2014-11-23، 11:53
نقش های مخرب خانواده
زمانی که یک معتاد در خانواده وجود دارد، به علت تاثيرات بيماری اعتياد و رفتارهای مخرب فرد معتاد، قواعد و مقرراتی که برای حفظ امنيت و زندگی عادی خانواده وجود دارند مختل می شوند. به این ترتیب تک تک اعضا هویت اصلی و آزادی عمل خود را از دست می دهند و دیگر نمی توانند آن طور که دوست دارند زندگی کنند به این خاطر که باید مقداری از وقت و انرژی خود را برای سر و سامان دادن کارها و برطرف ساختن مسائل و مشکلاتی که عضو معتاد خانواده به وجود می آورد صرف کنند. در اين ميان تغییراتی که در نقش ها و قواعد حاکم برخانواده بر اثر وجود یک معتاد به وجود می آید، خواه ناخواه باعث بروز بی ثباتی، بی نظمی، بدگمانی و ساير موارد غير قابل پيش بينی از اين دست می شود. مثلاً ممكن است که فرد معتاد به دليل ناتوانی و بيكاری مجبور به زندگی کردن در کنار والدین به همراه همسر و فرزندانش بوده و آنها را وادار به تامین مخارج زندگی خود نماید. در اين جا والدين او به جای اينكه به امورات ديگری نظير پرداختن به بقيه فرزندانشان مشغول باشند می بايست دائم در حال رسيدن به زندگی عضو معتاد خانواده بوده و از ديگر فرزندان خود غافل شوند. فرزندان ديگر نيز به همين دليل كمتر مورد توجه قرار گرفته و دچار انواع آشفتگی های روحی و روانی می شوند.
به علت برهم خوردن نظم طبیعی و تعادل خانواده، هر یک از اعضای آن نقشی را بر عهده می گیرند که با نقش معمول آنها تفاوت دارد. برای مثال، اگر پدر خانواده الکلی باشد در آن صورت مادر که به طور معمول وظیفه اش خانه داری و تربیت فرزندان است، مجبور می شود که نقش نان آور خانه را بر عهده بگیرد. فردی که به مشروبات الکلی معتاد است سر انجام رفتاری همانند رفتار یک کودک درد سر آفرین و سرکش را در پیش می گیرد. در این میان فرزندان خانواده نیز نقشی متفاوت از آنچه که باید داشته باشند بر عهده می گیرند تا به مادر خود که تلاش می کند چرخ زندگی را بگرداند و از فروپاشی خانواده جلوگیری کند کمک کنند. معمولاً یکی از فرزندان به فرزند قهرمان در زمینه تحصیل یا كار تبدیل می شود و در خارج از محیط خانه به موفقیت های زیادی دست پیدا می کند. فرزند دیگر که معمولاً کوچکتر از دیگران است نقش دلقك خانه را بر عهده می گیرد و با کارها، مسخره بازی ها و شيطنت های خود سعی می کند تا از تنش و درگیری در خانه پیشگیری کند. اجبار هریک از اعضای خانواده برای ایفای نقشی متفاوت از نقش معمول خود باعث می شود تا آنها وظیفه اصلی خود را به دست فراموشی بسپارند. برای مثال، فرزندان خانواده به جای اینکه افرادی طبیعی و عادی باشند به علت مختل شدن زندگی عادی خانواده به افرادی با رفتار ساختگی و غیر معمول تبدیل می شوند. رابطه میان زن و شوهر که باید با حمایت از یکدیگر همراه باشد به رابطه ای خصمانه و آزار دهنده تبدیل می شود.
سرافکندگی و شرمساری که از پیامدهای بیماری اعتیاد است، باعث می شود تا اعضای خانواده فرد معتاد از اجتماع فاصله بگیرند و تلاش کنند تا اعتیاد عضو خانواده را از دیگران مخفی نگه دارند. برای این که دیگران متوجه نشوند که یکی از اعضای خانواده معتاد است قواعد خاصی در خانواده ایجاد می شود تا هیچ یک از اعضای خانواده درباره وجود اعتياد در خانه چیزی به ديگران نگویند. آنها به ديگران اعتماد نمی کنند و راز زندگی خود را با هیچ کس درمیان نمی گذارند. آنها همه تلاش خود برای حفظ ظاهر را بعمل می آورند و تصویری از خانواده خود برای دیگران به نمایش می گذارند که با واقعیت فاصله بسیار زیادی دارد.
زمانی که یک معتاد در خانواده وجود دارد، به علت تاثيرات بيماری اعتياد و رفتارهای مخرب فرد معتاد، قواعد و مقرراتی که برای حفظ امنيت و زندگی عادی خانواده وجود دارند مختل می شوند. به این ترتیب تک تک اعضا هویت اصلی و آزادی عمل خود را از دست می دهند و دیگر نمی توانند آن طور که دوست دارند زندگی کنند به این خاطر که باید مقداری از وقت و انرژی خود را برای سر و سامان دادن کارها و برطرف ساختن مسائل و مشکلاتی که عضو معتاد خانواده به وجود می آورد صرف کنند. در اين ميان تغییراتی که در نقش ها و قواعد حاکم برخانواده بر اثر وجود یک معتاد به وجود می آید، خواه ناخواه باعث بروز بی ثباتی، بی نظمی، بدگمانی و ساير موارد غير قابل پيش بينی از اين دست می شود. مثلاً ممكن است که فرد معتاد به دليل ناتوانی و بيكاری مجبور به زندگی کردن در کنار والدین به همراه همسر و فرزندانش بوده و آنها را وادار به تامین مخارج زندگی خود نماید. در اين جا والدين او به جای اينكه به امورات ديگری نظير پرداختن به بقيه فرزندانشان مشغول باشند می بايست دائم در حال رسيدن به زندگی عضو معتاد خانواده بوده و از ديگر فرزندان خود غافل شوند. فرزندان ديگر نيز به همين دليل كمتر مورد توجه قرار گرفته و دچار انواع آشفتگی های روحی و روانی می شوند.
به علت برهم خوردن نظم طبیعی و تعادل خانواده، هر یک از اعضای آن نقشی را بر عهده می گیرند که با نقش معمول آنها تفاوت دارد. برای مثال، اگر پدر خانواده الکلی باشد در آن صورت مادر که به طور معمول وظیفه اش خانه داری و تربیت فرزندان است، مجبور می شود که نقش نان آور خانه را بر عهده بگیرد. فردی که به مشروبات الکلی معتاد است سر انجام رفتاری همانند رفتار یک کودک درد سر آفرین و سرکش را در پیش می گیرد. در این میان فرزندان خانواده نیز نقشی متفاوت از آنچه که باید داشته باشند بر عهده می گیرند تا به مادر خود که تلاش می کند چرخ زندگی را بگرداند و از فروپاشی خانواده جلوگیری کند کمک کنند. معمولاً یکی از فرزندان به فرزند قهرمان در زمینه تحصیل یا كار تبدیل می شود و در خارج از محیط خانه به موفقیت های زیادی دست پیدا می کند. فرزند دیگر که معمولاً کوچکتر از دیگران است نقش دلقك خانه را بر عهده می گیرد و با کارها، مسخره بازی ها و شيطنت های خود سعی می کند تا از تنش و درگیری در خانه پیشگیری کند. اجبار هریک از اعضای خانواده برای ایفای نقشی متفاوت از نقش معمول خود باعث می شود تا آنها وظیفه اصلی خود را به دست فراموشی بسپارند. برای مثال، فرزندان خانواده به جای اینکه افرادی طبیعی و عادی باشند به علت مختل شدن زندگی عادی خانواده به افرادی با رفتار ساختگی و غیر معمول تبدیل می شوند. رابطه میان زن و شوهر که باید با حمایت از یکدیگر همراه باشد به رابطه ای خصمانه و آزار دهنده تبدیل می شود.
سرافکندگی و شرمساری که از پیامدهای بیماری اعتیاد است، باعث می شود تا اعضای خانواده فرد معتاد از اجتماع فاصله بگیرند و تلاش کنند تا اعتیاد عضو خانواده را از دیگران مخفی نگه دارند. برای این که دیگران متوجه نشوند که یکی از اعضای خانواده معتاد است قواعد خاصی در خانواده ایجاد می شود تا هیچ یک از اعضای خانواده درباره وجود اعتياد در خانه چیزی به ديگران نگویند. آنها به ديگران اعتماد نمی کنند و راز زندگی خود را با هیچ کس درمیان نمی گذارند. آنها همه تلاش خود برای حفظ ظاهر را بعمل می آورند و تصویری از خانواده خود برای دیگران به نمایش می گذارند که با واقعیت فاصله بسیار زیادی دارد.