيم که ميزان تاثيراحساسات منفي را در وجودمان مي پذيريم، ما هستيم که مشکلات و ناملايمات زندگي را پلي مي بينيم براي بالا رفتن و پيروزي يا دره اي براي سقوط و نابودي!
پس احساس هاي منفي در موقعيت هاي خطرناک به ياري انسان مي آيد اما احساس هاي مثبت اصولا در شرايط بحراني اتفاق نمي افتند و ميل شديدي براي انجام يک عمل مشخص و فوري در ما به وجود نمي آورند. اما اين به معني بي اهميت بودن احساسات مثبت نيست زيرا براي بهتر مواجه شدن با چالش هاي زندگي احساسات مثبت است که به کمک ما مي آيد و مهارت ها، توانايي ها و عقايدي پايدار در ما ايجاد مي کند که در مسير رشد و شکوفايي به ما ياري مي رساند زيرا اين احساسات در موقعيت هايي اتفاق مي افتند که نيازي به يک واکنش سريع نيست، در نتيجه ذهن ما فرصت دارد گزينه هاي متعدد را در نظر بگيرد و به دنبال امتحان کردن راه هاي جديد و خلاقانه باشد.
برخلاف احساس هاي منفي که به طور مقطعي ما را در موقعيت هاي خطرناک ياري مي کنند، احساس هاي مثبت علاوه بر اثرات کوتاه مدت خود، اثرات بلند مدتي نيز در زندگي فرد دارند. اين احساس ها با گسترده تر کردن حوزه تمايلات و بازتر کردن فکر ما، منجر به ايجاد مهارت ها، توانايي ها و ايده هاي جديدي مي شوند که به نوبه خود، سيري صعودي به سوي رشد فردي و شکوفايي و سازش بهتر با محيط را باعث مي شوند.به عنوان مثالي ديگر احساس رضايت مندي را در نظر بگيريد. اين احساس منجر به کشف راه هايي جديد براي مثبت نگريستن به خود و جهان اطرافمان مي شود و اين بينش هاي جديد، ما را در گذران موفق تر زندگي مان ياري خواهد داد.
از طريق ايجاد احساس هاي مثبت فرد داناتر و انعطاف پذيرتر شده، روابط او با ديگران بهبود مي يابد و حتي سلامت جسمي او نيز ارتقا پيدا مي کند و اين فرايند صعودي در نهايت به سعادتمندي و سازگاري بهتر با محيط منتهي مي شود. در حاليکه احساس هاي منفي و بي حوصلگي به همراه تفکر منفي نگر و محدود، ما را در يک سير نزولي به سوي افسردگي سوق مي دهد.
و در آخر بايد گفت همواره بايد مراقب احساسات منفي که گاهي باعث بيماري در ما مي شود وحتي تاثيرات جبران ناپذيري را در زندگي ما مي گذارد، بود زيرا اين ما هستيم که ميزان تاثيراحساسات منفي را در وجودمان مي پذيريم، ما هستيم که مشکلات و ناملايمات زندگي را پلي مي بينيم براي بالا رفتن و پيروزي يا دره اي براي سقوط و نابودي!
پروردگارا ! از حمایت بیکرانت بی نهایت سپاسگزارم !!